پاییز تنهایی

نویسنده: عطیه لاجوردی وروردی 97 شیمی کاربردی

و من، سکوت سرد پاییزم

ملال‎انگیز و رقت‌بار

تنم، جای تازیانه طوفان است

رنجور و ذلیل

همان ابر خاکستری آسمان اندوهم

چشمانم، از جنس شیشه خیس شکسته است

دل تنگ‎تر از برگ‎های زخمی باغ تنهایی ام

من، آخرین بیت از قصیده "مهر" .

دلم، به رنگ غروب دلگیر آبان است

و دستانم چون شاخه‎های خشکیده درختان آذر

سوت قطار در گوش باد ام

ممتد و بی انتها

فریاد خاموش امواج عشق در گوش دریا ..

من، گم گشته ام.

در جنگل سبز چشمان تو

مانند عطر پیراهن یوسف در مشام یعقوب ..

گم گشته ام

من همانم که نام تو از خاطرم‌ نمی‎رود ...

هر سپیده، با بانگ اذان...

هر روز با عطر گل داوودی...

گویی، تو را می شنوم ..

همان سراب شیرین همیشگی

من، دختر پاییز‎ام

آشنای دیروز قلب تابستانی تو

و غریبه امروز قلب زمستانی تو‎ام.