کیگ/ ماجراجو- علاقهمند به بازاریابی، مذاکره، فروش، دویدن، خطاطی. مشاوره طراحی استراتژی دیجیتال . http://lameei.com
تجربه ۱۰۰۰ کیلومتر پرواز با رپتور
حالا تقریبا ۳ ماه است که موتورسواری را یادگرفتهام و تقریبا هر روز سواری میکنم. اما همه چیز از یک آرزو شروع شد. همیشه آرزو داشتم روزی با موتورهای هارلی دیویدسون سواری کنم و این آرزوی کسی بود که اصلا موتور سواری بلد نبود. در ایران فعلا محصولات آمریکایی جایی در بازار ندارند و لذا موتورهای هارلی هم پلاک نمیشوند و همین باعث شده بود هیچوفت برای آموختن موتورسواری اقدامی نکنم. تا اینکه چند سال پیش موتوری را پیدا کردم که شباهت بسیاری با هارلی داشت و با خودم گفتم یک روزی این موتور را میخرم. اما این یک روزی طبق معمول هیچ وقت نمیآید. در هفته آخر اسفند ۹۴ بالاخره در یک اقدام خیلی #یکهویی رفتم و همان موتور را که پیدا کرده بودم خریدم. باید بدانید که اصلا موتورسواری هم بلد نبودم ولی خب همیشه هم صبر کردن برای مهیا شدن شرایط بهترین راهکار نیست. گاهی باید دل به دریا زد و رفت.
حالا باید موتورسواری را یاد میگفتم. کار را با نیم ساعت موتورسواری با یک موتور ۱۲۵cc معمولی شروع کردم و بعد از این نیم ساعت کار را با تمرین با رپتور ادامه دادم. هر روز دست کم نیم ساعت موتورسواری کردم تا اینکه بالاخره این جرات را پیدا کردم که در رفتوآمدهای روزمره در شهر از موتور استفاده کنم.
عکسالعملهای مردم برای من خیلی جالب بود. خیلی ها وقتی موتور را میدیدند نوری در چشمانشان میدیدم. انگار که دریچهای باز شده و شخصیتی داستانی از وسط تاریخ سینما ناگهان وسط خیابان ظاهر شده. اوایل این عکسالعمل برایم عجیب بود.
یکی از کارهای روزمره من این است که سوار بر موتور سوالهای مختلف مردم را جواب بدهم. گاهی موتورسواری میآید کنارم از من میخواهد تا برایش یک گاز بدهم تا حال کند من هم دریغ ندارم بعد هم میگوید «لایک داری داداش».
یک بار هم یک وانتبار نزدیک شد و در مورد مشخصات موتور پرسید و بعد هم گفت: «حالا یک معکوس بکش ببینیم چطوریه» و این درخواستها ادامه دارد. برخی هم کلی سوال دارند که باید جوابش را همان موقع بدهم.
بعضی وقتها متوجه ماشینی میشوم که در اتوبان هم سرعت با من در حال حرکت است، سرم را برمیگردانم و میبینم که در حال فیلم برداری از من است.
یکی از تجربههای جالب من در موتورسواری، استشمام بوهای مختلف است. انگار روی موتور بوها بیشتر جلب توجه میکنند. گاهی بوی مست کننده نرگس است که میپیچید در دماغت و گاهی هم بوی عطری است که از یکی از ماشینهای دیگر به مشام میرسد. هر جایی برای خودش بویی دارد و اگر مسیر ثابت داشته باشید این موضوع کاملا برایتان معنی پیدا میکند. عبور از زیر پل طبیعت در اتوبان مدرس و هوای بسیار خنک و منظره زیبای آن حوالی روحت را زنده میکند. آنچه از روی موتور میبینی با آنچه از پشت شیشههای ماشین میدیدی خیلی فرق میکند. وقتی سوار رپتور هستی حس خوبی از آزادی داری و به نظرم همین حس است که تفاوت دید درآدم ایجاد میکند.
روی موتور که باشی یکی از خطرهای بزرگی که تهدیدت میکند همان خط کشیهایی است که راهنمایی و رانندگی در خیابانها کشیده است. وقتی خطر این خطها خیلی زیاد میشود که خیس باشند. یک ترمز یا کمی گاز دادن روی این خطها کافیست تا سقوط کنید. هر چند رپتور هم به خاطر وزن زیاد و هم به خاطر شکل استقرار موتورسوار بسیار قابل کنترل است ولی باید خیلی مراقب بود.
اما در مورد عموم موتورسوارها باید بگویم که انگار جایی تعهد دادهاند که هیچ جایی را خالی نگذارند و از تمام خلاقیت خود استفاده میکنند تا عبور کنند و به نظر من همین عجله باعث بیشتر حوادثی است که با آن روبرو میشوند. موتورسواری نیاز به دقت و احتیاط دارد. باید با حواس جمع رانندگی کرد و لذت برد. گاهی به من میگویند موتورسواری ریسک بالایی دارد و پاسخ من این است که بله ریسک دارد ولی با اختیاط کردن میتوان ریسک را به حداقل رساند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مطالعه موردی: بررسی فرایند بهینهسازی بازاریابی در آکواریوم جورجیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
تنها کسب و کاری که ارزش راه انداختن دارد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه درست تصمیم بگیریم؟