چرا رنج، بخش ششم «پاکسازی»

تا اینجا در مورد رنج صحبت کردیم پذیرندگی و معمولی بودن صحبت کردیم. قرار بود درباره تکنیک‌های عملی که به ما کمک کند تا در این جهان پرهیاهو آرامش به ما برگردد، صحبت کنیم و برویم سراغ سبک مینیمالیسم. مینیمالیسم یعنی چه؟ یعنی کمینه‌گرایی، یعنی اینکه گاهی بیشتر داشتن به معنای کمتر داشتن است و گاهی کمتر داشتن به معنای بیشتر داشتن است!

ما در مورد رنج حرف زدیم و گفتیم یکی از رنج‌های دوران ما این است که جامعه از ما می‌خواهد که دستاوردهای عجیب و غریبی داشته باشیم. جامعه‌ای که دستاورد سالار است و جامعه‌ای که به امور معمولی به عنوان یک ناسزا نگاه می‌کند و بعد گفتیم برای اینکه فشار اجتماعی کم شود ما باید معمولی بودن را بپذیریم؛ اما یکی از نیروهای مهمی که در جهان در مقابل پذیرش مامقاومت می‌کند، شبکه‌های اجتماعی هستند و اثری که آنها دارند. گفتیم از نظر شبکه‌های اجتماعی اتفاقاتی که در دو سر طیف نرمال، «ترین»ها، رخ‌ می‌دهد، مورد توجه قرار می‌دهند و در حقیقت بازنشر می‌کنند، برای همین ما که اکثرا وسط نموداریم و معمولی هستیم، نه آنقدر خوب و نه آنقدر بد، مدام احساس ناکافی بودن داریم.

یکی از راه‌‌های بهتر شدن، مینیمالیسم دیجیتالی است.

ابتدا در مورد نحوه کارکرد شبکه‌های اجتماعی صحبت می‌کنیم و بعد می‌رسیم به راه‌حل‌های کتاب مینیمالیسم دیجیتال!

تقریباً اواسط جنگ جهانی دوم بود که آلن تورینگ برای اینکه پیام‌های آلمانی‌ها را رمزگشایی کند یک ماشین ساخت که پدر همه کامپیوتر‌های امروزی است، بعد اینترنت اختراع شد و بعد سال ۲۰۰۷ اولین گوشی همراه هوشمند عرضه شد. سال ۲۰۰۹ دکمه لایک یا پسندیدم به شبکه‌های اجتماعی اضافه شد.

این یک تاریخ کلی از آنچه که بر ما گذشت بود، اما یکی پدیده‌ای در اجتماع که در اقتصاد خیلی عجیب و نوظهور است اقتصاد مبتنی بر توجه است؛ مثل فیسبوک! به طور مثال شرکت فیسبوک در حال حاضر نزدیک به ۵۰ میلیارد دلار ارزش دارد که خیلی بیشتر از خیلی از شرکت‌های نفتی، سرمایه‌گذاری و بانک‌های بزرگ است، این در حالی‌ است که فیسبوک هیچ کالایی تولید نمی‌کند و این برآورد متکی بر توجه و آدمهایی است که زمان خود را درآن صرف می‌کند.

اقتصاد مبتنی بر توجه ریشه‌اش به سال ۱۸۳۰ برمی‌گردد وقتی فردی به نام بنجامین دی، روزنامه‌ای به نام نیویورک سان را منتشر کرد. روزنامه‌ی سان با تمام روزنامه‌های زمان خود فرق داشت. قیمت این روزنامه فقط یک پنی بود، یعنی خیلی ارزان‌تر. در زمانی که همه روزنامه‌ها سعی می‌کردند روزنامه بفروشند، آقای بنجامین دی ابزاری ساخت که آنقدر ارزان بود که همه مردم می‌توانستند آن را بخرند و از آن استفاده کنند و البته پر از داستان‌های عامه پسند و البته آگهی!

در حقیقت چون خیلی ارزان بود و چون خیلی فروش می‌رفت، از نظر اقتصادی توجیه پیدا می‌کرد. و این همان روشی است که در حقیقت اقتصاد فیسبوک، اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی را می‌چرخاند.

آقایی به نام آدام آلترما یک متخصص علوم شناختی هست بررسی‌ای انجام داد تا ببیند مردم عملا چقدر تحت تاثیر شبکه‌های اجتماعی هستند. بررسی‌های او نشان داد که افرادی که در شبکه‌های اجتماعی عضویت دارند، میانگین هر ۲۴ دقیقه یکبار به صفحه گوشی خود نگاه می‌کنند و به اینترنت وصل می‌شوند تا شبکه‌های اجتماعی، ایمیل و یا هر پیامی را در اینترنت چک کنند. این نشان می‌دهد توجه انسان‌ها شکسته و مجروح شده و به قطعات ۲۴ دقیقه‌ای تقسیم شده است.

از شما می‌پرسم:

  • آخرین باری‌ که توانستید به یک موضوع به مدت ۲ ساعت عمیقاً فکر کنید کی بوده؟
  • آخرین باری که کتابی را مطالعه می‌کردید و برای مدت ۲ ساعت سراغ گوشی خود نرفته‌اید، کی بوده؟

در حقیقت ما با مرگ خلوت و انزوای خود روبرو هستیم.

یعنی عملاً خلوت، جایی که ما می‌توانیم با افکارمان تنها باشیم، جایی که در آن افکار کس دیگری به ذهن ما رسوخ نکند، از بین رفته است. این خلوت است که امکان کار عمیق را مهیا می‌کرده، این خلوت است که در تمام تاریخ بشر منجر به بزرگترین دستاوردهای فکری می‌شده است.

کانت و پیاده‌روی‌هایش معروفند، همینطور نیچه، همینطور اسپینوزا، همینطور وینکنشتاین، همینطور هایدگر و.... یعنی هر آن کس که در تاریخ آگاهی بشر، محصولی عمیق را تولید کرده یک موهبت بزرگی به نام انزوا و خلوت داشته است. زمانی را داشته که در آن دور از هیاهوی جهان با خودش با افکارش با آگاهیش تنها باشد و بتواند افکارش را بتراشد و چیزی را خلق و تولید کند.

این امکانی است که از ما گرفته شده است، ما مثل ماهی‌ای که در آب زندگی می‌کند و این محدودیت را حس نمی‌کند، این وضعیت را طبیعی فرض می‌کنیم و به آن عادت کرده‌ایم.

برای اینکه بتوانیم این وضعیت را حل کنیم باید از این حالت طبیعی خارجش کنیم. باید بدانیم این طبیعی نیست که ما نمی‌توانیم دو ساعت روی یک کار متمرکز شویم.

در صنعت سینما داری شرکتی هست به نام AMC، می‌توانید حدس بزنید بزرگترین چالشی که این‌روزها با آن روبرو است، چیست؟ اینکه آدمها در آن دو ساعتی که فیلم روی پرده دارد پخش می‌شود، در مقابل آن همه هنر و تکنیک و هزینه‌ای که برای ساخت فیلم صرف شده، تماشاگران نمی‌توانند دو ساعت دست از گوشی‌هایشان بردارند. مشکل AMC این است که بیش از ۹۳درصد بیننده‌ها وسط فیلم سری به گوشی خود می‌زنند و چیزی را چک می‌کنند و حتی برای دو ساعت نمی‌توانند با یک مفهوم هنری تنها باشند.

به شکل اعتیاد گونه‌ای به تکنولوژی معطوف شده‌ایم و چیزهای خیلی مهمی را از دست داده‌ایم. ما جامعه همیشه متصلی هستیم که زمانی‌ که گوشی‌هایمان را جا می‌گذاریم، اضطراب عمیقی را حس می‌کنیم، احساس اخته بودن و ناقص بودن داریم و انگار بخشی از وجودمان را در خانه جا گذاشته‌ایم و حتی نمی‌توانیم مسیریابی کنیم، نمی‌توانیم راحت باشیم. می‌دانید این خود اعتیاد است و باید راجع به آن حرف زد.

آیا می‌شود نداشت؟

نه! نمی‌شود نداشت، ولی می‌شود استفاده انتقادی از آن داشت. باید زیان‌هایش را به حداقل برسانیم و فایده‌هایش را بیشینه کنیم. یعنی بدانیم استفاده‌ی بی حد و مرز از شبکه‌های اجتماعی چه پیامدهایی دارد و کنترلش کنیم. یعنی زرهی بپوشیم در مقابل هجوم این همه اخبار!

یکی از آثار منفی شبکه‌های اجتماعی کمال‌گرایی است،

هیچ کس این روزها احساس زیبا بودن نمی‌کند. فکر نکنم در طول تاریخ هیچ زمانی انقدر تعداد زیادی از آدمها احساس زشت بودن، احساس بدهیکل بودن کرده باشند. چرا؟ به خاطر استانداردهای سخت‌گیرانه‌ای که شبکه‌های اجتماعی به ما تحمیل می‌کنند. ممکن است کسی شغلش ورزش کردن باشد و بتواند در روز ۹ساعت ورزش کند، رژیم سخت‌گیرانه‌ای را رعایت کند و به بدنی ایده آل برسد، اما ما نمی‌توانیم. ما شغل دیگری داریم، وظایف دیگری داریم و نمی‌توانیم این فراغت را داشته باشیم که انقدر به تن بپردازیم. برای همین در مقایسه با آنها همواره زشتیم. همواره ناکافی هستیم و این احساس دائماً در ما باز تولید می‌شود.

یکی دیگر از تبعات شبکه‌های مجازی، مرگ ارتباطات است.

احتمالاً مغز ما پیچیده‌ترین مکانیزم و شعور در این سیاره باشد، ولی پیچیده‌ترین بخش این مغز پیچیده، توانایی‌های ارتباطی آن است. یعنی میلیون‌ها سال گذشته تا بشر که به تعبیر ارسطو «حیوانی اجتماعی» است، به توانایی‌های عجیب، پیچیده و درخشانی رسیده که می‌تواند ارتباط تولید کند.

منظورم از ارتباط نشستن کنار یک دوست است، مثل لبخندی که گاهی به کسی می‌زنید، مثل تُن صدایمان، مثل مهربانی و یا مثل خشممان مثل ارتباطی که با هر کس دیگری می‌گیریم. یک ارتباط انسانی است. اما در حال حاضر ما این را فروکاسته و تنزل داده‌ایم به یک لایک کردن. ما تمام ارتباطات انسانی را محدود کرده‌ایم به چت کردن که در آن با یک سری شکلک سعی می‌کنیم احساسات انسانی خود را منتقل کنیم، ولی ارتباطات انسانی خیلی درخشانتر از این چیزهاست که با چت بتوانیم برآورده‌اش کنیم. در چت‌ها شکلک‌هایی را می‌بینیم که از فرط خنده اشکشان درآمده ولی هرگز این جایگزین دیدن تماشای لبخند دوستی که روبروی ما نشسته نمی‌شود. ما ارتباطات انسانی را تنزل داده‌ایم و این مثل این است که با یک خودرو فوق پیشرفته و لوکس و پر شتاب، با سرعتی زیر ۲۰ کیلومتر رانندگی کنیم و یا بدتر از آن به یک قاطر ببندیمش و راهش ببریم. یعنی تمام توانایی‌های پیشرفته این ذهن را تا این سطح کاهش دهیم !

عیب می‌ جمله بگفتی، هنرش نیز بگو!

شبکه‌های اجتماعی فایده‌های بسیاری دارد. مثلا مادری که از فرزندش دور است به یاری شبکه‌های اجتماعی می‌تواند تصویر او را در لحظه ببیند. شبکه‌های اجتماعی به بی‌صداها صدا داد. به ما راه‌های ارتباطی متعددی داد. برای همین است که گفتم نمی‌شود آن را ترک کرد، اما باید حضورمان در این شبکه‌ها ضابطه‌مند کنیم.

من معتقد به یک فرآیند پاکسازی هستم. یعنی مانند یک معتاد به مواد مخدر باید شروع کنیم مثل یک شوک به یکباره شکل حضورمان را تغییر دهیم.

پاکسازی

پاکسازی یعنی برای سی- ۳۰- روز همه فناوری‌های اختیاری را از زندگی خود حذف کنیم.

گاهی یک شغل وابسته به حضور در شبکه‌های اجتماعی است، گاهی یک فرد ارتباطش با خانواده و افراد درجه اول زندگی‌اش منوط به استفاده از شبکه‌های اجتماعی است، اینها نه! اما شکل‌هایی از حضور همه ما در این فضاها، اختیاری است. مثلا شاید ما در اینستاگرام انواع و اقسام صفحات را دنبال کنیم که هیچ فایده‌ای برای ما ندارند و فقط آدامسی برای چشم ما هستند، از این به بعد آنها را فالو نکنیم.

۱. معرفی کتاب: مینیمالیسم دیجیتال، نوشته کال نیوپورت، ترجمه سمانه پرهیزکار، نشر میلکان.

ببینید این‌ها توصیه‌های من نیست، اینها توصیه‌های کال نیوپورت نویسنده کتاب مینیمالیسم دیجیتال است. ایشان متخصص علوم کامپیوتری هستند و اصلاً حرفش این نیست که ما نباید از این فضاها استفاده کنیم، موضوع این است که باید یک نگاه انتقادی به آنها داشته باشیم. حرف او این است که مثلا دکمه لایک در این فضاها به یک اعتیاد تبدیل شده است. به گونه‌ای از تایید اجتماعی. ما یک پست منتشر می‌کنیم و دائما چک می‌کنیم تا ببینیم چند تا لایک خورده است. با این کار می‌خواهیم بدانیم چند نفر ما را تایید می‌کنند. ایشان معتقده که ما باید نگرشمان را تغییر دهیم و این دوره پاکسازی ۳۰ روزه را پیشنهاد می‌کند تا ما سی‌ روز این فناوری‌ها را رصد کنیم.

گاهی می‌شنویم شرکت‌ها صفحات اجتماعی افراد متقاضی کار را بررسی می‌کنند، تعداد دنبال کننده‌ها، تعداد لایک‌ها و نوع پست‌ها را بررسی می‌کنند و در تصمیم‌گیری برای استخدام فرد لحاظ می‌کنند. ببینید این نمونه‌ای از اعمال خشونت‌ در قبال آدمهاست. ما از دنیای پیشین ضابطه‌مند خود رها شده‌ایم ولی محدودیت‌ها جدیدی روی خودمان نصب شده است. گویا در این دنیا به گونه‌ای دیگری نمی‌شود زندگی کرد و این خودش شکلی از دیکتاتوری است. مثلا نمی‌شود دیگر صفحه اینستاگرام نداشت. من هم حرفم این نیست که نداشته باشیم، حرفم این است که برای اینکه یکبار دیگر قدرت، اختیار و خلوتمان را بتوانیم بازگردانیم، ۳۰ روز قسمت‌های اختیاری و انتخابی که تاثیر مستقیمی بر روی زندگی ما ندارند را حذف کنیم و بعد از سی روز می‌توانیم آنها را هم برگردانیم یا هرآنچه که صلاح می‌دانیم.

آقای کال نیوپورت می‌گوید در دو هفته اول این فرآیند بسیار سخت خواهد بود، چون اعتیاد عموم ما به این صفحات، به چک کردن و نگاه کردن بهشان و به گشتن و پرسه‌زنی بین صفحات بسیار زیاده اما بعد از دو هفته که انگار سم‌زدایی انجام شده و گویی به تنظیمات کارخانه‌ای خودمان برگشته‌ایم و شبیه آن چیزی که از انسان به یاد داریم و از اجدادمان برمی‌گردیم.

۲. معرفی کتاب: از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم، نوشته هاروکی موراکامی، ترجمه مجتبی ویسی، نشر چشمه.

توصیه بعدی نویسنده پیاده روی است.

مثلا موراکامی در کتاب‌ «از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» اثر پیاده‌روی را در زندگی انسان‌ها خیلی خوب توضیح می‌دهد؛ به یاد داشته باشید که خیلی از بزرگان جهان، تفکراتشان را در پیاده‌روی شکل داده‌اند. پیاده‌روی شکلی از انزواست، شکلی از خلوت است، البته پیاده روی بدون هدفون. افراد فرصت تفکر در پیاده روی را با هدفون از خود می‌گیرند و تنهایی‌شان را پَس می‌زنند.

توصیه بعدی نویسنده این است که کارهای بدنی انجام دهیم.

مثل ساختن پازل، اوریگامی و یا رنگ‌آمیزی. وقتی با دست کار می‌کنیم فکر یک خلوت و آرامش و سکونی را تجربه می‌کند که ما باز می‌توانیم خودمان درون آن پیدا کنیم.

قانون ساعت ۵:۳۰

کال می‌گوید من به همه دوستانم گفته‌ام اگر تماس‌تان حیاتی نیست، این ساعت به من زنگ بزنید. ساعتی که همه کارهایم را انجام داده‌ام، مطالعه کرده‌ام، چیزهایی که می‌خواسته‌ام را نوشتم و کلاس‌هایم (استاد دانشگاه است) تمام شده است و فراغتی دارم تا با شما گپ بزنم، به من زنگ بزنید.

ما هم به دوستانمان بگوییم یک ساعت مشخص برای تماس‌ با‌ آنها فراغت بال داریم و می‌توانیم با کیفیت خوبی با آنها در ارتباط باشیم.

یک کاسه کردن پیام‌ها

گاهی دوستی پیامی می‌دهد: سلام ما جواب می‌دهیم سلام چطوری؟ و بعد ۲۰دقیقه برای گفتن این حرفها زمان صرف می‌کنیم تا درخواست اصلی خود را بیان کنیم. نیوپورت می‌گوید پیامتان را یک کاسه کنید و همه چیز را در یک مسیج بگویید. اگر چیزی را می‌خواهید بگویید، صحبت را الکی امتداد ندهید. سریع سراغ اصل مطلب بروید. «سلام، من فلانی‌ام، می‌خواهم فلان کار را انجام دهید.» خواسته‌تان را واضح بگویید و کوتاه و از قضاوت افراد هم نترسید. از اینکه فکر کنند به آنها اهمیت نمی‌دهید، نترسید. اگر ما این توجه نشان دادن‌های سطحی و بیهوده را کنار بگذاریم، می‌توانیم زمان بیشتری برای توجهات عمیق‌تر و بهتر به افراد داشته باشیم.

گاهی عکس یک مادر با فرزند تازه متولد شده‌اش را می‌بینیم و لایک می‌کنیم و احساس می‌کنیم این رفتار کافی است و یا مثلا اگر لایک نکنیم بی‌توجهی کرده‌ایم. اما می‌توانیم لایک نکنیم و با او تماس بگیریم و یا به دیدنش برویم و حتی برای او غذایی بپزیم و ارتباطات عمیق‌تری برقرار کنیم.

این ایده‌هایی بود که کال نیوپورت برای کمینه‌گرایی پیشنهاد می‌دهد.

مرور می‌کنیم:

سی روز پاکسازی داشته باشیم، ارتباطات مجازی اختیاری خود را حذف کنیم. در زمان‌های خالی کارهایی را بکنیم که دوست داریم و برای ما لذت بخش هستند. بعد از سی روز می‌توانیم ارتباطات حذف شده را برگردانیم ولی با یک سوال و یک تجربه: چطور از فضای مجازی استفاده کنیم که بتوانیم از آن بیشترین بهره را ببریم.
این فرآیند، مکانیزمی شبیه به ترک اعتیاد دارد: قطع یکباره، بازیابی هویت و استقلال و آگاهی و مواجه دوباره با شبکه‌های اجتماعی!
همین الآن کسانی‌که در اینستاگرام اضافه‌اند و مطالبشان به ما ارزشی اضافه نمی‌کند را حذف کنیم و دوره پاکسازی خود را آغاز کنیم.