در ارتباط با چیزهایی که جدید یاد میگیرم یا فکر میکنم برای بقیه جالب هستند مینویسم
کتاب مسخ اثر فرانس کافکا
🔥🔥🌱خلاصه کتاب 🌿🔥🔥
نویسندگان کمیابی هستند که برای نخستین بار، سبک و فکر و موضوع تازهای را به میان میکشند، به خصوص معنی جدید میآورند که پیش از آنها وجود نداشته است. کافکا یکی از هنرمندترین نویسندگان این دسته به شمار میآید. خوانندهای که با دنیای کافکا سر و کار پیدا میکند، در حالی که خرد و خیره شده، به سویش کشیده میشود. همین که از آستانه دنیایش گذشت، تأثیر آن را در زندگی خود حس میکند و پی میبرد که دنیا آن قدر هم بن بست نبوده است.
- 👁🗨تعداد صفحات:41
- 📚#معرفی_کتاب
- 💬نام کتاب :#مسخ
- 💬نویسنده کتاب :#فرانس_کافکا
- 💬ژانرهای کتاب : #روان_شناسی#رمان
⚡️ایده ها من در ارتباط با این کتاب
مسخ داستان کوتاهی از فرانس کافکا است که برای اولین بار در سال ۱۹۱۵ به چاپ رسیده. مسخ از یکی از اثرهای مهم کافکاست و این رمان در بین منتقدان ادبی به طور گسترده ای مورد بحث قرار گرفته است که در نتیجه تفسیر های مختلف ارائه شده است. این داستان درباره یک فروشندهای است که یک صبح به طور ناگهانی به یک حشره تبدیل میشود و بعدا در تلاش این میشود تا خود را با این زندگی جدید خود وفق دهد و...
این داستان از جمله همان داستان هایی است که دارای تفسیر باز بوده و هر خواننده میتواند برداشت خودش را از محتوای داستان داشته باشد. شخصیت های ادبی بزرگی نیز از این داستان برداشت های منحصر به فرد خویش را داشته اند
تا صفحه ۶ کتاب راجب این هست که چطور یک سوسک برعکس شده بتونه به حالت عادی برگرده نکته مهم این ۶صفحه اینه که با اینکه کاراکتر اصلی به سوسک تبدیل شده اصلا این رو مشکل نمیدونه , مشکلش اینه چطور به کارفرما خودش این تاخیر مثلا یک ربعی رو توجیه کنه در حالی که اصلا فکر نمیکنه اصلا کسی میتونه تورو قبول کنه چون به سوسک تبدیل شدی فکر میکنم خیلی از ما همین شکلی هستیم یعنی مشکل اصلی رو نمیبینیم و چسبیدیم به حاشیه ها
کلیت کتاب در مورد واقعیت تلخ دیگه در روابط انسان هاست شخصیت داستان که قبل از سوسک شدن شخص مفید و دوست داشتنی بین خانواده اش بوده بعد از مسخ شدن کم کم دچار طرد و فراموشی میشه و به انزوا میره 🥺 ماجرای شخصیت داستان ( اسم سختی داره ) که یک روز صبح با ظاهر سوسک از خواب بیدار میشه ولی درونش همون ادمه قبلیه خط به خط داستان با تفکرات اون با احساس درونی اون در مورد اطرافیانش از زبان خودش نوشته شده و همین باعث میشه ما حس نکنیم شخصیت داستان واقعا یک سوسکه و حتی نخواهیم داستان رو از دید خانواده اش نگاه کنیم آخر داستان تمام خانواده حتی مادر خانواده آرزوی مرگ شخصیت کتاب رو دارند بدون اینکه متوجه باشند شخصیت داستان متوجه حرفهاشون میشه
جذابی داستانی جایی نمود پیدا میکنه که صبح خدمتکار جسد شخصیت اصلی رو پیدا میکنه و به همه خبر میده و برعکس اینکه باعث خوشحالی بشه همه ناراحت میشن خدمتکار رو اخراج میکنند چون هر روز شخصیت اصلی رو اذیت میکرد ولی تا زمانی که زنده بود براشون مهم نبود توسط خدمتکار داره اذیت میشه
🎉خیلی خلاصه تر
اگر برای اطرافیانت حتی اگر هم خونت باشند مفید نباشی به سرعت فراموش میشی و آرزوی مرگت رو میکنند
وقتی هم که بمیری عزیز میشی و اطرافیانت ناراحت که چرا باهاش بهتر رفتار نکردیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیشعوری اثر خاویر کرمنت
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب توقف در مرگ اثر ژوزه ساراماگو
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب شهریار اثر نیکلا ماکیاولی