یاد گرفتم!(ترس.ترس.تغییر!)

همه چی عجیبه.چیزایی که منتظرشون بودم در حال رخ دادنن.همه ی کسایی که بهشون میگفتم"بچه"دارن بزرگ میشن.آدما تغییر میکنن.رفتاراشون عوض میشه.صحبت ها کم کم قراره از یاد برن.فاصله ها زیاد میشه.بعضی از چهره ها کم کم دارن از یاد میرن.بعضیا بد اخلاق میشن.تلاشا دارن نتیجه میدن.بعضا نتیجه نمیدن.تغییرات و تغییرات و تغییرات!و من چقدر نیاز دارم به این تغییرات و در عین حال متنفرم از تغییرات!

دیگه منم رسما وارد کاروان کنکوریا شدم!کلاسا و کتابا و تست ها و کرونومتر!(خب.امروز نه.امروز درس نخوندم.ولی از فردا بهتر از قبل قراره ادامه بدم!)

آبجیم دیگه درس نمیخونه.منتظر نتایجیم.ایشالله همه چی براش خوب پیش بره.خیلی زحمت کشیده.خیلی تلاش کرده.پای این کتابا جوونیش گذشته.خدایا خودت کمکش کن!داره وارد یه مرحله ی دیگه از زندگیش میشه.براش خوشحالم.امیدوارم خودشم خوشحال باشه!

مشکلات برطرف میشن و مشکلات جدید جایگزینشون میشن.همیشه مشکلات تو زندگی هستن.خودتو بابتشون ناراحت نکن.تو یه بار زندگی میکنی و مشکلات اونقدری ارزش ندارن که خودتو واسشون ناراحت کنی.

همه چیو خراب میکنی؟فدا سرت قربونت برم!مگه از خودت چه انتظاری داری؟تو هم "مثل همه" فقط یه بار به دنیا میای و عادیه که گند بزنی!

سوتی میدی؟داداش/خواهر گلم تنها نیستی!به خودت سخت نگیر.ارزششو نداره!

من؟

منم دیگه سردرگمی هامو گذاشتم کنار!الان دیگه میدونم چی میخوام و چی نمیخوام.(میشه گفت؟تقریبااا)چیزی که میخوام مشخصه.راهی که باید براش طی کنم هم مشخصه.تلاشمو میکنم ولی امروز فهمیدم که خب...باید بیشتر براش تلاش کنم!(:

26 روزه که هر روز زبان میخونم.2 روز پیش ورزشو شروع کردم.2 هفتس که من یه کنکوریم و درس میخونم(به استثنا امروز-_-).خوبه!

این حرفو خیلی دوس دارم!
این حرفو خیلی دوس دارم!

فهمیدم که پشیمونی های زیادی دارم.نمیدونم تو 17 سال این همه پشیمونیو چطور جا دادم.ولی اگه به ریشه ی همشون (منظورم پشیمونی هاست)نگاه کنی میبینی که ریششون یکیه!زندگی تک بعدی داشتن!

باید تا زنده ام زندگی کنم.چیزای جدید امتحان کنم.و یاد بگیرم!

مثل همیشه از چیزای جدید میترسم.ولی اینبار دیگه به حرف دلم قراره گوش بدم.

چون کنکوریم پر و بالم زیاد در مورد این موضوع بازززز نیست ولی خب...پر و بالمم کامل بریده نشده نه؟پس جای حرکت دارم.

یه appای هست.برای کد نویسیه.چند روز استفاده کردم و راضیم.روزی 5_10 دقیقه طول میکشه پس به پروسه ی کنکور هم لطمه وارد نمیکنه.و زبان (ها)میخونم(2 تا)!و چند تا کار دیگه هم که دوست دارم انجام بدم.و انجام میدم!مثلا ورزش و یه چند تا چیز دیگه که نمیخوام بگم.

از تک بعدی ادامه دادن خسته ام.پس گوررررر بابایییی ترساممم!میرم تو کارششش!(و استارتشو یه مدت پیش زدم و فعلا که راضیم)

رسیدیم به بحث کنکور.همینقدرشو بگم که میخونم!باید بخونم!میخوام زیاد در این مورد حرف نزنم.پس دکمه ی escapeرو میزنم و زودی از این بحث خارج میشم!

و یه چیز دیگه هم فهمیدم.آدما رو نمیتونی عوض کنی.سعی نکن اینکار رو بکنی.تو حرفتو بزن.گوش کردن و نکردنش به خودشون مربوطه.تو اگه راضی نیستی خودت تغییر کن.

مثلا!اگه اخلاق پارتنرت (با عرض پوزش)گوهه و باهات بدرفتاری میکنه سعی نکن تغییرش بدی!اگه دوستت داشت ناراحتت نمیکرد!خودت تغییر کن!برو!اگه اون قدر تورو نمیدونه تو قدر خودتو بدون!میدونم گفتنش راحته ولی انجامش سخت تر از این حرفاس و خارج شدن از یه رابطه ی تاکسیک دل و جرعت میخواد...ولی بحث بحثِpick your poisonعه!زهرتو خودت انتخاب کن!

اگه خودم میتونم بهتر از تو با خودم رفتار کنم پس چرا بهت نیاز داشته باشم؟
اگه خودم میتونم بهتر از تو با خودم رفتار کنم پس چرا بهت نیاز داشته باشم؟

اگه دوست تاکسیکی داری ولش کن.آدما درست نمیشن!تو ولی فرق داری!اوایل سخت میشه حتما.و صد البته ترسناک.ولی قول میدم که این برات بهتره!

اینو چن مدت پیش یاد گرفتم و شوکه کننده بود!

در آخر میخوام بهت بگم که....بهت افتخار میکنم.ربطی نداره؟خب!همینجوری خواستم بگم!بهت افتخار میکنم!(: