اگر مولانا دانشجو بود....

بشنو از درس چون حکایت میکند....
بشنو از درس چون حکایت میکند....

اگر مولانا دانشجو بود??

نمیدونم اگه مولانا دانشجو بود و اوضاع دانشجو ودانشگاه برخی اساتید رو میدید چی میگفت شاید میگفت.....

??????

بشنو این نی (دانشجو)چون شکایت می‌کند


از هزاران درس حکایت می‌کند


کز دانشگاه تا مرا ببریده‌اند


در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند


سینه خواهم شرحه شرحه از فراق(حکایت ازار استاد)


تا بگویم شرح درد اشتیاق

??????

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش(کار ازاد)


باز جوید روزگار وصل خویش(بیکاری)


من به هر رشته ای نالان شدم


جفت بیکاران و باکاران شدم

??????

هرکسی از ظن خود شد یار من(مسئولین به ظاهر همدرد)


از درون من نجست اسرار من


سر من از نالهٔ(دانشجو)من دور نیست


لیک چشم و گوش را آن نور نیست


تن ز جان و جان ز تن مستور نیست(درد فیزیکی مطالعه)

??????

لیک کس را دید جان دستور نیست


آتشست این بانگ نای و نیست باد(فریاد دانشجو)


هر که این آتش ندارد نیست باد


آتش تستست کاندر تست فتاد

??????

جوشش نمره است کاندر او(دانشجو)فتاد


نی حریف هرکه از یاری برید


پرده‌هااش پرده‌های ما درید


همچو نی زهری و تریاقی کی دید


همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید(مشتاق نمره وساده لوحی دانشجو)

??????

نی حدیث راه پر خون می‌کند(راه کنکور ودانشگاه)


قصه‌های عشق مجنون می‌کند(تنها مجنون است که علی رغم بیکاری ریسک تحصیل میکند)


محرم این هوش جز بیهوش نیست(بیهوش شدن بر اثر درس خواندن)


مر زبان را مشتری جز گوش نیست(تنها با تست زدن و حفظ کردن طوطی وارد دلنشگاه میشوید)


در غم ما روزها بیگاه شد(فرجه امتحان)

??????

روزها با سوزها همراه شد


روزها گر رفت گو رو باک نیست(فرجه های امتحان)


تو بمان(ناجی تقلب) ای آنک چون تو پاک نیست


هر که جز ماهی ز آبش سیر شد(روزی رسان بودن ناجی تقلب)


هرکه بی روزیست روزش دیر شد


در نیابد حال پخته(دانشجو رنج کشیده) هیچ خام(استاد نافهم)

??????

پس سخن کوتاه باید والسلام


بند بگسل باش آزاد ای پسر(نصیحت به عدم خودشیرینی به استاد)


چند باشی بند تست و زر


گر بریزی بحر را در کوزه‌ای


چند گنجد قسمت یک روزه‌ای


کوزهٔ چشم حریصان پر نشد(حریصان نمره)

??????

تا صدف قانع نشد پر در نشد


هر که را جامه ز عشقی چاک شد


او ز حرص و عیب کلی پاک شد


شاد باش ای عشق خوش سودای ما(تنها سرگرمی دانشجو درس هایش است)

در ادامه مولوی توصیفاتی در وصف استاد میاورد

ای طبیب جمله علتهای ما

??????

ای دوای نخوت و ناموس ما


ای تو افلاطون و جالینوس ما


جسم خاک از عشق بر افلاک شد


کوه در رقص آمد و چالاک شد


عشق جان طور آمد عاشقا


طور مست و خر موسی صاعقا

??????

با لب دمساز خود گر جفتمی


همچو نی من گفتنیها گفتمی


هر که او از هم‌زبانی شد جدا


بی زبان شد گرچه دارد صد نوا(دانشجو)


چونک گل(دانشجو)رفت و گلستان(دانشگاه) درگذشت


نشنوی زان پس ز بلبل(دانشجو)سر گذشت

??????

جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای


زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای(عشق به درس)


چون نباشد عشق را پروای او


او چو مرغی ماند بی‌پر وای او


من چگونه هوش دارم پیش و پس(من چطور درس بخوانم)


چون نباشد نور یارم پیش و پس(چون درس خواندنم با نخواندنم فرقی نمیکند)

??????

عشق خواهد کین سخن بیرون بود


آینه غماز نبود چون بود


نمره ات دانی چرا غماز نی


زانک حرف هایش ز استاد نیست

#شعر

@ahh1380