زمان، محصول بودن شماست

نویسنده: محمدحسن کارگر - مهندسی مکانیک - ورودی 97

شما که رفتید اولین و تنها کارخانه‌ی ساعت‌سازی عالم را تاسیس کردم. اکنون قرن‌هاست ساعت‌ها می‌سازم و زیر ماه‌تاب ساعت‌ها را به اسارت زمان درمی‌آورم. ساعت‌هایی که هر کدام از بدو تولد، شروع به سوگواری می‌کنند و عالم را به سوگ خود می‌آرایند. ساعت‌هایی لال نیز می‌سازم. آن‌ها را در انبار خانه‌ام نهان کرده‌ام. بیچاره این ساعت‌ها! ساعت‌هایی که هر یک در سالگرد خاطره‌ای دست‌ از زمان می‌کشند و ایستاده می‌میرند و در گورستانِ ای کاش‌ها برای همیشه می‌خوابند.

اما این یکی که به گردن آویخته‌ام با تمام ساعت‌های عالم فرق می‌کند. تنها ساعتِ راستین عالم است. یادگار شب پرواز ماست. خودم از گردن ماه قاپیدم. اکنون قرن‌هاست به سینه می‌فشارمش. اکنون قرن‌هاست که شب عالم را فراگرفته است.

ماه، شهر به شهر و کو به کو به دنبال ساعت خود می‌گردد. تنها شما هستید که می‌دانید تنها ساعتِ راستین عالم را من قاپیده‌ام. اکنون قرن‌هاست که بزرگ‎ترین دروغ عالم برملا نشده است و شاید هیچ گاه برملا نشود.

اما محبوب من! آیا زمان آن نرسیده بازگردید تا امانت ماه را بازگردانیم؟ آیا زمان آن نرسیده‌‌است بازگردید و تنها ساعت‌سازی عالم را ورشکست کنید؟ محبوب من! زمان، محصول بودن شماست. در نبودتان، تمام ساعت‌ها دروغ می‌گویند...