دهه ی سوم زندگی؛ دوره ی وقتشناسی در پارادوکس تجربه و تصمیم
دیگر میتوانست بالاتر از حد تصور خود پرواز کند و بالا برود. حالا پروانه ای بود که دشت برایش معنای دیگری داشت؛ مقصدی به وسعت پرواز!
اگر کمی دیرتر پیله بر خود میتنید، ممکن بود هرگز فرصت تجربه پیلگی را نیابد و اگر کمی دیرتر حصار پیله را میشکست، در قامت یک کرم محبوس به ملاقات مرگ میرفت.
از لحظهای که کودک وجود خود را در آینهی محیط میبیند، خودشناسی را آغاز میکند؛ خود را در دیگران و دیگران را در خود میبیند. شمه هایی از اهداف و مسیرها و خواسته ها و آرزوهای خود را در زندگی دیگران مشاهده میکند و در درون خود بازمی جوید. در دهه ی اول زندگی هرچه میبیند تجربه ای است نو! تجربههای بکری از کشف عالم که خلأهای شناسایی وجود را از دانستن سرشار نمیسازد و آبی است که بر عطش کنجکاوی وی میافزاید.
فرصت پیش رو ظاهرا زیاد است اما حقیقتا ناشناخته ها بیشتر و پیچیده ترند. تجربیات کم است ولی در این دوره هنوز نیاز به تصمیم گیریهای حساس فرا نرسیده است.
دههی دوم زندگی، دوره ی گذار از کودکی است. دوره ای است کم و بیش شبیه دهه ی اول زندگی؛ با این تفاوت بارز که در این نسخهی توسعه یافته، بلوغ جسمی و آغاز تحول شخصیتی در بستری از حس استقلال طلبی در حال وقوع است.
اما دهه ی سوم زندگی، ویژه ترین دهه ی عمر انسان است. در ادامهی فرآیند خودشناسی، در این دوره است که انسان برای رسیدن به نقش حقیقی خود در این عالم بر خود پیله ای از تصمیمات میتند تا با تمرکز بر پتانسیل های بالقوه خود در فرصت مشخص آنها را به فعلیت برساند. اما شرط رشد در این پیله پویایی است نه سکون و عزلت.
یادم میآید وقتی که بیست ساله بودم جایی حدیثی قدسی خواندم که در آن زمان برایم عجیب بود: «یا ابنا العشرون جدو واجتهدوا: ای فرزندان بیست ساله ی دنیا تلاش و کوشش کنید!»
آن زمان حین خواندن حدیث تلنگری بر وجودم نشست و حس میکردم مخاطب خاص این حدیث هستم و این برایم بسیار هیجانانگیز بود و انگیزه ی مرا برای تلاش چند برابر میکرد. شاید در هیچ دوره ای از زندگی مانند دهه ی سوم زندگی تلاش مزد نداشته باشد؛ و همچنین در هیچ دوره ای مانند این دوره جریمه ی کاهلی سنگین نیست. به بیانی دیگر در هیچ دورهای از زندگی ارزش زمان به اندازهی دهه سوم زندگی نیست.
اینکه میخواهیم در جدیترین عرصه های زندگی در چه نقشی ظاهر شویم و اصولا ما را در چه کسوتی از تاثیرگذاری در این عالم بشناسند، در این دوره مشخص میشود. چارچوب مهمترین تصمیمات زندگی در این دوره پایهریزی میشود. اما مشکل اینجاست که در دوره ای مهمترین تصمیمات زندگی اتخاذ میشود که تجربهی کافی برای تصمیمگیری وجود ندارد و زمانی این تجربه حاصل میشود که سالها قبل تصمیمات اتخاذ شده است. دکتر «تینا سیلیگ»، چهره ی سرشناس در حوزه ی کارآفرینی و خلاقیت، کتاب معروفی دارد با عنوان «ای کاش وقتی بیست ساله بودم، میدانستم»؛ که بر اهمیت این موضوع تاکید ویژهای دارد. این مفهوم را قرن ها قبل، شیخ اجل، سعدی شیرازی در قالب راه حلی منظوم، اینگونه پیشنهاد میدهد:
«مرد خردمند هنرپیشه را عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن با دگری تجربه بردن به کار!»
شاید عملی ترین راه حل در برخورد با پارادوکس تصمیم و تجربه در جوانی، خواندن کتاب خوب و مطالعه باشد.
عمیقا باور دارم که میتوان با خواندن کتاب های مفید به اندازه ی عمر نویسندگان کتاب ها به عمر خود افزود و از تجربیات ارزشمند افراد موفق که در دهه های پایانی زندگی حاصل شده است؛ در دوره ی جوانی بهرهمند شد. حقیقت امر این است که مهمترین سرمایهی زندگی در ارزشمندترین دوره ی خود در حال از دست رفتن است، هیچ درنگی ندارد و باید شتاب کرد.
در دهه ی سوم زندگی باید در وقت شناسانه ترین نسخه ی خود زندگی کنیم، به موقع وارد پیله ی پوستاندازی خود شویم، مبتنی بر تجربیات موفق دیگران تصمیم بگیریم، طرحی نو دراندازیم و در مناسب ترین زمان از حصار پیله بیرون بیاییم به سوی هدفی به بلندای باور و مقصدی به وسعت پرواز!
سعید خدایگان
28 اردیبهشت 1399
مطلبی دیگر از این انتشارات
سر مقاله
مطلبی دیگر از این انتشارات
صدا مردگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
«راه را که بست؟! مرگ»