سمت من بیا

نویسنده: یاس شریفی 98 اقتصاد

سمت من بیا

دستم را بگیر

بیا در زمان سفر کنیم

مثل شبی در پاریس وودی آلن،

بیا زمان را نادیده بگیریم

و ببینیم مردم را در تاریخ،

در تاریخی هزار رنگ

تیره، روشن، خاکستری و یا سفید.

بیا هم‌سفره‌ی اخوان شویم

تا بگوید از حیاط کوچک پاییز، در زندان

و کمی آن طرف تر

همراه اناالحق حلاج شویم...

بیا همه چیز را هیچ ببینیم

و

هم رقص مولانا شویم

و بشنویم نای نی حقش را

بیا گامی برداریم

و شیرین کنیم دهان‌مان را

با شاخ نباتی از لسان‌الغیب

و بخواند خودش برای ما غزلی

غزلی که نگنجد در زمان !....

و فراتر از معنای لغوی زمان

غزل را در آغوش بگیریم

و زمزمه کنیم عشق را

در پیچ و تاپ حرکت عقربه‌ها... .

ای لطافت عشق!

بیا باران را در آغوش بگیریم

و به زیرش

آرام آرام

قدم بگذاریم

و لمس کنیم حس رهایی را

رهایی از زمان و زمین ...