زمانِ خاکستری

نویسنده: نازنین فروتن‌شاد مهندسی کامپیوتر

امروز ۱۰/۱۲/۹۹، برگ‌ها از درخت‌ها افتاده اند. باغچه‌ی حیاط بی شکوفه مانده است. جوانه‌ها در راهند. با خود می‌‌اندیشم: این انتظار جوانه، چه چیز قرار است آن را معنا کند؟ پرش عقربه می‌گوید: من همه چیز را در اختیار دارم. عقربه‌هایی که به محیط یک دایره از هم مقدرانه سرگردانند و در عین این که پیاپی از هم میگریزند در برهه‌ایی پیش می‌آید که به یک‌دیگر گریزی هم می‌زنند. درست مثل سیر حرکت‌شان دایره وار، تکرارشونده، مقدر و تسلیم. در آن سوی پرش عقربه نگاهی خیره گسترده است. نگاهی که در تیررس آن همه‌چیز خاکستر شده است و زمان، این سایه‌ی افکنده بر تاروپود ازل، آن خاکستری است که بر پهنای نگاه خیره‌ام به ابهام ابد می‌ریزد. خاکستر، زیرا موهای پدر دیگر خاکستری است. خاکستر، شبیه آن‌چه هر روز با تردستی جای نقطه‌ای از برق پریده‌ی چشمان مادر نشست و خاکستر زیرا که بسیار فریبکارانه است. چرا که فاصله‌اش با آتش به قدر یک جرقه است. به راستی که چه چیز قرار است این انتظار را معنا کند؟ انتظار شکفتن در باغی از شکوفه‌های انابی. انتظاری که به دل‌خواهی یک شعله زیر باروت خاکستر، آتش اشتیاق را زبانه می‌زند. و زمان: آهنگ فرو ریختن برگ از شاخه و به بار نشستن شکوفه‌های انابی است. زمان دایره‌ای است که عقربه‌ها را مأیوسانه و مشتاقانه به هم دور و نزدیک می‌کند. آری زمان پرش عقربه‌ای است که همه‌چیز را در اختیار دارد. زمان گرد خاکستری است که در دل شعله‌ای نهان دارد. زمان رازآلودگی چهار فصلی است که مقدر شده است و به انتظار تو می‌خندد. زمان گاهی مضحکانه به خود می‌خندد! زمان کلماتی است که به ذهن نمی‌آیند اما به ابعاد خاکستری نگاهت بر می‌گردند.