وقتی دلی. . .

نویسنده: فاطمه مستوفی


مسلمانان مرا وقتی دلی بود

که با وی گفتمی گر مشکلی بود...

کتاب رمان وقتی دلی با حدوداً ۳۰۰ صفحه به نویسندگی محمدحسن شهسواری، نشر شهرستان ادب به چاپ ششم رسیده و شما را به خواندن ادامه‌ی این کتاب جذاب دعوت می‌کنیم.

بخش کوتاهی از کتاب را با هم میخوانیم:

خبر به عمیر رسید و مثل اسپندی روی آتش به زمین و زمان دستور می‌داد که به دنبال پسرش بروند. نوفل خدمتکار وفادار عمیر بعد از اینکه با گمراه شدن در کوچه پس کوچه ها توسط مصعب، حسابی خسته شده بود. مردی ساکن همان منطقه صدایی شنید. بعد از گشتن دنبال صدا به کوچه‌ای خلوت رسید و دید دو آدم قوی هیکل پسربچه‌ای را دارند کتک می‌زنند! دزد اول سعی در ربودن سکه زر را دارد و دزد دوم سعی در دزدیدن پارچه های فاخری که به دست پسربچه است. آن مرد به سرعت خودش را به محل حادثه رساند. مصعب بود! زخمی و خونی زیر پای دو دزد به زمین خورده و داشت تیغ بران را روی گلویش حس می‌کرد...