سفر به کراکف غیر پنیری! - بخش اول

لهستان هم مثل مادربزرگ مرحوم من، هرگز از همسایه شانس نیاورده و همواره با همسایگان شرقی و غربی خود درگیری و مرافعه داشته!

حالا در مورد طلعت خانوم یا اون دایی محمد فلان فلان شده، نهایتا با دوتا فحش و داد و بیداد میشد سر و ته قضیه رو جمع کرد، اما شوروی و آلمان واقعا تا خاک لهستان رو به توبره نمیکشیدن دست بردار نبودند!

حتی توی دوره ای، حدود ۲۵۰ سال پیش، لهستان توسط امپراطوری روسیه و اتریش و پروشیا تقسیم میشه و برای حدود ۱۰۰ سال کلا از روی نقشه اسم Poland حذف میشه!

ولی لهستان کنونی همچنان کشور بزرگیه و از اونجایی که ما نه ارتش و امکانت داریم و نه قصد فتح لهستان رو، بازدید رو محدود کردیم به یکی از معروف ترین شهرهاش یعنی کراکف!

میون این همه کشمکش، کراکف از نظر تاریخی کمی خوش شانس بوده. اگه یکم برگردیم به عقب، به اول سپتامبر ۱۹۳۹ که هیتلر حوصله اش از تابستون های داغ آلمان سر میره و تصمیم میگیره با حمله به لهستان، پروژه شیش ساله جنگ جهانی دوم رو شروع کنه.

توی دو هفته بیشتر قسمت غربی لهستان از جمله کراکف به اشغال آلمان در میاد و تا پایان جنگ و ورود نیروهای شوروی تحت اشغال باقی میمونه اما از لحاظ جسمی آسیبی بهش وارد نمیشه و برعکس بقیه شهرهای درگیر جنگ، ساختمان ها و خود شهر خراب نمیشن.

از لحاظ روحی اما زخم هایی داره که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می‌خورد و می‌تراشد، فردا میریم تا این زخم ها رو از نزدیک ببینیم!


اگه میتونی پروازو بگیر!

ما ما مثل کراکف خیلی خوش شانس نبودیم و برعکس بقیه سفرها، این سفر از همون اولش پر فراز و نشیب بود!

ساعت ۶ صبح رفتیم ایستگاه قطار که خودمون رو برسونیم به پرواز ۷:۳۰ صبح. بعد دیدیم انگار یه چیزی سرجاش نیست، تابلو‌های زمان بندی قطارها هم خاموش بودند.

دوباره سایت اون قطاره رو چک‌ کردیم که دیدیم زرشک! یکشنبه ها از این ایستگاه رد نمیشه!

تا اون یکی ایستگاه قطار هم دوتا ایستگاه اتوبوس راه بیشتر نبود، اما یکشنبه صبح اتوبوس ها هر ۴۵ دقیقه یکبار میان!

ما یکم به‌ همدیگه نگاه کردیم مات و‌ مبهوت که الان داریم خواب میبینیم یا بیداریم؟

این قطاره مخصوص فرودگاه بود، ۲۰ دقیقه ای میرسیدیم الان قالیچه سلیمان طرح جدید هم باشه بعیده فاصله ۶۰-۷۰ کیلومتری رو بتونیم بموقع برسیم.

تاکسی هم معلوم نبود چقدر طول بکشه تا صبح روز تعطیل پیدا بشه، دیگه از اونجا که معمولا به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل، بشمار ۳ بزگشتیم خونه تا ببینیم میشه با ماشین بموقع رسید یا نه!

از امکانات ایران توی این‌ مواقع اینه که میشه استثنائا پا رو تا ته روی گاز گذاشت، شاید که بموقع برسی. اینجا من داشتم توی اتوبان چهارلاینه با 85 تا رانندگی میکردم‌ چون حداکثر سرعت 80 بود! از حرص سرمو می‌خواستم بکوبم تو فرمون!

جریمه ها هم اینقدر زیاده که همون بهتر که اصلا به پرواز نرسیم! لامصب آخه ۸۰تا؟


کل مسیر حداکثر سرعت هرچی بود، من ۱۰ تا بالاتر رفتم شاید بدون جریمه برسیم فرودگاه. ساعت ۶:۵۵ رسیدیم، حالا ماشینو کجا بزارم؟ چرا موقع رانندگی چک نکردم کدوم پارکینگ؟ اگه پارکینگ گرون بزاری، پول پارکینگش ممکنه از پول پرواز ۳ نفر بیشتر بشه!!

یجا پارک کردم، دویدیم بیایم بیرون وسط راه اعظم گفت این پارکینگه مال پرسنله، خداتومن هم جریمه اشه! اونا رو گفتم برند چک این‌ کنند، من هم برم پارک‌ کنم، یکم اونورتر یه پارکینگ شلوغ پیدا کردم، حتما پارکینگ خوبیه که شلوغه دیگه!

از پارکینگ تا ترمینال نمیدونم چطوری دویدم، رسیدم فرودگاه دیدم از دور یه یاس و‌ناامیدی‌ خاصی تو چشمای اعظمه!


رسیدم بهش، نفس که بالا نمیومد که بگم چی شده.  خودش گفت کد رو که میزنی، دستگاه بلیط رو‌ نمیده!

باز از اونجا دویدیم رفتیم کانتر پرواز، ساعت چند؟ ۷:۱۰ دقیقه.

گوشی رو نشون اون مسئولش دادم گفتم این کار نمیکنه، چک کرد گفت بله چون یک ربع دیگه هواپیما میره!

گفتم حالا درسته ما دیر اومدیم، اما  ۲۵ دقیقه مونده! زنگ زد به یکی که چیکار کنیم اینا رو، گفت بلیط بده اما ما منتظرشون نمیمونیم!

یارو بلیطو داد گفت E12، باید پرواز کنی تا برسی!

رفتیم از چک امنیتی رد بشیم که دیدیم صحرای محشره! رفتم جلوی صف گفتم من ۱۰ دقیقه دیگه پروازم میپره.

یارو‌ گفت به من چه!

گفتم من رضایت محضری میگیرم از اینا که تو صفن، بزار من بی‌نوبت برم.

گفت بی‌نوبت هم بری، الان اینا همه وسیله تو صفن اینا رو که نمیتونم در بیارم! برو اون یکی لاین. اونجا هم از این یکی بدتر، بعد یکی زنگ زد، گفت داریم میریم!

گفتم ببین زشته تو این سن من گریه کنم پشت تلفن جلو زن و بچه، یه چایی بخوری ما اومدیم!

با التماس وسایلمون رو‌ گذاشتیم جلو تر از بقیه، ۱۰ بار گیر دادن به وسایل.

اگه تعریف دقیقی از کلمه استیصال وجود داشته باشه، وضعیت منه توی اون لحظه! ده تا قسم حضرت عباس خوردم که بابا چیزی توش نیست، بدید بریم!

از سکوریتی رد شدیم.

ساعت ۷:۳۰ دقیقه!

از سکوریتی تا دم گیت نمیدونم چطوری دویدم اما وسطش میخواستم دراز بکشم رو‌ زمین بگم آهااای ملت!‌ دیگه نمیتونم!

نزدیکای گیت بودیم، از اون دور بلیطا رو تو هوا تکون میدادم که یعنی ماییییم! یارو درو باز کرد، بلیطو گرفت، آقایی کرد پس گردنی نزد و گفت بدووووو!!

رفتیم تو, هواپیما تا بیخ پر! اون جلو ۲ تا صندلی سمت راست، یکی هم سمت چپ خالی بود، مهمانداره گفت بشینید که خلبان زده توی دنده که حرکت کنه!

ساعتو نگاه کردم، ۷:۳۴!

نشستم روی صندلی، مهمانداره گفت حالا یکم نفس بکش! سرمو گرفتم تا ۲۰ دقیقه بعد چشمام سیاهی میرفت، قلبم توی مغزم میزد!

پ.ن: اگه چمدون داشتیم و اون موقع میرسیدیم اصلا امکان نداشت بلیط صادر کنند!


شهر باید Old Town داشته باشد، شهری که Old Town نداشته، باشد شهر نیست!

لبته بدشانس ها تموم نشد همینجا!

توی پرواز اعظم یک قهوه سفارش داد که یکم تلافی اون همه دویدن در بیاد، اما دستش خورد و ریخت رو لباسش!

بعد که رسیدیم فرودگاه و سوار قطار شدیم که بریم کراکف هم بخاطر اینکه اسم ایستگاه توی گوگل مپ Main Station بود اما توی لیست خود قطار  Krakow Glowny ایستگاه رو رد کردیم و دوتا ایستگاه بعد وسط ناکجا آباد به شیوه سنتی داشتیم دنبال یه راهی میگشتیم که برگردیم توی شهر!


دیگه بعد از گذر کردن از هفت خوان رستم و متوصل شدن به کلیه خدایان قدیم و جدید رسیدیم به Old Town و میدان اصلی کراکف.

محله قدیمی کراکف جزو الوین میراث جهانی ثبت شده توی یونسکو هست و بزرگترین میدان توی اروپا و تا جایی که من میدونم و از همکار لهستانیم هم پرسیدم واقعا هیچ جا توی دنیا به جز ایران، کراکف رو به سوسیس‌هاش نمیشناسن!

پ.ن اول: دفعه اولی که سر نهار به همکار که اهل کراکفه نشون دادم اگه کراکف رو به فارسی سرچ کنی چه عکس هایی توی گوگل میاره، از خنده نزدیک بود غذا بپره تو گلوش و خفه بشه!

پ.ن دوم: کراکف هم مثل خیلی دیگه از شهرها یه مدل سوسیس سنتی داره، اما نه اصلا معروفه نه اینقدر زیاد تولید میشه که توی کلیه سگ‌پز‌های ایران بشه سفارشش داد!

یه چندتا عکس ببینید که تصویر بهتری از محله قدیمی کراکف داشته باشید!

کراکف از خیلی لحاظ برای من شبیه اصفهانه.

برای سال های طولانی پایتخت لهستان بوده، با پایتخت فعلی چند ساعت بیشتر فاصله نداره و یکی از بزرگترین میدون های تاریخی دنیا رو داره که توش اسب و کالسکه هم هست!

فقط چون فاصله کراکف تا یزد زیاد بوده، آب رودخونه وسط شهر رو نتونستن بفرستن اونجا و Vistula هنوز آب داره!

اگه دوست داشتید نظراتتون رو همین پایین بنویسید و با معرفی کردنش به دیگران بهم انرژی بدید!! کانال سفرنامه من توی تلگرام

اینجا توی قسمت بعدی درباره بازدید از مهمترین جاذبه گردشگری کراکف یعنی آشویتس نوشتم.

https://vrgl.ir/F1wzc