زندگی یا چالش‌های بی پایان؟

نویسنده: محمدحسن کارگر - مهندسی مکانیک - ورودی 97

تا همین چند دهه پیش همین‌ که فردی نیازهای اولیه مادی و معنوی خود را برطرف می‌کرد و در زندگی خود با یک روند کم‌نوسان و شیبی اندک اما مثبت پیش می‌رفت، فردی موفق محسوب می‌شد؛ اما در دنیای امروز که موفق‌شدن و احساس خوشبختی در پی آن، به یک نیاز در بین اکثر مردم تبدیل شده است، شاهد نوسان‌های بیشتر در زندگی و تصمیم‌گیری‌های افراد هستیم که نتیجه‌ی آن تغییرات پیوسته و زایندگی در فرد و جامعه است.

در مواجه با مشکلات و چالش‌ها همواره هر کسی در مقابل یک سه‌راهی است. یک سه‌راهی که از راهبردهای تغییر، ترک و تسلیم (پذیرش) ساخته شده است و افراد چاره‌ای جز انتخاب یکی از آن‌ها پیش روی خود ندارند. هرچند فکر می‌کنم حلقه‌ی گمشده بسیاری از چالش‌ها، "پذیرش" است؛ اما افراد زیادی را می‌بینیم که سال‌هاست به‌اشتباه خود را درگیر "تغییر" کرده‌اند. این تغییر، نیاز به یک پشتوانه‌ی بسیار محکم دارد و آن پذیرش است. این روزها که سردرگمی جامعه را فراگرفته‌است و اغلب به رسانه‌ها و صاحب‌نظران بدبین شده‌اند؛ هم‌چنان فکر می‌کنم برای رشد و زایندگی خود و جامعه راهی جز تلاش مستمر و دوری از ترک، پیش روی ما وجود ندارد. سخت‌ترین راهبرد تسلیم و پذیرش است؛ راهبردی که سال‌هاست افراد زیادی را به بندِ خود کشیده است. اما پس از هر بار مواجه با مشکلات، این شاخه‌های امید است که در وجود، نغمه‌ی بهاری می‌نوازند و فرد و جامعه را زنده نگاه می‌دارد. با وجود اینکه چرخه ظهور و حل مشکلات سال‌ها ادامه خواهد داشت و حتی امکان دارد هیچ‌گاه به سرانجام نرسد؛ اما این امید است که به جهان زندگی و جریان بخشیده است.

اگر گریزی به ابیات ادبیات فارسی بزنیم، زیباترین جلوهای تکامل را آن‌جا که سخن از بهار و فصل زایندگی طبیعت به میان می‌آید، شاهد خواهیم بود. آن‌جا که بهار تازیانه‌های سرسبزی را به صورت سرد و خشکیده‌ی زمستان می‌زند. هرچند بهار می‌داند پاییز از راه خواهد رسید و انتقام برادرش (زمستان) را از او خواهد گرفت؛ اما این ساز طبیعت است و همه را به ساز خود می‌رقصاند. سازی که از ازل بوده است و روح زایندگی را در طبیعت هنرمندانه می‌پراکند. برای من علاوه بر صورت زیبای اشعار فارسی در باب بهار، آن روح نهفته در اشعار که رندانه سخن از تکامل به میان می‌آورند بسیار دلنشین است. صائب تبریزی، چه زیبا و متفاوت، از بهار می‌گوید:

درون خانه خزان و بهار یکرنگ است

ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب