خوزستان من!
خوزستان من!
ای خاک پر از خون؛
ای هوای مسموم از خاک و بغض و کینه...
خوزستان من !
ای نفسهایت جان دلیری،
دلیری که سخت دم و بازدم دارد!
ای تو نبضت حیات ایران.
خشک شده تمام تریات
جان میخواهد کارونت
و میخواهی، شنیده شوی
و باید شنیده شوی
و علاجت،
آرام گرفتن مردمت،
و نفس بخشیدن به میراثت است.
امید … امید … امید..
چه اندک واژهی گرانیست
محبوس میان قلب های آکنده از درد مردمت.
خوزستان من!
مایهی بیباکی!
میبالی به مردمت
مردمی که تو را در آغوش گرفته
و ...
میجنگند برای ذره ذرهی خاکت
تا نفس بگیرد.
تا خشکی لب سرخت را،
تر کنند

نویسنده: یاس شریفی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دهه ی سوم زندگی؛ دوره ی وقتشناسی در پارادوکس تجربه و تصمیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
شماره چهلم نشریه بامداد منتشر شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
زمان هزار چهره