از ریاضی تا پزشکی (۱)

ساعت ۱۱:۱۰ شنبه شب، نمازخونه خوابگاه.

میخوام برات تعریف کنم که اصلا داستان من چی بود. از کجا شروع شد و به کجا رسید. راستش اگر بخوام یه شروع خوب واسه‌ش پیدا کنم باید برگردم به سال ۸۹ اینا که من دانش‌آموز یه مدرسه غیردولتی شدم تو شهرمون. اونجا یه معلم ریاضی بود که خیلی به ما بها میداد و خیلی سرمون رو با ریاضی و کتاب مبتکران سرگرم می‌کرد. اسم المیپاد انداخته بود تو سرمون و برامون بدیهی شده بود که بخوایم بریم ریاضی. از اون طرف هم که من که به خاطر جو خانواده من خیلی تو جو ساخت ایران و تولید و موشک و دانشمند هسته‌ای فرو رفته بودم. یعنی رفتن به رشته‌ای جز ریاضی یخورده از ذهنم دور بود. حتی اون روزای آخر اول دبیرستان تو مدرسه حلی شهرمون که با معلم زیست مدرسه صحبت می‌کردم و براش از این میگفتم که زیست برام خیلی علم جذابیه، حتی همون موقع هم دستم نرفت به چیزی جز ریاضی. میدونی از کل دوره دبیرستان یکی از روشن‌ترین درس‌ها و زنده‌ترین ساعت‌ها، ساعت‌هایی بود که سر کلاس همون زیست جمع‌وجور اول دبیرستان گذروندم.

کتاب زیسیت اول دبیرستان قدیم
کتاب زیسیت اول دبیرستان قدیم

اما اون پسر ۱۴ ۱۵ ساله قفلی زده بود روی ریاضی. میدونی! اون موقع‌ها من هیچ‌وقت جدی به علاقه فکر نکرده بودم یا اگه فکر کرده بودم افتاده بودم سر لج. یادم میاد همون مشورتی که با معلم زیست اول دبیرستان کرده بودم، بهم گفته بود هر مسیری رو انتخاب کردی، دیگه شاخه به شاخه نشو و سال‌های بعد دبیرستان هر موقع به علاقه‌م شک کردم، با این دید قبلی و یه سری توجیهای دیگه، مثل کمک به تولید و ساخته‌شدن ایران، خودم رو سرکوب می‌کردم. حتی اون روزی که دایی حسین، خونه خاله بهم میگفت که علی‌آقا!‌ علاقه رو به عنوان اولین اولویت در نظر بگیر، جمله‌ش باعث درد و به هم‌ریختگی تو ذهنم شد ولی بازم سرکوب کردم این فکر رو. من برای کم‌کردن این فشارای ذهنیم، حتی یه دوره کلاسای هلال احمر رفتم که به ذهنم یه مسکنی برسونم.

یکی از بزرگ‌ترین جنگ‌های ذهنیم اون موقع این بود که من نمیخوام بیفتم تو مسیری که انقدر جامعه روش بایاس داره و هی تبلیغ میشه و جو افتاده به جونش. همش میگفتم اگه شاید ۱۰ سال قبل‌ترش بودم، از اول میرفتم سمت تجربی و زیست‌شناسی و پزشکی. و این جنگ رو از همون‌سال‌ها تا خرداد ۱۴۰۰ که شروع کردم واسه کنکور تجربی، با خودم کشیدم. از ۱۴ سالگی تا ۲۲ سالگی :)

من دبیرستان رو با رشته و کنکور ریاضی تموم کردم. رتبه ۳۲۴ کشوری و تک‌رقمی ایثارگران سال ۹۶ شدم. بعدا که حساب کردم، احتمالا رتبه معادل منطقه ۲ من میشد طرفای ۸۰ ۹۰. یادم میاد همون موقع‌ چندبار با بابا دعوام شد که مرد، تو روخدا بی‌خیال این سهمیه بشو ولی تهش مجبورم نکرد و خودم سهمیه رو زدم و همین سهمیه شد یه دردی روی هزار و یک دردی که قرار بود تو شریف بکشم.

یک‌هفته بعد کنکور ریاضی که دیگه کمتر ذهنم رو سرکوب می‌کردم، ناجور به هم‌ریختم که پسر! تو اصلا واسه چی رفتی ریاضی؟ چه مرگت بود؟‌ تو مگه اصلا آدمی بودی که مدت طولانی بشینی پای حل مساله؟‌ تو مگه ذهن مهندسی داشتی؟‌ تو مگه با انتزاعات حال می‌کردی‌؟‌ مگه یه عمر بابا بهت تیکه نمینداخت که فنی نیستی؟ چرا انقدر به خودت فشار آوردی که تو کنکور ریاضی انقدر رتبه‌ت خوب شد؟ که چی؟

این سوالا می‌پیچید تو ذهنم تا مرداد ۹۶ و موقع انتخاب رشته رسید. ابدا هیچ‌ ایده‌ای نداشتم که چه غلطی کنم. بی‌تجربگی و سن کم هم شد مزید علت. همون موقع توی دست و پا زدن واسه تحقیق به رشته بیوتکنولوژی دانشگاه تهران رسیدم. واسه من بود دقیقا! انگاری رشته‌ای بود که واسه درد من درست شده بود. کسی که کنکور ریاضی داده ولی به زیست‌شناسی علاقه داره. خودش بود. اینجوری بود که باید کدش رو تو انتخاب رشته میزدم و میرفتم مصاحبه. من بیوتک رو کد ۴ انتخاب کرده بودم و کامپیوتر شریف رو گذاشته بودم اول. استدلالم هم این بود که بهترین رشته رو میذارم بالا که اگه آینده خواستم تغییر رشته بدم مسیر باز باشه. اما خب استدلال قشنگم سوراخی داشت که ازش خبر نداشتم. جلوتر براتون تعریف می‌کنم.

من صلاحیت شرکت در مصاحبه رشته بیوتکنولوژی دانشگاه تهران رو داشتم، واسه مصاحبه فراخوانی دادن و من اوایل شهریور ۹۶، با حسین دوستم که همون سال پزشکی قبول شد، اومدیم تهران واسه مصاحبه. چه مصاحبه جانانه‌ای کردم :). رفتم تو این فاز که من همیشه به زیست علاقه داشتم و ناراحت بودم که راهی واسه شکوفا کردن علاقه‌م نداشتم و حالا این رشته می‌تونه این فرصت رو بهم بده. اونا از مصاحبه راضی بودن ولی گفتن اگه میخوای قبول بشی باید بری سنجش و درخواست بدی که توی برگه انتخاب رشته‌ات، اولویت بیوتک رو بیارن اول. گفتن و من این کار رو نکردم. شک کردم. من که انقدر هارت‌و‌پورت متفاوت بودن میکردم، نتوستم از اسم شریف بیام پایین. گفتم بذار برم شریف اگه دیدم به درد نمیخوره تغییر رشته میدم میام همینجا.

با همین استدلال پاییز ۹۶ رو، در دانشکده مهندسی کامپیوتر دانشگاه شریف شروع کردم.

پر حرفی کردم اینجا... فعلا اینا بمونه، بقیه‌ش رو تو یه پست دیگه واست تعریف کنم.