غرور و تولد….

نویسنده: مهسا موسویان 97 روانشناسی


به نام زیبایی

این بار به نام خالق زیبایی‌ها

خالق ظرافت‌ها

به نام زنان

و هنرمندان زن

که در اولین طلوع تابستانی بوم سفید خود را بر می‌دارند و با قلمی از مو

طلوع دیگری بر بوم نقاشی می‌آفرینند

با دست‌های ظریف و رنگی قطره‌های عرق روی پیشانیشان را پاک می‌کنند و رو‌پوش رنگی را با حوصله در می‌آورند ‌و تا می‌کنند.

آن‌ها که می‌نویسند درد‌ها را تا آرام شوند...

می‌سرایند لحظه‌ها را که زندگی کنند.

و می‌خوانند سرود زایندگی را که زندگی ببخشند

فروغ‌هایی که در آیینه به دنبال نجات‌دهنده می‌گردند...

سیمین‌هایی که در بیت بیت زندگی جهان را جای زیبا‌تری برای دیگران کردند...

زنانی که فلسفه را زندگی می‌کنند

فلسفه‌ی امید...

زنانی که می‌دانند چگونه دوست داشتن را در چاشنی غذا استفاده کنند تا خستگی را از تن تو دربیاورند....

به نام مادرانی از جنس ازخودگذشتگی

که حتی در تب‌های درونی لبخند‌های گرم از چهره‌هاشان پاک نمی‌شود

و در اوج تلاطم‌های زندگی تنها خستگی‌شان از اخم ظریف بین ابرو‌ها هویدا می‌شود،

این بار بنویسیم به نام زنان

زنانی از جنس غرور و استقامت

که با همه‌ی توان خود در مسیر طوفان‌های زندگی

کمر خم نکردند…

زنانی با احساسات ترک خورده

در بهت اعتمادی که نباید می‌شد

زنانی با اضطراب نغمه‌های خاموش در لالایی شب‌ها

زنانی با قلب‌های تکه تکه

که با هر قطعه‌اش میشود عشق را معنا کرد

آری…

زن یعنی عشق ساختن

یعنی عاشقی کردن

زن همین موجودیست که عشق مینامی‌اش

و نمیشناسی...

من هم یک زنم

زنی که قلم شعرش همه جان می‌شود که تو را بسراید

تو را من آفريدم

توى هر بيتى که بر شرح جهان و آرزوهای محالش بود...

تو را من خلق کردم

توی هر قافیه و وزنی که از مرکب قلم بر کاغذی خیس نقش می‌بست

اما

خدایی کردن نمیدانستم که به دنبال خوشبختی از من گم شدی...

جان من …

برگرد

خوشبختی گرد برف سفید است که در اولین برف زمستانی امسال بر موهای مشکی من نشسته ...

خوشبختی انعکاس صورت من در مردمک چشم‌هایت بود ....

خوشبختی منم

در کنار تو

حقیقت را می‌گویم که برگردی

برگرد

حقیقت شاید زن باشد….(نیچه)

نقاشی توسط دیبا مسیحی
نقاشی توسط دیبا مسیحی