بی تو آواز به هم می‌ریزد...

بعضی‌ها را خدا بغل کرده است. مهرشان به دل مردم چنان نشسته که با هیچ دستور و اخم و تَخمی قابل پاک کردن نیست. شجریان یکی از آنهاست! در رسای او چه می‌توان نوشت که حق مطلب را ادا کند؟! پیر طریق موسیقی که با کوچ نابهنگام خود سایه‌اش را از سر هنرجویان و هنردوستانش کم کرد. احساس تنهایی می‌کنیم از رفتن کسی که همیشه انگار مطمئن بودیم در هر بزنگاهی کنارمان می‌ایستد؛ دوشادوشمان... و حالا مثل خانه‌ای قدیمی شده‌ایم که دیوارش ریخته و باد می‌آید و توی دلش چنگ می‌زند. اعتقاد راسخ دارم که هر کس عاشق به وطنش باشد و در این راستا اقدامات فرهنگی و هنری انجام دهد همچون فردوسی، حافظ و شجریان تا ابد ماندگار خواهد شد و هر کس در خلاف این جهت حرکت کرده منفور مردم و مقهور تاریخ است!

محمدرضا شجریان متولد و متوفای مهر و مردی از تبار مهر و دوستی بود، کوه‌نوردی می‌کرد، عاشق طبیعت و گیاهان بود، از محصولات باغ و باغچه‌اش می‌خورد و حتی گندم کاشته بود و از آرد آن نان می‌پخت! فخر موسیقی شد، خوشنویسی کرد، آشپز ممتازی شد، ساز ساخت، نجاری کرد، برای مردم خوشنام‌تر از هر سیاستمردی شد، در همه جای جهان احترام دید، ۸۰ سال در اوج بود، فرزندانی پرورش داد که مایه مباهاتند، صدای مردمش شد، عکسش را بر در و دیوار زدند، با ربنایش افطار کردند و حال که یک سال است کتاب زندگی‌اش را بسته و رفته، میلیون‌ها ایرانی چنان غمگین‌اند که انگار یکی از اعضای خانواده‌شان را از دست داده‌اند. مگر چند نفر در این کشور تا این اندازه خوش‌بخت زیسته‌اند و عاقبت به‌خیر شده‌اند؟ مرحوم نادر ابراهیمی در جایی مینویسد: "کسی که در برابر باخ، بتهوون، و موتزارت، فروتنانه سکوت اختیار کند، به تارِ جلیل شهناز ، عود نریمان، آواز شجریان و ترانه « اندک اندکِ » شهرام ناظری عاشقانه گوش بسپارد،چنین کسی درست زندگی خواهد کرد…"

محمدرضا شجریان طی سال‌ها فعالیت هنری، آثار بسیاری از شاعران بزرگ ادبیات فارسی را از حافظ و سعدی و مولانا گرفته تا خیام و باباطاهر و ... در دستگاه‌های مختلف موسیقی ایرانی اجرا و از این طریق هنرش را جاودانه کرد. روحی که استاد شجریان در کالبد موسیقی ایرانی دمید، باعث شد که این میراث سترگ فرهنگی، فرایند تکامل و بالیدن خود را با شتابی قابل قبول طی کند و شاگردان و پیروان سبک استاد در این عرصه، زمینه را برای رونق بیش از پیش این هنر اصیل ایرانی فراهم ‌آورند. تاریخ پر اُفت‌وخیز ولی همیشه پُرشکوهِ ایران‌زمین، مشاهیر بسیاری به‌خود دیده ولی حقیقتاً در مورد محمدرضا شجریان، آن‌ مساله که بیش از هر چیزی قابل تامل است، ورود او از متنِ جامعه به بطنِ روزگارش بود. این مهمّ بسیار فراتر از صوت و تکنیکِ وی در هنرِ آوازخوانی‌ِ فاخرش است. آن‌چیز که بیش از همه، ایشان را در آواز مانا ساخت این بود که او، از «واقعیتِ آواز» به‌«حقیقتِ آواز» رسید. این مسإله شاید بیش از آنکه «کوششی» جلوه نماید، «جوششی» بوده باشد.

خوش‌ به‌ حال شجریان و اقلیتی چون او که شور و شوق ملتی بسته به ضربان قلبشان است و اکنون نیز گرچه آن قلب از تپش باز ایستاده ولی جاودانه‌هایش در موسیقی و یادنامه‌اش در روزگارِ امروز، مایه‌ امیدِ مردمِ ایران‌زمین چه در این نسل و چه در نسل‌های آینده است. تنها حسرتم برای او این وداع غریبانه است. اینکه سزاوار بدرقه‌ای باشکوه‌تر از این بغض‌های خاموش ما در شبکه‌های اجتماعی بود.

حسن ختام این یادداشت را به سروده‌ای که استاد بهرام بیضایی در وصف او گفته اختصاص می‌دهم:

ز ما رفت در خاک گنجینه ای

ز فرهنگ و آواز آئینه ای

درخت سخنگو که هر برگ آن

نوائی ز آوای دیرینه ای

چه غنجی و رنجی که در ریشه اش

گواهی ز غوغای پیشینه ای

نگه کرد فردا و امروز خویش

در امروز خود دید پارینه ای

چه گر مهر کشتند با هر ستم

خرد بردریدند با کینه ای

چه گم گشتگانی که گم تر شدند

به هر وای و کورنای آدینه ای

نواهای دیرینه نو شد به وی

برآمد خرد بر خرد چینه ای

برآورد باغی ز آواز خویش

تو گوئی برآمد ز هر سینه ای

برو مویه بر وی نه! بر خویش کن

که از وی به جا ماند گنجینه ای

نویسنده: امیر کبیریان