جِسمی در اینجا و قلبی در آنجا و خیالی بسیار دور...
زندگی تازه!
سلام بر دوستان نادیده ام.
میخواهم از زندگی پس از کنکور و اتفاقات آن بگویم.
تابستان امسال بهترین تابستان عمرم بود؛ آفتاب ساعت یازده صبح بیدارم میکرد و چشم بازنکرده فیلم میدیدم. صبحانه های رژیمی و کلاس ورزش برایم هیجان انگیز و دلنشین بود.
شب و روزم تقریباً یکی بود و فیلم عنصر اصلی تفریح ام بود.
رتبه و نتیجه ام جالب بود.
در واقع دلنشین و لب مرز.
باید این خبر را بدهم که اکنون دانشجو شده ام؛ شنبه سه آبان اولین روزی بود که به دانشگاه رفتم.
رشته ام هم پزشکی است.
اگر بخواهم روزی که نتیجه ام را دیدم بگویم این است که: نوزده مهر بود؛ ساعت چهار بعدازظهر ؛ با خانواده ام تلویزیون میدیدم که یکهو دوستم گفت اومدد نتایج اومددد.
وحشت زده به سایت سنجش رفتم و کد قبولی باعث شد جانی دوباره در رگ هایم جریان بگیرد.
البته بگویم کلاس اول روز اول چندان بنظرم جالب نیامد ، امیدوارم کلاس های بعدی شادم بکنند.
برای همه تان آرزوی شادی و سلامت دارم.
امیدوارم اگر کسی این را میخواند که کنکوری است کنکور سال بعد برایش خاطره انگیز باشد.
مشکلات الانم در حد مترو از کجا بروم؛ این کلاس کجا برگزار میشود و ... است.
راستش را بخواهم بگویم تمام این هفته پیش رو برایم خیلی خیلی دلنشین است.
هنوز دوستی در دانشگاه پیدا نکردم.
بعضی شب ها سخت خوابم میبرد.
تقریباً ذهنم را در کلاس خالی نگه میدارم.
اگر بتوانم روز نوشت مینویسم.
ممنونم.

مطلبی دیگر از این انتشارات
ارزوی ی صب خارج از ماتریکس کنکور
مطلبی دیگر از این انتشارات
دمای اتاق 28 درجه است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
عصبانیم به توان عصبانیت