همه بازاریابها دروغ‌گو هستند!!!

بازاریابی کلمه‌ای است که بسیار آن را شنیده‌ام و برای بعضی‌ها هم بسیار آزار دهنده است. بسیاری بازاریابی را برابر با تبلیغات می‌دانند. تیزرهای تلویزیونی، ایمیل‌های اسپم، تراکت‌های کاغذی، پیامک‌ها ناخواسته همه و همه چیزهایی هستند که اکثر مردم با شنیدن کلمه بازاریابی به یاد آنها می‌افتند و جالب این‌جاست که همه اینها آزار دهنده هستند. اما واقعا در دنیای امروز چه چیزی باعث می‌شود یک محصول یا خدمت متمایز شود؟ با چه روشی می‌توان برای یک محصول بازاریابی کرد؟ وقتی خوب به محصولات و خدماتی که مورد استقبال مردم قرار گرفته‌اند بنگریم خواهیم دید که هر کدام از آنها برای خودشان داستانی دارند. تولید کننده و ارائه کننده محصول داستانی برای محصول و خدماتش دارد که با آن زندگی می‌کند. مصرف کننده هم این داستان را شنیده و باور کرده و آن‌را برای دیگران تعریف می‌کند. کمی در مورد برند‌هایی که به آنها علاقه‌دارید فکر کنید. خودتان متوجه خواهید شد که بسیاری از آنها در حال تعریف کردن داستانی هستند که شما آن‌را باور کرده‌اید و برای دوستانتان هم تعریف می‌کنید. کار یک متخصص بازاریابی در دنیای امروزی تعریف کردن داستان است. داستانی که مردم آن‌را باور کنند. اگر بتوانید داستان درستی تعریف کنید و با آن زندگی کنید شک نکنید که محصولات و خدمات شما با اقبال بسیاری روبرو خواهد شد. در نوشته چگونه پیتزا فروش معروفی شویم؟ دیدیم که میسن وارتمان چگونه با تعریف یک  داستان برای محصولی که ارائه می‌داد توانست در بازار فروش پیتزا از مقبولیت خوبی برخوردار شود. ست گودین در کتاب خود با عنوان « همه بازاریابها دروغ‌گو هستند » به این موضوع اشاره کرده است. او معتقد  است که یک داستان خوب باید از ویژگیهای زیر برخوردار باشد:

۱. یک داستان خوب حقیقت دارد.

یک داستان خوب حقیقت دارد نه بخاطر اطلاعات واقعی بلکه به خاطر اینکه پیوسته به همان شکلی که تعریف شده تعریف می‌شود و همین طور به دلیل اینکه قابل اعتماد است.

۲. داستان خوب همیشه یک وعده می‌دهد.

این وعده باید وعده بسیار خوب و متفاوتی باشد. چیزی که معمولی نباشد. اما باید وقتی وعده‌ای داده شد به آن عمل هم بشود.

۳. داستان خوب قابل اعتماد است.

اعتماد کمیاب‌ترین منبعی است که در دسترس بشریت قرار دارد. هیچ فردی به هر کسی اعتماد نمی‌کند. راز شنیده شدن داستان یک بازاریاب در این است که بتواند اعتماد افراد را جلب کند در غیر این صورت کسی داستانش را نخواهد شنید.

۴. داستان خوب یک داستان زیرکانه است.

هر چه مقدار کمتری از داستان را خودتان بیان کنید داستان قوی‌تری خواهید داشت. بازاریاب می‌داند که مشتری‌ها خودشان داستان را پرورش‌ داده و برای یکدیگر تعریف می‌کنند لذا به مشتری این اجازه را می‌دهند که خودش داستان را تعریف کند.

۵. داستان خوب سریع اتفاق می‌افتد.

همیشه شنیده‌ایم که اولین برخورد یا First Impression بسیار مهم است. اما باید به جرات گفت که اهمیت آن بسیار بیشتر از چیزی است که ما فکر می‌کنیم.

۶. داستان خوب معمولا با منطق جور در نمی‌آید بلکه با حواس آدمی منطبق است.

حس خوبی که از خرید یک محصول دارید به خوبی نشان دهنده این موضوع است. بسیاری از محصولات را می‌توان با قیمت بسیار کمتری هم تهیه کرد ولی بسیاری از مصرف کننده‌گان وقتی محصولی را با قیمت بالاتر از یک برند معروف تهیه می‌کنند حس بهتری دارند.

۷. مخاطب داستان خوب همه افراد نیستند.

باید به یاد داشت که نمی‌توان داستانی را تعریف کرد که برای همه خوش‌آیند باشد. اول باید داستان برای افرادی تعریف شود که جهان‌بینی مناسبی برای شنیدن داستان شما دارند. بعد همین گروه داستان را برای همه تعریف کرده و دامنه مخاطبان آن‌را گسترش خواهند داد.

۸. داستان خوب خودش را نقض نمی‌کند.

اگر رستوران شما در محل مناسبی باشد اما منوی درستی نداشته باشید کار را از دست خواهید داد.

۹. بیشتر داستان‌های خوب با جهان‌بینی ما همسو هستند.

بیشتر داستان‌های خوب و موفق همیشه با آنچه که مشتری باور دارد همسو هستند. بدین صورت با تعریف کردن این داستان مشتری احساس باهوش بودن می‌کند. اگر بتوانید داستانی با ویژگی‌هایی که در بالا به آنها اشاره شد تعریف کنید قطعا یکی از موفق‌ترین کارهای ممکن را در زمینه بازاریابی انجام داده‌اید. پیشنهاد می‌کنم کتاب « همه بازاریابها دروغگو هستند » را حتما مطالعه کنید. نکاتی از این کتاب را که به نظرم مهم می‌آمد در این فایل جمع‌آوری کرده‌ام که می‌توانید آن‌ها را دانلود کنید.