شش اژدهای عجیب و غیرمعمول


اژدهاها باحالن! نه؟
اژدهاها باحالن! نه؟




جانورهای بالدارِ غول‌پیکر، با فلس‌هایی براق (یا پرهایی رنگارنگ) که در آسمان‌ها اوج می‌گیرند یا در اعماق غارهای تاریک کمین کرده‌اند. برخی آورنده‌ی اقبال‌اند، برخی با شکمی پُر از آتش، آشوب به پا می‌کنند. و به نظر می‌رسد بسیاری هم فقط عشقشان نشستن روی توده‌ای عظیم از طلا است (البته دلیلش مبهم است، نکنه می‌خواهند دوباره نظام تک‌استاندارد طلا رو برقرار کنند؟). خب، آره، اژدهاها در داستان‌های خیالی بی‌نظیرترین موجودات‌اند (بله، می‌دونم، داغ هم زیاد می‌شن)، و حضورشان شکوه و جلال به هر داستانی می‌بخشد. بسته به داستان، ممکنه استعاری برای وضعیت بشر باشند، شاید بیگانگانی باشند که بین ما زندگی می‌کنند، یا شاید هم خطری وجودی باشند که تا به حال ندیده‌اید.

… اما همه‌ی اژدهاها این‌طور نیستن. در واقع، بعضی از به‌یادماندنی‌ترین موجودات داستان‌های تخیلی، به خاطر این در ذهن ما می‌مانند که دقیقاً برعکس چیزی هستند که انتظار داریم. پس به اعماق گنجینه‌ی‌شان نفوذ کرده‌ام – هیس، به اونا چیزی نگید! – و چند جواهر واقعی از سراسر داستان‌های خیالی پیدا کردم… این‌جا عجیب‌ترین، غریب‌ترین و بی‌میل‌ترین اژدهاهای با توانایی‌های غیرمعمول (و گاهی گولاخ) را که دوست دارم، بخونید.


Errol (Guards! Guards! by Terry Pratchett)

ارول نوشته تری پرچت


نوبی Nobby که به طور رسمی به عنوان Goodboy Bindle Featherstone از Quirm شناخته می شه، به این اژدهای مرداب sort—swamp لقب Errol داده و دیگه روش مونده. اولش، به نظر اصلا یه اژدها نمی‌آد، چه از نوع باتلاقش، چه هر نوع دیگه‌ای. بانوی سیبیل Sybil، موسس پناهگاه آفتاب‌ برای اژدهایای مریض، اون رو به عنوان حیوون خونگی نگه می‌داره. یه صورت دراز و لاغر داره، بدنی قلنبه‌سلنبه و سوراخای بینی گنده. انگار نه آتیش بلده درست کنه، نه می‌تونه پرواز کنه (بال‌هایی داره که اندازه‌ی ابروهاش هستن).

اما ارول توی آخرِ بازی، یه اسب تیره – ببخشید، یه اژدهای تیره – از آب درمی‌آد. وقتی آنخ-مورپورک Ankh-Morpork هدف یه اژدهای اشرافی قرار می‌گیره، ارل یه دفعه می‌پره وسط و با تبدیل میشه به یه اژدهای فوق‌العاده، همه‌ رو سر ذوق میاره! نه تنها می‌تونه آتیش درست کنه (از پشت، ولی خب، بازم آتیشه دیگه)، بلکه صدای انفجار صوتی هم راه می‌ندازه و دستگاه گوارششو تنظیم می‌کنه تا تبدیل به یه موتور جت مافوق صوت بشه! آخرش، تنها چیزی که از یه اژدهای عادی بهتره، یه اژدهای باحال و غیرمنتظره است!


Gork (Gork, the Teenage Dragon by Gabe Hudson)


نوجون بودنِ یه اژدها، همون‌کاری رو میکنه که از یه نوجون آدمی انتظار داری، حتی اگه فقط با نوجونای آدمی سر و کار داشته باشی. گورک یه ذره به بعضی چیزا اهمیت می‌ده، ولی اهمیتی نمی‌ده به چیزایی که قراره با نزدیک شدنِ فارغ‌التحصیلی از آکادمی نظامی بال‌های نبرد WarWings، براش مهم باشن — یعنی اینکه یه اژدهای مونث رو قانع کنه بشه ملکه‌ش. اگه بتونه این یه کارو بکنه البته، بعدش می‌تونن با هم برن به یه دنیای دور و تصرفش کنن. ولی اگه اون اژدهای مونث که دلش می‌خواد، ردش کنه، گورک می‌شه برده.خیلی انتظار زیادیه از یه اژدهایی که هنوز بالغ نشده که با یه قلب بزرگ، شاخایی که تنها دو اینچ طول دارن، رنج می بره و یه وقتایی هم... بیهوش می‌شه. تازه، از همون اولش دلش می‌خواد بره سراغ عشق واقعیش: رانسیتا فلُوپ، Runcita Floop دختر رییس — و رییس هم هیچ قصدی نداره اجازه بده گورک براش خواستگاری کنه و به تعهدش عمل کنه. علاوه بر همه اینا، گورک باید با قلدرها و پدربزرگی به اسم دکتر وحشتناک، هم درگیر بشه، که حداقل نیتش اگه منصفانه بگیم، مشکوکه. حداقلش یه رفیق خوب داره به اسم فریبی Fribby ، و یه سفینه فضایی باهوش که بهش کمک می کنه به اطراف بره. به نظرت موفق می‌شه؟ احتمالاً، ولی نه اون طوری که هیچ‌کدوممون انتظارشو داریم.


Ember (Talon by Julie Kagawa)

اوه، چقدر عالی که جوان باشی و عاشقِ یه خواستگار ممنوعه‌ای که اژدهاها رو می‌کشه! اما خب، همین مسئله‌ی آخره که برای امبر ۱۶ ساله (که یه قل دو قلو به اسم دانته داره) مشکل‌ساز میشه، چون… خودش یه اژدهاست. داستانی که می‌تونست بشه یه کمدی مضحک، به جاش تبدیل به یه رمانس فراطبیعی صمیمی و عمیق شده، چون توی این دنیا، اژدهاها اغلب تغییر شکل‌دهنده هستن و تقریباً شبیه همون آدمائی میشن که فرستادن تا از روی زمین محوششون کنن. امبر، به‌عنوان یه اژدهای جوان، باید همه رو متقاعد کنه که می‌تونه توی جامعه‌ی آدمی‌ها حل بشه، اما بعدش با ریلی، یه اژدهای یاغی دیگه و یه سرباز به اسم گرت آشنا می‌شه که عضو یه فرقه‌ی اژدهاکش هاست، و با هر دو نفرشون ارتباط عمیقی برقرار می‌کنه.

خب، فهمیدیم: هورمون‌های نوجوونی همیشه از عقل، منطق و این واقعیت مهم‌ترن که کسایی که باهاشون درگیر شدی، دارن هم‌نوع‌های تورو می‌کشن. اما گرت، بیشتر از عقایدش هست، و بعد از اینکه امبر رو در عمل می‌بینه، چشماش به یه دنیای کاملاً جدید باز می‌شه. کی گفته اژدهاها نمی‌تونن رمانتیک باشن؟


Drogon, Rhaegal, & Viserion (A Song of Ice and Fire by George R.R. Martin)

اژدهاهای سرزمین پهناور وستروس (و آن سوی آن) در بسیاری جهات همون جونوران خشمگین با شکم پرآتش کلیشه‌ای هستن: پرواز می‌کنن، نفسشون آتشینه، پولک دارن و همینطور اخلاقی تند. اما در این کتاب‌ها، احتمال اینکه اژدهاها با آدم‌ها بزرگ شن و نه اینکه توسط اون‌ها شکار شن بیشتره. رسم گذاشتن تخم‌های اژدها در گهواره فرزندان سلطنتی تارگرین سال‌ها قبل از اینکه دنریس یاد بگیرد چطور سه تا از آن‌ها را در آتش تشییع جنازه شوهرش از تخم بیرون بیاره، وجود داشته. جوجه‌های او اولین اژدهایی‌هایی بودند که طی بیش از یک قرن به دنیا می‌اومدن و بلافاصله با مادری که به تولدشون کمک کرده بود پیوند عمیقی برقرار کردن، حتی اگه از جنس خودشون نبود، پوسته نداشت و خب، انسان بود.

اگرچه دنریس همیشه نمی‌تونه اشتهای اون‌ها رو کنترل کنه و در یک نقطه حتی ویسریون و ریگال، بچه هاش رو زنجیر کرد و برای آروم کردن مردم محلی که نگران از دست دادن احشام یا حتی پسران و دختران خودشون بود، در زیر زمین نگه می‌داره، این سه‌گانه به دستورات او واکنش نشان می‌دن و بیشتر مواقع از اون‌ها اطاعت می‌کنن. آخه، الکی که بش لقب مادر اژدهاها ندادن…



Dragon (The Reluctant Dragon by Kenneth Grahame)

بعضی وقتا اژدهاها اصلا علاقه‌ای به اژدها بودن ندارن. اون‌ها بیشتر عاشق صلح و آرامشن و از اینکه دیگران ازشون بترسن یا اونا رو حقیر بدونن، خوششون نمیاد. تنها چیزی که می‌خوان اینه که از شعر و منظره‌ی قشنگ لذت ببرن و کسی مزاحمشون نشه. این داستان کوتاه که در سال ۱۸۹۸ نوشته شده، یکی از اولین داستان‌های شناخته‌شده‌ای هست که شخصیت اصلیش اژدهایی مهربان و دوست‌داشتنیه (و خب، البته آخرین‌شون هم نیست). نه اژدها اسم مشخصی داره نه پسری که باهاش دوست می‌شه، البته یه جایی از جرج، قاتل معروف اژدهاها، هم اسم برده می‌شه. این پسر، جرج رو به اژدهایی که فقط می‌خواد راحتش بذارن، معرفی می‌کنه و با هم تصمیم می‌گیرن یه جنگ نمایشی برگزار کنن تا مردم با حضور یه اژدها توی شهرشون احساس امنیت کنن. بعد از یه کم نمایش جنگ و مبارزه، جرج اعلام می‌کنه که اژدها هیچ خطری نداره و اون از اون به بعد، جزئی از جامعه‌ی اون‌ها می‌شه.


Chrysophylax Dives (Farmer Giles of Ham by J.R.R. Tolkien)

اسماوگ تنها نمونه‌ی علاقه‌ی تالکین به افسانه‌های اژدها نیست— کریزوفیلاکس دایوس Chrysophylax Dives (که اسم اولش به معنی "نگهبان طلا" در یونانی و اسم دومش به معنی "ثروتمند" در لاتین است) هم ترسناک و مصمم است… اما قطعا در سرزمین‌های جدی و پر از خیر و شر سرزمین میانه زندگی نمی‌کند. در عوض، این داستان در دوران تاریک و مضحک قرون وسطای بریتانیا رخ می ده، جایی که یک کشاورز که تبدیل به یک قهرمان تصادفی شده، شمشیر مخصوص له کردن اژدها به دست می‌آره. وقتی کریزو کنجکاو برای خرابکاری سر می‌رسه، کشاورز می‌تونه از پسش بربیاد و از او قول بگیره که گنجش رو با اون به اشتراک بذاره. کریزو، که توسط شمشیر و شوخ طبعی کشاورز رام شده، در نهایت در انباری در مزرعه کشاورز زندگی می‌کند و در نهایت به محافظ شخصی ارباب جدید و ثروتمند سرزمین تبدیل می‌شه.


***

منبع: tor




امیدوارم که این اطلاعات برایتان مفید بوده باشد.
اگر نظر، ایده و پیشنهادی دارید برایمان ارسال کنید.
لطفا این پست را برای دوستانتان که علاقمند به این موضوع هستند بفرستید.

همراه ما باشید گروه هنری خیال و خط.