کیگ/ ماجراجو- علاقهمند به بازاریابی، مذاکره، فروش، دویدن، خطاطی. مشاوره طراحی استراتژی دیجیتال . http://lameei.com
داستان سیب طلایی و نرسیدن به اهداف
برنامهریزی برای رسیدن به اهداف و هدفگذاری همیشه برای همه جالب است مخصوصا وقتی به انتهای سال نزدیک میشویم. برای هدفگذاری درست هم روشهای مختلفی پیشنهاد شده است. اما در این نوشته کاری به این روشها نداریم. چند روز پیش داستانی در همین مورد در یک کتاب خواندم که دوست دارم آنرا برای شما هم تعریف کنم. روزی روزگاری در یونان باستان دختری زندگی میکرد که دونده بسیار سریعی در اسپارتا بود. پدر این دختر اصرار داشت که دختر ازدواج کند اما دختر رضایت نمیداد. تا اینکه یک روز صبر پدر تمام شد و تصمیم گرفت که یک مسابقه بین ۳ دونده برگزار کند و جایزه برنده، ازدواج با دخترش باشد. دختر که این خبر را شنید خیلی ناراحت شد ولی از آنجا که دونده خوبی بود پدرش را راضی کرد تا خودش هم در مسابقه شرکت کند و اگر برنده شد دیگر ازدواج نکند. پدر برای اینکه دخترش ناراحت نشود شرط او را پذیرفت و فکر هم نمیکرد که دختر برنده شود. روز مسابقه فرا رسید و همه متوجه شدند که احتمال برنده شدن دختر وجود دارد. اما یکی از شرکت کنندهها به نام هیپومنس که به شکلی دسترسی به ۳ سیب طلایی پیدا کرده بود، هر وقت که دختر میخواست از او جلو بزند یک سیب طلایی را جلوی پای او میانداخت. دختر هر بار میایستاد تا سیب را بردارد و همین میشد که عقب میافتاد و دست آخر مسابقه را هم باخت. چرا برای دختر این اتفاق افتاد؟ چرا دختر برای جمع کردن سیبها ایستاد؟ مگر هدف دختر این نبود که در مسابقه پیروز شود؟ این داستان در زندگی روزمره برای همه ما اتفاق میافتد. وقتی هدف مشخصی نداریم یا اینکه اهداف خود را ننوشتهایم و خیلی روی آنها تمرکز نداریم هر روز چندین بار برای برداشتن سیبهای طلایی میایستیم و بعد از سالها زندگی میبینیم که به جایی که دوست داشتیم برسیم، نرسیدهایم. پیشنهاد میکنم حتما این داستان را به خاطر بسپارید و هر بار که کسی به شما پیشنهادی داد با توجه به اهداف خود ببنید که آیا این پیشنهاد حکم سیب طلایی را دارد یا نه و بعد تصمیم بگیرید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا باید تبدیل به یک شاعر قاتل شویم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا بازاریابی زبانی هم نیاز به راهبرد دارد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه سیاستنامه حضور در رسانههای اجتماعی بنویسیم؟