فرشید پاکذات مستر بینالمللی NLP، مدرس موفقیت فردی، مهارتهای زندگی و خود هیپنوتیزم، به شما در زمینه کسب و کار موفق، ازدواج موفق، فرزندپروری و توسعه فردی کمک میکند. FarshidPakzat.com
همه باید این قاتل رو الگوی خودمون قرار بدیم!
با توجه به شرایط امروز جامعه ایران، همه باید این قاتل رو الگوی خودمون قرار بدیم. شرایط زندگی و پیشرفت در ایران سخت شده. خیلیها اعتقاد دارند که توی ایران نمیشه پیشرفت کرد. از یک طرف شرایط اقتصادی، از یک طرف مشکلات و موانعی که قوانین بوجود میارن. از یک جهت مدیریت ضعیف و تحریمهای خارجی و... . دلایل زیادی هست برای اینکه بگیم توی ایران نمیشه پیشرفت کرد.
اما آیا این شرایط از زندگی در یک سلول انفرادی با حکم حبس ابد هم سختتر و محدودتره؟ در این نوشته با رابرت استراد آشنا میشید تا جواب این سوال رو پیدا کنید.
در این نوشته با مردی آشنا میشید که شاید زندگیش نوع نگاه شما به زندگی و حتی کل زندگیتون رو تغییر بده. این مرد رابرت استراد، یک قاتل محکوم به حبس ابد هست.
رابرت استراد کیست؟
رابرت استراد در سال ۱۸۹۰ در سیاتل آمریکا به دنیا اومد. در سن ۱۹ سالگی به جرم قتل یک نفر محکوم به حبس ابد شد و ۵۴ سال از عمرش رو پشت میلههای زندان سپری کرد و در سن ۷۳ سالگی در حالی که محکومیتش رو میگذروند، از دنیا رفت.
حالا فکر میکنید چرا کسی که ۵۴ سال از ۷۳ سال از عمرش رو در زندان بوده، از ۱۳ سالگی ترک تحصیل کرده و از خونه فراری شده باید الگوی همه ما باشه؟ رابرت استراد اول به خاطر قتلی که مرتکب شده بود محکوم به ۱۲ سال حبس شد. اما بعدا در سال ۱۹۱۶ به خاطر قتل یکی از نگهبانان زندان محکوم به حبس ابد شد. حبس ابد در یک سلول انفرادی با حق پیاده روی در حیاط پشتی برای مدت کوتاهی در هر روز، اون هم به تنهایی. فکر میکنید شرایط زندگی در ایران سختتر از این هست؟
رابرت استراد (پرنده باز آلکاتراز) متولد میشود!
سال ۱۹۲۰، وقتی که رابرت استراد ۳۰ سال داشت، یعنی زمانی که ۱۱ سال از دوران حبس بیپایانش رو سپری کرده بود، در یکی از روزهایی که مثل تمام ۱۱ سال قبل بود، حتی شاید لعنتیتر از روزهای دیگه بود، اتفاقی افتاد که مسیر زندگی رابرت استراد رو برای همیشه تغییر داد و اون رو به شهرت جهانی رسوند.
وقتی رابرت استراد داشت از فرصت پیادهروی در حیاط پشت زندان استفاده میکرد، لونهی یک پرنده رو دید که از درخت به زمین افتاده و یک جوجه گنجشک درون اون هست. جوجه گنجشک رو با خودش به درون سلول برد و این شروعی شد برای تولد یک پرندهشناس بزرگ با شهرت جهانی، به اسم رابرت استراد.
پرنده باز آلکاتراز کیست و چرا شهرت جهانی دارد؟
اتفاقی که در سال ۱۹۲۰ افتاد شروع سلسله اتفاقی بود که رابرت استراد رو از یک قاتل خطرناک به یک ornithologist (پرنده شناس) معتبر تبدیل کرد. کسی که راه حل درمان بعضی بیماریهای خاص پرندگان رو کشف کرد. کسی که تونست کار دانشمندان پیش از خودش رو بررسی کنه و نواقص کار اونها رو تکمیل کنه.
رابرت استراد کتابی به نام Diseases of Canaries (بیماریهای قناریها) نوشت. این کتاب به صورت قاچاقی از زندان به بیرون منتقل شد و استراد در سال ۱۹۳۳ متوجه شده کتابش به چاپ رسید. استراد همچنان تحقیقاتش رو ادامه داد و دستاوردهای جدیدش رو در قالب کتابی به نام Stroud’s Digest on the Diseases of Birds منتشر کرد.
استراد که دیگه به نام پرنده باز آلکاتراز به شهرت زیادی رسیده بود، از داخل زندان برای خودش کسب و کاری راه انداخته بود. اون هم پرندههایی رو که داشت میفروخت و هم داروهایی رو که خودش میشناخت به خارج از زندان برای فروش ارسال میکرد.
موانع راه و مبارزه رابرت استراد برای رسیدن به موفقیت
موانع خیلی زیادی سر راه رابرت استراد بود. یکی از بزرگترین موانع راهش مخالف زندان با فعالیتهاش بود. چون استراد معمولا در حدود ۳۰۰ قناری در سلولش داشت. از طرفی این قناریها هم آزادانه در زندان پرواز میکردند. به همین خاطر بارها مسئولین زندان مانع فعالیتهای استراد شدن.
این مزاحمتها در سال ۱۹۳۱ خیلی شدید شده بود. همین باعث شد استراد به کمک یکی از افرادی که در بیرون از زندان از طریق نامه باهاش در ارتباط بود کمپینی راه اندازی کنه برای درخواست قانونی شناخته شدن نگهداری از پرندههاش در زندان.
نامهی مربوط به این کمپین توسط ۵۰ هزار نفر در آمریکا امضا شد. این نامه به دست هربرت هوور، ۳۱امین رییس جمهور ایالات متحده آمریکا رسید. از اونجایی که حمایت مردمی به شدن پشت سر رابرت استراد بود، در نهایت حق نگهداری پرندهها در زندان برای اون قانونی شناخته شد. علاوه براین فشارهای مردمی باعث یک سلول اضافه برای نگهداری از پرندهها در زندان، در اختیار استراد قرار بدن.
چه اتفاقاتی یک قاتل خطرناک را به یک محقق تبدیل کرد؟
حتما براتون سوال شده که چطوری کسی که محکوم به حبس ابد هست، با پیدا کردن یک جوجه زندگیش اینقدر متحول شده! استراد اون از اون جوجه نگهداری کرد تا بزرگ بشه. رییس زندان هم متوجه این اتفاق شد و تصمیم گرفت تعداد قناری به زندانیان بده.
رابرت استراد از قناریهای به خوبی نگهداری کرد تا با هم جفتگیری کنن. همین باعث شد که تعداد قناریهاش بیشتر بشن. اما همه پرندهها دچار بیماری شدن. استراد برای حفظ جون پرندههاش مطالعه رو شروع کرد. وقتی کتابهای زندان جوابگوی سوالاتش نبودن از مسئولین زندان خواهش کرد کتابهایی که نیاز داره رو از بیرون براش تهیه کنن.
استراد به مطالعاتش ادامه داد. هر وقت به نتیجهای میرسید تلاش میکرد به هر ترتیبی شده امتحانش کنه. داروهای زیادی رو با حداقل امکاناتی که در زندان در اختیارش قرار میدادن ساخت. اما قناریهایی که داشت یکی یکی از بین میرفتن. تا در نهایت تونست داروی لازم برای درمان اون بیماری رو کشف کنه و آخرین قناری رو از مرگ نجات بده.
پیدا کردن اون دارو که نتیجه تلاش و ناامید نشدن استراد بود باعث شد استراد تبدیل به یک چهره شناخته شده و محبوب بشه. در سال ۱۹۵۵ آقای Thomas E. Gaddis زندگی نامه استراد رو در قالب یک کتاب نوشت و منتشر کرد. چهرهای که در این کتاب از استراد ترسیم شده، مردی هست که برای رسیدن به اهدافش با سختترین شرایط ممکن جنگیده.
در سال ۱۹۶۲ فیلمی به نام «پرنده باز آلکاتراز» با کارگردانی جان فرانکنهایمر و بازی برت لنکستر در نقش استراد ساخته شده که فیلم پرمخاطبی بود و جوایز زیادی بدست آورد و هنوز هم به عنوان یکی از فیلمهای خوب تاریخ سینما شناخته میشه.
زندگی رابرت استراد چه نکاتی داره که باید الگوی ما بشه؟
رابرت استراد زندگی بدی رو شروع کرد. ترک تحصیل. فرار از خونه. دو قتل و حکم حبس ابد. حبس ابد در یک سلول انفرادی. شرایطی که شاید خیلیها رو به جنون بکشه. اما استراد فرصتی کوچکی که براش بوجود اومد رو دید. جوجه گنجشکی که لونهاش از درخت افتاده بود. فکر میکنید چند تا از این جوجه گنجشکها تو زندگی ما بودن و بدون توجه بهشون، از کنارشون رد شدیم؟
نکته دیگه اینه که وقتی استراد تلاش کرد، وقتی از اولین فرصتش به درستی استفاده کرد، فرصتهای دیگه، یعنی توجه رییس زندان و هدیه دادن قناری هم براش اتفاق افتاد. خیلی از ماها فرصتهای کوچک و بزرگ زندگیمون رو از دست میدیم و دنبال فرصت و توجه دیگران هستیم. ولی اول باید بتونیم از فرصتهایی که سر راهمون قرار میگیره استفاده کنیم تا در قدمهای بعدی همراهی دیگران رو هم جلب کنیم.
برای یک زندانی هیچ هدفی و آرزویی بزرگتر از رهایی از زندان نیست. اگه استراد میخواست تمام توانش رو متوجه رهایی از زندان بکنه، شاید خیلی از تلاشهایی که برای تحقیقاتش انجام داد رو دنبال نمیکرد. چون استراد هیچ وقت از زندان آزاد نشد و در زندان از دنیا رفت.
درس بزرگی که میتونیم از استراد بگیریم، تلاش بدون توجه به نتیجه هست. چون در مسیر تلاشی که میکنیم، نتایجی منتظر ما هست که ازشون خبر نداریم. استراد یکی از انسانهایی هست که بدون توجه به هدفی که تو ذهن خودش هست، از تلاش کردن خسته نشد و نتایجی رو در زندگیش گرفت که خیلی از بدون داشتن محدودیتهایی که اون داشته، حتی نمیتونیم تصورش رو بکنیم.
اما یک درس بزرگ دیگه هم از زندگی استراد میتونیم بگیریم. اگر استراد از ۱۹ سالگی به زندان نمیافتاد چی میشد؟ شاید مثل یکی از هزاران خلافکاری که هر روز در دنیا کشته میشن، اون هم یک روز کشته میشد. یا هر سرونوشت دیگهای. به زندان افتادن قطعا اتفاق خوشایندی نیست. اما خیلی وقتها اتفاقات ناخوشندی در مسیر زندگی ما هستند که هدایای حیرت انگیزی برامون به همراه دارن. هدیهای مثل تبدیل شدن یک قاتل به یک محقق معتبر!
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان کتاب خوانی یک روستایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
عمل گرایی، قطعه ای از پازل موفقیت
مطلبی دیگر از این انتشارات
راه اندازی کسب و کار با سرمایه کم(۲)