دانشجوی رشته مدیریت _ سردبیر نشریه خط شکن دانشگاه بین المللی امام رضا(ع)
یکی دارد مرا صدا میزند
یکی دارد مرا صدا میزند....
آه خدای من! خسته شدم. هر طرف عزیزی میآید و یا عزیزی را دارند میبرند.
کاش درهای سردخانه را میبستند تا آنقدر بیرحمانه عزیزان ما را دعوت نکنند.
این چه زمستانی است که با مرگ عزیزانمان دارد فرا میرسد.
یکی دارد مرا صدا میزند. او کیست؟
شاید توهم زدم، باورم نمیشود. امشب یک ماه و یازده روز است که خانواده خود را ندیدهام و خانهام نرفتهام. بگذار تلفنی بزنم شاید از این توهّم شنیداری به هوشیاری پر از شادمانی برسم. آخر میدانی شنیدن صدای عزیزان باعث آرامش و تابآوری افراد در شرایط سخت و دشوار زندگی میشود. مخصوصا اگر دختر کوچکم تلفن را بردارد.
شاید به اندازه دیدارش خستگی من را کم نکند ولی آنقدر ارزشمند هست که معنای وجودی ذهن خسته پارادوکسیکال مرا به آگاهی جریان زندگی برساند.
ای وای خدای من، اصلا یادم نبود. نه هرگز من زنگ نخواهم زد. من به دخترم قول دادهام که امشب به خانه باز میگردم.
حالا چطور به او بگویم بخاطر بیاحتیاطی یک عدهای که خود را بالاتر از متخصصین ویروسشناسی و حتی کارشناسان وزارت بهداشت میدانند و گرنه ادعا خدایی هم میکردند. هنوز معتقد هستند که کرونا دروغ سکولار به مردم هست و هر روز یک درمان تازه را به مردم یاد میدهند. چطور آنان با صفاحت خود نمیگذارند به خانه پیش خانوادهام برگردم. خطر مرگ برای ما در اینجا به کنار...
آخر دختر کوچک من چطور درک کند انسانهایی را که به مسافرت تفریحی میروند، درحالی که دارند به ملاقات مرگ خود پیش میتازند.
یکی دارد مرا صدا میزند.
_چه شده؟ چی؟ باز هم یکی مُرد! این ۱۵۳ امین نفر امروز بود.
حالا باید از بیمارستان شمال به خانواده او در تهران خبر دهیم که بیایند و پسر جوانشان را که به سفر آمده بود را بگیرند.
به آنها بگویید او برای همیشه سفر کرد. مقصد او حالا آسمان است.
حالا باید از بیمارستان شمال به خانواده او در تهران خبر دهیم که بیایند و پسر جوانشان را که به سفر آمده بود
را بگیرند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترکشهای یک شهید
مطلبی دیگر از این انتشارات
نشریه شماره 17 خطشکن منتشر شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
بدون موضوع