شال‎گردن

نویسنده: دیبا مسیحی 97 مهندسی کامپیوتر


باید صبر کرد، آنقدر که به حوالی پاییز رسید! آن وقت که زمین و آسمان وقت غروب یک رنگ می‌شود.

آنجا که باران غم را پاک می‌کند و آنجا که سرما طبیعت را آماده‌ی شکوهی عظیم می‌کند؛ هماجا که برگ‌ریزان خیابان را نارنجی کرده است...

همان سرمایی که می‌سوزاند سپس می‌رویاند...

این پاییز است که می‌آید، آهسته و آرام.

باید دغدغه‌ی پاییز را داشت. راستی کسی را می‌شناسی که دغدغه‌ی پاییز را داشته باشد؟ دل‌خوش خش‌خش برگ‌های زیر قدم‌ها باشد؟

این بار اما فرق می‌کند؛ این پاییز، فصل متفاوتی شده است. گویی خودم را جا گذاشته‌ام در هیاهوی سال قبل و سال‌های قبل‌ترش...

هنوز هم بوی نارنگی هست و انار! هنوز هم همان کوچه باغی و خیابان برگ‌ریزان حوالی مرکز شهر هست؛ همان گونه است، همان جوری که نمی‌دانی هوا سرد است یا گرم؟! نمی‌دانی لباس کم بپوشی یا زیاد!

هنوز هم باران می‌بارد، شاید بیشتر از هر سال هم می‌بارد، اما انگار برای من غم است که می‌بارد...

مهر و آبانی که آمدند و تداعی تمام مهر و آبان‌های قبل‌تر بودند...

هنوز هم فال حافظ می‌گیرم و قدم می‌زنم در دل آشوب شهر، اما حسی تمام مرا دربرگرفته است... شاید حسادت!

دلم می‌خواست شال‌گردن می‌بافتم تا سردی این روزها مرا نشکند. مثل میوه‌ای شده‌ام که از سرمای اول پاییز ترک برداشته است؛ همان قدر زردم! همان قدر مغرور.

می‌بینی چقدر آفتاب کم می‌تابد؟ تا به خودت نگاه می‌کنی یک دفعه متوجه می‌شوی شب شده است... این هم زیبایی خودش را دارد… حداقل غروب خورشید، از همه‌ی روزهای دیگر سال قرمزتر است...

اصلا دلت می‌خواهد هر غروب که می‌شود از خورشید عکس بگیری!

باید عصر، بروی به همان کافه، همانی که درآن خیابان شلوغ و پرجمعیت بود! همان فنجان قهوه‌ی همیشگی با شیر و شکر را سفارش بدهی… همان قهوه‌ای که از تلخی‌اش همیشه فرار کردی...

همیشه این وقت سال که می‌شد در دلم شوری می‌نشست لطیف، از جنس شعر، همان جوری که هر وقت خنده بر لب می‌آید حس می‌کنی… این بار اما فرق دارد... حال من گریه است...

گویی این پاییز، پاییز فراموشی‌هاست!

باید از یاد برد آنچه تو را به عقب می‌کشاند و درد به جانت می‌اندازد...

مثل هر برگی که از درخت می‌افتد، همان قدر سنگین و باوقار، همان قدر زیبا، همان قدر رها!

از برگ‌ریزان تنها این را آموختم که افتادن و شکستن همیشه هم زشت نیست!

گاهی مجبوری رها شوی تا زیبا شوی و زیبایی را رواج دهی...