چگونه پیتزا فروش معروفی شویم؟

گاهی آدم به این فکر می کند که باید حتما یک کار بسیار شاخص و پیچیده ای انجام دهد تا رسالتی را که بر دوش دارد درست انجام داده باشد. اما بعد نمونه های بسیار ساده ای را می بینید که تنها با یک خلاقیت ساده توانسته اند کار بزرگی را انجام دهند و کیفیت زندگی نوع بشر را ارتقا دهند. بسیاری از اوقات گرفتن تصمیم، به شدت دشوار می شود و همه این دشواری به دلیل ترس هایی است که انسان را در بر می گیرند. وقتی هم در جای گرم و نرمی نشسته باشید کلا به صورت پیش فرض آدم سعی می کند جای خودش را حفظ کند و کلا تلاش خاصی نکند. میسن وارتمان در سن ۲۵ سالگی در وال استریت به عنوان تحلیل گر سهام مشغول کار بود و درآمد و جایگاه شغلی بسیار خوبی داشت. او چند ماهی بود که با خود فکر می کرد که باید راهی پیدا کند تا برای خودش کار کند و ایده ای هم به ذهنش رسیده بود. این ایده راه اندازی یک پیتزا فروشی بود. بله یک تحلیل گر سهام در وال استریت قصد داشت پیتزا فروشی کند. بالاخره تصمیم خودش را گرفت. سبد سهامی برای خودش درست کرد و به شهر زادگاهش مهاجرت کرد. پیتزا فروختن کار خیلی خاصی نیست ولی مدل کسب و کار میسن با بقیه پیتزا فروشی ها یک فرق اساسی داشت و همین فرق اساسی باعث به شهرت رسیدن او شد. او مدلی را برای کسب و کارش طراحی و اجرا کرده بود که هر مشتری می توانست برای فرد بی خانمانی که ممکن است در آینده به پیتزا فروشی مراجعه کند پیتزا بخرد. هر قطعه پیتزا به مبلغ یک دلار فروخته می شود. اگر فردی علاقه داشت برای بی خانمانی غذا بخرد کافیست هزینه آن را پرداخت کرده و یک کاغذ پشت چسب دار را بر روی دیوار پیتزا فروشی بچسباند. نیازمندان با مراجعه به پیتزا فروشی و کندن یکی از این کاغذها می توانند یک قطعه پیتزای رایگان دریافت کنند. به همین سادگی تا به حال بیش از ۱۱۰۰۰ هزار قطعه پیتزا به نیازمندان هدیه شده است. اگر با استراتژی اقیانوس آبی آشنا شده باشید می  بینید که این انتخاب خودش استفاده هوشمندانه از استراتژی اقیانوس آبی است. در جایی که رستورانها اجازه ورود به افراد فقیر و بی بزاعت را نمی دهند میسن آنها را تشویق می کند که بیایند و غذای مجانی دریافت کنند. این ایده من را به یاد جمله معروفی از زیگ زگلر می اندازد که گفته است:

می توانید هر چیزی را در زندگی به دست بیاورید به شرطی که به انسانهای دیگر کمک کنید تا آنچه را که دوست دارند به دست بیاورند.

این جمله را می توان به عنوان یک اصل اساسی در زندگی و کسب و کار به کار بست و به نظر من راز موفقیت کسب و کارها در همین اصل اساسی نهفته است. در انتهای مطلب می توانید مصاحبه ای که با میسن و برخی از مشتریانش انجام شده است را مشاهده کنید.