برنامهنویس، کولهگرد، هیچهایکر
سفر به کراکف غیر پنیری! - بخش دوم: آشویتس
بخش اول سفرنامه رو میتونید اینجا بخونید:
با اون سرعتی که ماشین جنگ هیتلر داشت پیش میرفت و شهر بعد شهر، و کشور بعد کشور رو فتح میکرد طبیعتا جدای از کرور کرور آدمی که کشته میشدند کلی هم اسیر روی دستش میزاشت که باید یه فکری به حالشون میکرد.
ده ماه بعد شروع جنگ، به پیشنهاد اس اس، ۷۲۸ نفر از اسرای جنگی لهستانی به یه سربازخانه قدیمی ارتش لهستان که حالا به کمپ کار اجباری تبدیل شده بود فرستاده شدند، و داستان آشویتس از اونجا شروع شد.
آشویتس توی فاصله ۷۰ کیلومتری کراکف و نزدیک روستای Oświęcim قرار داره، از کراکف با قطار/اتوبوس حدودا دو ساعتی طول میکشه تا به اونجا برسید. اونجا به همراه بلیط باید تقریبا به صورت اجباری! راهنما هم بگیرید و بستگی به زبانی که انتخاب میکنید با یه گروه وارد کمپ میشید.
از این گوشی ها هم بهتون میدن که صدای راهنما رو بهتر بشنوید و اینقدر خِر خِر میکنه که روی مختون میره!
ورودی کمپ هم که به آلمانی جمله مشهور Arbeit Macht Frei نوشته. کار شما را آزاد میکند!
تا اینجای داستان آشویتس فقط یکی از دهها یا صدها اردوگاه کار بدنامی بود که توی دوران جنگ وجود داشت، چیزی شبیه گولاک توی شوروی.
کم کم تعداد اسرایی که به آشویتس میفرستادند (اکثرا لهستانی) بیشتر شد و از اونجا که اس اس برنامهای برای تدفین و مراسم هفت و چهل کسایی که اونجا اعدام میشدند یا به دلایل دیگه مثل گرسنگی و بیماری میمردند نداشت، حدودا یک ماه بعد ساخت اولین کوره آدم سوزی توی آشویتس شروع شد، تا بتونند از شر جنازهها راحت بشن.
پ.ن: میدونیم که از خیلی قدیم هندی ها مرده هاشون رو میسوزوندند، الان هم خیلی از کشورها مرده هاشون رو میسوزونند. بخاطر همین بعید میدونم اون زمان هم سوزوندن مرده ها چیز عجیبی بوده باشه، چیزی که به اسم کوره آدم سوزی هیتلر معروف شده یکم شاید گمراه کننده باشه چون در عمل هیچ انسان زنده ای این تو نسوخته.
توی اون هاگیر واگیر جنگ که تامین غذا برای مردم عادی و خود ارتش هم کار آسونی نبود، آخرین چیزی که هیتلر براش اهمیت داشته احتمالا همین زندگی و غذای زندانی ها بوده! دلیل زنده نگه داشتنشون طبیعتا نیروی کار نسبتا رایگان بود!
زندانیان آشویتس هم مجبور بودن کارهای مختلفی مثل کار تو مزرعه، جنگل، تولید وسایل و البته ساخت اردوگاه آشویتس ۲ (birkenau) که حدودا ۲۰ برابر اردوگاه فعلی بود رو انجام بدن.
توی اردوگاه جدید قرار بود ۳ کوره آدم سوزی جدید هم ساخته بشه که در مجموع میتونستند روزانه ۳۴۰ جسد رو بسوزونند.
و اینجاست که اولین نشانه های اینکه آشویتس قراره چیزی فراتر از یه اردوگاه کار اجباری باشه دیده میشه، تو طراحی جدید به نظر میاد کوره ها برای کشتار دسته جمعی و فراتر از نیاز معمول از بین بردن اجساد دارند ساخته میشند.
کل آشویتس ۲ رو زندانی ها ساختند، کسایی که همین که زنده بودند تو اون شرایط هم عجیب بود چه برسه به اینکه بخوان ساختمون مناسب و با کیفیت بسازند!
طراحیش هم برعکس آشویتس ۱ که برای سربازها بوده از همون اول برای زندانی ها بوده، نتیجه این میشه که زندانی های آشویتس ۲ توی چنان وضعی نگه داری میشدن که از نظرشون آشویتس ۱ هتل بوده!
به همین خاطر موزه آشویتس و قسمت اصلی تور هم توی آشویتس ۱ اجرا میشه با اینکه خیلی کوچیکتر و کم اهمیت تر از آشویتس ۲ هست. چون خیلی از ساختمون های آشویتس ۲ همین الان هم در اثر زمان از بین رفتن یا در حال از بین رفتنند.
توی آگوست ۱۹۴۱ یعنی کمی بیشتر از یکسال پس از ساختن اولین کوره در آشویتس ۱، برای اولین بار کشتن دسته جمعی با استفاده از کریستال های Zyklon B انجام شد. هنوز نه آشویتس ۲ ساخته شده، نه اتاق گازی وجود داره و نه یهودی ها به آشویتس منتقل شدند.
کریستال ها سایکلون ب به صورت جامد هستند و در مجاورت گرما و دمای مناسب تبدیل به گاز سمی میشن و دمای بدن کلی آدم که توی یه فضای کوچیک قرار گرفتن برای اینکار کافیه.
برای همین زیرزمین ساختمان شماره ۱۱ اولین انتخاب برای تست راه حل ارزان نازی ها برای خلاص شدن از دست افرادی که دیگه لازم نمیدیدند زنده نگهشون دارند بود.
بیشتر کسایی که تو این ساختمون بودند زندانیای سیاسی لهستانی و سربازان دستگیر شده شوروی بودند.
تست سایکلون ب چندبار دیگه هم انجام شد و بعدا سردخانه کنار کوره در آشویتس ۱ رو تبدیل به اولین اتاق گاز برای کشتار دسته جمعی کردند که میتونست حدود ۷۰۰ نفر رو توی اون مسموم کنند.
کل فرایند هم حداکثر ۲۰ دقیقه طول میکشید. برای کسایی که جسم ضعیف تری داشتند توی همون یکی دو دقیقه اول ممکن بود درد و رنجشون تموم بشه ولی کسی بیشتر از ۲۰ دقیقه نمیتونست مقاومت کنه. یه گروه از زندانی ها هم (که متاسفانه یادم رفت چه اسمی روشون گذاشته بودند) مسئول بردن اجساد به کوره آدم سوزی بودند و از بقیه زندانی ها جدا نگه داشته میشدند.
احتمالا اینجا آلمانی ها مطمن میشن که راه حل نهایی برای مسئله یهود رو پیدا کردند و فقط دردسر راحت شدن از اجساده که به انداره کافی سریع و موثر نیست، کوره های آشویتس ۲ قرار بود این مشکل رو حل کنند اما حتی بعد از راه اندازی اون ها هم حدودا ۴ روز طول میکشیده تا اجساد یک بار پر و خالی کردن یک اتاق گاز رو از بین ببرند.
این اتاق گاز تنها اتاق گازی هست که امکان بازدید ازش وجود داره، اتاق های گاز آشویتس ۲ یا خراب شدند یا به اندازه کافی برای بازدید ایمن نیستند.
نقل قول هست که خراش های روی دیوار، جای ناخن کسایی هست که توی اون بیست دقیقه با مرگ دست و پنجه نرم میکردند.
تقریبا ۶ ماه بعد از تست سایکلون ب، توی بهار ۱۹۴۲ فرستادن یهودی ها از کل مناطق تحت اشغال آلمان به اردوگاه های کار اجباری از جمله آشویتس شروع شد. حتی از نروژ هم ۶۹۰ نفر فرستاده شدند!
توی اکثر شهرها از جمله اسلو روی زمین میتونید پلاک های طلایی/برنجی رنگی رو گاها ببینید که نقطه ای رو نشون میده که یک یهودی رو برای فرستادن به اردوگاه دستگیر کردند. (این از اونجاهایی که میشه پرسید حالا چرا فقط یهودی ها؟ بقیه داشتن دور هم تفریح میکردند و کس دیگه دستگیر نشده؟)
قطار مستقیما وارد آشویتس ۲ میشد و اونجا یه افسر اس اس توی چند ثانیه با توجه به وضعیت جسمانی، جنسیت و سن با اشاره شصتش به چپ و راست مشخص میکرد که میرن برای ثبت شدن به عنوان زندانی و کارگر یا اینکه مستقیما از قطار به اتاق گاز فرستاده میشن.
توی عکس پایین افسر با اشاره به راست تصمیم گرفته پیرمرد رو بفرسته به صف طولانی از پیرمرد های دیگه که همگی میرن به سمت اتاق گاز.
طبق صحبت های راهنمای تور شانس افراد یهودی حتی اگه شرایط جسمی خوبی هم داشتند برای رفتن به سمت چپ کم بوده و فقط ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر از اونها به عنوان کارگر ثبت شدند.
قبل از فرستادن به اتاق گاز بهشون گفته میشده که برای اینکه بیماری های واگیردار رو انتقال ندهند باید موهاشون رو از ته بزنند و دوش بگیرند تا لباس جدید بهشون بدند، برای همین باید هرچی که الان پوشیدند رو در بیارن!
بعد زن و مرد و بچه رو میفرستادند داخل سالنی که توی طبقه پایین بوده. توی اتاق گازی که ما بازدید کردیم دوشی وجود نداشت اما توی آشویتس ۲ حتی چیزی شبیه دوش هم بوده که باور کنند که واقعا قراره برن توی حمام، به همین خاطر میگن کوره های آشویتس ۲ برای کشتار دسته جمعی طراحی شده بوده نه نیاز روزانه اردوگاه.
اونهایی هم که برای کار برده میشدند پیژامه راه راه میگرفتن، به همراه یه شماره و یه مثلث که ملیت و دلیل زندانی شدن رو نشون میداد.
توی موزه تلی از اشیا و لباس های بجا مونده از کشته شده ها هست، حتی موهای سر تراشیده شده که من از اونها دیگه عکس نگرفتم.
دلیل اصلی اینکه با لباس نمیسوزوندنشون هم این بوده که اینها رو وقتی مجبورشون کردند که از خونه زندگیشون بیان بیرون و سوار قطار بشن کل زندگیشون رو میکردند توی یک چمدون ( چه داستان آشنایی! ).
برای همین احتمال اینکه اشیا قیمتی رو توی لباس یا حتی بدنشون پنهان کرده باشند زیاد بوده.
اون ساندرکماندر ها که مسول سوزوندن اجساد بودن، وظیفه بررسی لباس و اجساد رو هم برای پیدا کردن اشیا قیمتی به عهده داشتند.
اوایل سال ۱۹۴۵، دیگه ستاره اقبال آلمان ها رو به غروب بود و صدای چکمه ارتش سرخ داشت نزدیک و نزدیک تر میشد. هیملر دستور از بین بردن کوره ها و مدارک رو داد و تقریبا هرکسی که هنوز میتونست راه بره ( حدود ۶۰ هزار نفر) رو از آشویتس ۱ و ۲ تخلیه کردن.
این ۶۰ هزارنفر توی چندین گروه که هر گروه تحت حفاظت آلمان ها بود به پیاده روی معروف به پیاده روی مرگ فرستاده شدند تا به اردوگاه کاری دیگه ای برده بشن. تعداد زیادی بخاطر اینکه تاب پیاده روی طولانی نداشتند کشته شدند و یا زیر دست و پا توی کوپه های شلوغ و کوچیک قطار از بین رفتن.
مدتی بعد وقتی ارتش سرخ به آشویتس میرسه حدود ۷ هزارنفر زندانی زنده هنوز توی کمپ های آشویتس بودند. در محموع برآورد میشه حدود یک میلیون و چهارصد هزار نفر به آشویتس فرستاده شدند که حدود یک میلیون و صد هزار نفر از اونها جونشون رو از دست دادند.
تجربه شخصی من از بازدید این بود که خوب اولا این موقع سال بهترین وقت برای بازدید آشویتس نیست! چون همه جا سبز و دیدنیه و ترکیب رنگ سبز و خونه های آجری و آسمون آبی و هوای بهاری خیلی برای درک فضای واقعی آشویتس مناسب نیست!!
با اینکه محتوا و فضای زیادی برای ارائه هست اما مدل ارائه خیلی جالب نیست و محوریت تور گفتن مطالب هست بجای تمرکز روی درک و احساس اتفاقی که اونجا افتاده.
تنها شانس/بدشانسی که ما داشتیم این بود که این خانم راهنمای ما به قدری بد بود و سریع فقط دنبال تموم کردن هر مرحله بود و ما باید دنبالش میدویدیم ببینیم چی میگه که قشنگ حال اون زندانی های مادر مردهی تو آشویتس رو درک کردیم!
آشویتس رو همینجا رها میکنیم وتوی بخش بعدی برمیگردیم به ادامه سفرنامه کراکف!
اگه دوست داشتید نظراتتون رو همین پایین بنویسید و با معرفی کردنش به دیگران بهم انرژی بدید!!
کانال سفرنامه من توی تلگرام
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفر به کراکف غیر پنیری! - بخش اول
مطلبی دیگر در همین موضوع
وضعیت یهودیان در دوران قاجار
مطلبی دیگر در همین موضوع
گجت های مناسب برای کادو: انتخابهای هوشمندانه برای هر مناسبت