« این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم؟ »
تابستانی به رنگ زانادو
نمیدونم از کجا شروع کنم ...
دیگه هیچ تابستونی بیست ساله نخواهم بود . . .
معلوم نیست چند تابستون دیگه قراره باشم ،شایدم آخرین تابستون عمرم بود .
دومین سالی هست که مدرسه نمیرم و این هم خوبه و هم بد .مدرسه اونجایی نیست که بخوام باز برگردم بهش ، درس های غیر منطقی با آدم های عقده ی و دوستانی خوب ترکیب بازنده ی هست برام . پس شادم که دیگه دانش اموز نیستم و کل تابستون غصه ی اخرین روز تابستونو نمیخورم . البته بگم من وقتی دانش اموز بودم کل تابستونو مفیدتر میگذروندم کلاس زبان و مرور سال تحصیلی پیش رو و کارای تابستونی مثل طبیعت گردی و ...
تابستان خود را چگونه گذراندید ؟ خب بخوام صادق باشم انتظار تنها کلمه ی هست که کل تابستونمو خلاصه میکنه .
انتظار کشنده ترین حسِ، میتونه ذره ذره جونتو بگیره اما من آدم صبوریم، کل تابستون صبر کردم شکستم ولی صبر کردم و همچنان منتظرم ببینم واقعا پاداش صبر ،سبز شدن هست یا نه. من هنوز به آخرش نرسیدم .
تابستون هم تموم شد ولی من نه . فکر میکردم دووم نمیارم ولی یه فصل گرم و قدرتمند رو به آخر رسوندم با کلی حس بد .شب های تاریک . روزهای گرم و پر استرس و من تا اخرین روزش رو دیدم و دم نزدم .
و هنوز هم منتظرم . . .
ولی امسال سعی کردم واقع بین باشم و سعی کنم از اطرافم یاد بگیرم
نتایج اخلاقی تابستان :
- اولین موضوع این هستش که آدما عوض نمیشن اره با گذشت زمان ما حس میکنیم افراد عوض شدن ولی من میگم این فکر اشتباهه همه همونین که سالهای پیش بودن این آدما عوض نمیشن این خوب نیست رفتار بد آدمای دورم بیشتر تو چشمم هست و این رفتار، هر روز و هر سال تکرار شده و قرارع تکرار بشه ....
- آدما با دوام تر از اونی هستن که فکر میکنن . با انتظار کشیدن نمیمیریم با زجر و غم و غصه هم، ما خیلی بیشتر از اونچه که فکر میکردیم زندگی میکنیم روزهای طولانی زیادی میبینیم شب های سیاه تری هم منتظر ما هستن و ما بدون هیچ فراری می ایستیم نه اینکه خیلی قوی هستیم بلکه طبیعت اینطور میخواد اگه قرار بود با هر غمی بمیریم زمان دایناسورها منقرض میشدیم و تمام ...
- موفقیت ما به تلاش ما بستگی نداره . هیچوقتم نداشته ولی ما مجبوریم که گمان کنیم با تلاش میشه موفق شد . شایدم چون تریبون دست آدمای موفق بوده هیچوقت به یک آدم شکست خورده که همه ی راه ها رو رفته ولی بازم نشده تلاش کرده و نشده اجازه حرف ندادن . اصلا آدمای شکست خورده که هیچوقت نتونستن موفق بشن یهو نامرعی میشن ....
ولی من بهت میگم شرایط خانوادگی ،محل زندگی، حال روحی، شرایط مالی و...همگی با هم پایه های موفقیتت هستن .
بفرمایید یه کار تابستونی ببینید :
دیروز مهمون پدربزرگم بودم . منو برده بود گانا (باغ انگور ) . البته کلی کار داشت و بهم گفت میتونم یکم تو باغ بگردم . تا حوصلم سر نره .
و بعد اینطور آویزون میکنن ( قراره اینجا پر بشه )
البته بگم قبل آویزون کردن تو یه ماده میزارن که به اصطلاح میگن میپزن بعد آویزون میکنن و گوگرد روشن میکنن با اتیش تا خشک شه و بعد فروخته میشه به کشورهای خارجی کاربردشو نمیدونم اونجا به چه درد میخوره ...
(دود گوگرد سرطان زا هست )
اخرین روز تابستون اسمون عجیب گوگولی شده بود . اصلا اونجا همش اسمون بود چون خونه و ساختمون بلند نداشت هر جار و نگاه میکردم بیشتر ابر بود تا زمین انگار تو اسمون بودیم ...
رنگ زانادو (xanadu) همان رنگ سبز-خاکستری هستش.
من نمیخوام حرف منفی بزنم و ناراحتتون کنم همهی پستامم یه جورین که شاید حالتونو خوب نکنند. انرژی مثبت ندارن و این ناراحت کننده س ،من همینجا از تمام مخاطبام عذر میخوام بابت این موضوع ،من فقط سعی میکنم لااقل اینجا برای اولین بار خودم باشم و از ته دلم بنویسم از اون ته ی که هیشکی ندیده ولی اگه به نظرتون آزار دهنده هستم کافیه بگید تا ساکت شم ، شما دنبال حال خوب هستید و واقعا درکتون میکنم .
اگه زمانی حالم خوب باشه باهاتون به اشتراک میزارم مثل این پست .
ممنون که کنارم هستید .دوستون دارم بچه ها .
مطلبی دیگر از این انتشارات
دری در آسمان و روزگار بر باد رفته
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرسشنامه کنکوری
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا نباید خودشی کنم و بمونم کنکور بدم؟