گفت‎وگویی با شاعر معاصر

نویسنده: دیبا مسیحی

زهرا ابهری‌نژاد متولد سال 1365 کارشناس زبان و ادبیات فارسی و دانشجوی ارشد می‌باشد. از 12 -13 سالگی شعر گفتن را با تشویق پدر خود که ایشان نیز اهل شعر بودند شروع کردند. در ابتدا علاقه مند به گفتن شعر آزاد بودند اما با تشویق پدر به اشعار موزون نیز روی آوردند. بیشتر اشعار ایشان شعر آیینی می‌باشد. در این شماره با ایشان به گفتگو نشسته‌ایم:

چه شد علاقه مند به شعر آیینی شدید؟

من از شعر آزاد شروع کردم و بعد از آن وزن یاد گرفتم و اولین اشعارم در دوران نوجوانی پاره‎هایی از شعر نیمایی و آزاد بودند. چیزی‌که من را رهنمون به شعر موزون کرد، شعر آیینی بود. همان‌طور که احیانا اطلاع دارید اشعار آیینی بیشتر موزون می‌باشند و ناخودآگاه پدرم مرا تشویق می‌کردند که شعر آیینی بنویسم. ایشان عالم دینی هستند و من بین کتاب‌های مذهبی بزرگ شدم، به قولی می‌گویند انسان اگر درخت باشد، فرزندش میوه‎ی آن درخت خواهد بود و درخت عمر پدر من نیز رابطه‌ایی تنگاتنگ با مذهب و مسایل دینی دارد. در چنین محیطی معمولا انسان اولین چیزی را که فرامی‌گرد عشق به اهل بیت است. من هم تمام بچگی‌ام در محافل و مجالس اهل بیت گذشته است. به نظرم کسی که می‌خواهد شعر آیینی بگوید باید کسی او را در این فضا تربیت کرده باشد و این محبت در وجودش شکل گرفته باشد.

پدر من بسیار اهل مطالعه بودند و بسیار کتاب داشتند که شاید من همه‌ی آن‌ها را نخوانده باشم اما به لطف اینکه ایشان بیشتر آن‌ها را برای ما می‎گفتند من بسیار با کتاب و نوشتن انس گرفتم.

به جز شعر آیینی که اتفاقا بسیار کم می‌نویسم و کم منتشر می‌کنم، شعر موزون، غزل از جمله غزل اجتماعی و شعر آزاد بسیار کار کرده‌ام. در شعر فارسی من به شعر آزاد بسیار علاقه دارم.

در یک دوره‌ایی خودم را بسیار موظف دانستم که کتاب بسیار بخوانم تا اگر شعری می‌نویسم آن شعر پشتوانه داشته باشد چه در مورد شعر آیینی و چه در مورد اشعار با مضامین دیگر و به شکل وسواس‌گونه و سیری‎ناپذیر به خواندن کتاب مشتاق بوده‌ام.

اولین شعر موزون آیینی خود را در ایام وفات حضرت ام‌البنین به صورت بداهه‌ای برای ایشان نوشتم. در مصاحبه‌ایی هم که اخیرا با یکی از روزنامه‌ها داشتم گفته بودم که پشتوانه شعر آیینی باید مطالعه، اخلاص، تذهیب نفس و پرهیز از ریاکارانه بودن باشد. چه خوب است اگر فرصتی برای نوشتن داریم قدر آن را بدانیم و به نظرم اولین گزینه برای قدردانی دقت به رفتار خودمان است که کسی که شعر ما را می‌خواند یا به نوعی فعالیت ما را می‌بیند دچار یک دوگانگی بین محتوای کار ما و رفتار ما نشود و ما نسبت به شعر، علی‌الخصوص شعر آیینی به خاطر مقدس بودن مخاطبش وظیفه داریم.

با توجه به اینکه شما قبلا یک مصاحبه داشته‎اید می‌خواهم سوالات جدید‌تری از شما بپرسم، فرموده بودید یک دختر ده ساله دارید، آیا برای ایشان هم شعر گفته‎اید؟

بله، ایشان بی‌انداره همراه و مشتاق‌اند و با اینکه سن کمی دارند اما بسیار علاقه‌مندند، بعد از اینکه به مدرسه رفتند شروع به خواندن کتاب‎های من کردند و یکی دو تا از غزل‌های مرا حفظ هستند. برای ایشان هم شعر گفتم چندین بار.

تعریف شما از عشق و هنر چیست؟

بی شک عشق و ادبیات دو مقوله در هم تنیده است و اصلا این جهان جلوه‎ی عشق است، عشق به فرزند، پدر و مادر، اهل بیت و... .

در واقع ما همه مشتق شده‌ایم ازعشق مطلق که خداست. و این عشق مطلق ما را به زندگی وصل می‌کند و این جهان آشفته‎ی ما را قابل تحمل می‌کند. منهای عشق و احساسات، منهای اعیاد مذهبی، منهای محرم و صفر و احیا برای یک شیعه چه جهانی را می‌شود تصور کرد؟

عشق به فرزند، زندگی و عشق به اولین جوانه‌ی درخت که در اسفند ماه زده می‌شود. همه‌ی این‌ها نشان و آیینه‎ی پر جلال و جبروت بزرگی خداست و ما همه نشانه‌های کوچکی از پرتوی مهم عشق هستیم.همه جلوه‌های مختلف عشقیم و مشتق شده از روح نورانی ذات باری تعالی هستیم و این بی‎شک بازتابش در هنر است.

هنر اگر خالص و از عمق جان باشد زیباست و ذات هنر اگر زیباست به خاطر عشق است. یک خواننده، نویسنده، شاعر، معلم، باغبان و... اگر با عشق واقعی و خلوص کار کنند تمام آن هنر در وهله‌ی اول به همان آدم‎ها برمیگردد و اولین کسانی که حالشان با آن عشق خوب می‎شود خود شخص می‌باشد چون هرچه به جهان بدهی همان را به شما برمی‌گرداند و جهان پژواک مطلق است و هر بار که شما دم و بازدم دارید در امواج عشق شناورید.

زندگی در جلوه‌های مختلفتش عشق است، مثل جوانی که از روی پختگی برای کشورش می‌جنگد، جز عشق به وطن چه چیزی او را به این کار وامیدارد؟

خود عاشق شدن به هر بهانه، نشانه‌ی تذهیب نفس و روح است، تا زمانی که خودشیفته باشیم نمی‌توانیم از خودمان رد شویم و تا زمانی که از خود رد نشویم عاشق نیستیم.

ما عاشق خداییم که این امکان به ما داده شده که بتوانم به‎جز فرزند خودمان ، بچه‌های دیگر را دوست داشته باشیم. یعنی رحمانیت و رحیم بودن خداوند متعال در وجود ما باید ودیعه گذاشته شده باشد.

اگر ما حال‌مان خوب نیست به دلیل کمبود عشق است، زیرا اگر ما پاک‎باخته عاشق باشیم صبرمان نیز زیاد می‎شود. زندگی بدون عشق زندگی ناقصی است. کسی ممکن است اصلا متوجه این موضوع نباشد و سال‎ها زندگی کند اما در طول عمرش حداقل یکی دوبار جلوه‎های عشق را تجربه کرده است.

شعرهای خود را زنانه می‌دانید؟

جنبه‌های انسانی فارغ از جنسیت در شعر همه آدم‎ها پیدا می‎شود، اما وقتی یک زن شعر می‎گوید بیشتر جنبه‎های جنسی خودش به معنای یک زن، در شعرش بازتاب خواهد داشت. اکثر اشعارم زنانه است، این را ایراد نمی‎دانم، وقتی که شعر می‎نویسم حرف دلم را می‎زنم. به نظرم شعر اگر زیبا باشد زن و مرد و حتی بچه‌ها از آن لذت می‎برند.

آیا برای شعر گفتن فکر می‎کنید؟

من شعرم کاملا جوششی است و دانشی که بیرون دارم به آن ناخوداگاه اضافه شده است.

چه قالب شعری را بیش‎تر دوست دارید؟

من در اشعار کلاسیک غزل را بیشتر دوست دارم، مثنوی و چهارپاره نیز می‎گویم اما اشعاری که چاپ کردم بیشتر غزل بوده‎اند. شعر آزاد نیز بسیار دوست دارم و بیش‎تر شعر آزاد می‎نویسم.

آخرین کتابی که مطالعه کردید کدام کتاب بوده است؟

تعداد کتاب‎هایی که خوانده‎ام بسیار زیاد بوده‎اند. به شخصه به این نتیجه رسیده‎ام که کتاب‎های درجه یک فارسی بسیاری هستند که مهجور مانده‎اند و کتابی که هم اکنون در دستم هست کتاب "خانه ادریسی‎ها" نوشته "غزاله علی‎زاده" است و تقریبا دو سوم آن را خوانده‎ام. شخصیت‎پزدازی‎ها و توصیفات بسیار عالی بودند و صور خیال نشان دست برتر در این کتاب است و برنده بیست سال جایزه ادبی هم شده است و ارزش خواندن دارد. و کتابی که به تازگی تمام کرده‎ام کتاب آقای محمود دولت آبادی بوده است.

خواندن کتاب‎های فارسی را به کتاب‌های خارجی ترجیح می‌دهم. با اینکه کتاب خارجی خیلی خوانده‌ام اما یک سالی هست به این نتیجه رسیدم که کتاب‎های داخلی مهجور مانده و کتاب‎های درجه یکی هستند که به ندرت اسم‌شان را شنیده‎ایم. به نظرم کتاب‎های خارجی بال پرواز بلندتر هستند.


درباره‌ی آثارتان کمی توضیح می‎دهید؟

اولین کتابم که دل‎نوشته و شعر آزاد است را نام "با بداهه‎ها" چاپ کرده‎ام. دو سه سال بعدش یک کتاب دیگر نوشتم مجموعه‎ی غزل و شعر آزاد، به نام "بغض‎های ساعتی".

به عنوان حسن ختام یکی از شعرهایتان را برای‎مان می‌خوانید؟

دلم برای تو تنگ است ای اصالت رویا

سفر هوای تو دارد ...تو رااا !عزیمت زیبا

دلم به وسعت دنیا چه بی‌کران شده از غم

قسم به موج که طوفانی‎ام نهایت دریا

نفس /دوباره /نفس /آه..حرف ْحرفِ نگاهم:

شبیه مرگ دو تا شمع در روایت بالا

به هیچ و پوچ گرفتی تو بند بندِ دلم را

پر است خاطرم از آن همه عنایت والا

به حجم ِخالی ِاز من به جمع ِخالی ِاز تو

به آن عبارتِ صامت که ...در قرابتِ لب‌ها

برای ِجنگ جهانی ,شراب و شربت و پرچم:

سرود ِصلح و سپیده تویی، صناعتِ آوا