از من چیزی جز نوشتهها باقی نخواهد ماند!
تو قبلا هم بخشیدی؛ بازم ببخش!
من باورت دارم.
میدونم اگه بخوای میتونی کسی رو ببخشی.
آخه قبلا هم این کارو کردی!
آره. من رو قبلا هم بخشیدی. خیلی بخشیدی.
ناز میکردی؛ قهر میکردی؛ ولی کوتاه میاومدی.
تو آدم مهربونی هستی. یعنی بودی! نمیدونم هنوزم هستی یا نه.
شنیدم آدمای مهربون ی روز قید همه چیز رو میزنن.
این رفتار رو تو توهم دیدم. وقتی بدون اینکه حتی ی دست لباس برداری رفتی.
دیدم. دیدم دستی که به صورتت کشیده بودی خیس بود. خیس از اشک و خونی از زخم گوشهی لبت.
دیدم دیگه مردمک چشمات موقع نگاه کردن به چشمام نمیلرزید. انگار دیگه دوستم نداشتی.
این جمله مثل ی چاقو فرو رفته تو قلب منه.
نگار؟! نکنه واقعا دیگه دوستم نداشته باشی؟!
من حق میدم دلخور بمونی. ولی میتونی دوستم داشته باشی؛ نه؟!
من نباید هربار که بهت قول میدادم میزدم زیرش. نباید بعد از اینکه با هزار قرض و سختی تونستی من رو کمپ بستری کنی؛ بازم میرفتم سراغ مواد.
آخه شیشه بود نگار. شیشه فرق داره. ی بار که میکشی دیگه نمیتونی بذاری کنار. وابسته میشی.
چیشد که من به شیشه وابسته شدم اما به تویی که ده سال باهات زندگی کردم نه؟! چیشد گذاشتم بری؟!
من یادم نمیاد ولی حتما تو خیلی دلت از رفتارم شکسته بود. مثل ی شیشه خرد شده. مددکار میگفت زدم تو صورتت! باورت میشه؟! منی که دستام فقط موهات رو نوازش میکرد؛ این بار سیلی زده باشه به صورتت!
حتی اگه باورم بشه این کارو کردم؛ حرف بعدی مددکار رو باور نمیکنم.
میگم نگار، نکنه واقعا من تو رو کشتم؟!
آخه مددکار میگه چاقو خونی تو دست من بوده؛ جای جراحت تو قلب تو.
من گفتم چیزی یادم نمیاد؛ ولی اونا باور نمیکردن.
گفتم یادمه دلش رو شکستم. یادمه چقدر اذیتش کردم. ولی من هیچ وقت پاره تنم رو نمیکشم.
هی اصرار کردم که بابا! بذارید ببینمش از خودش بپرسیم! نمیذاشتن.
تیغ و قرص و همه چیز رو ازم گرفتن؛ که نتونم ببینمت.گفتم دلم تنگ شده! نمیفهمیدن.
تا اینکه امروز بعد از اینکه حکمم اومد اجازه دادن ببینمت.
این سنگ مثل اون دیوار شیشهای ملاقاتیهای زندانه. من اینور حرف میزنم؛ تو میشنوی. اما من نمیبینمت و تو میبینی.
دیگه خیلی ازم دور نیستی؛ فقط چند ساعت مونده که بیام پیشت.
قول میدم دیگه اذیتت نکنم نگار. فقط تو بگو که بخشیدی!
#کتایون_آتاکیشیزاده
مجموعه داستانهای کوتاه:
#نامهایکهازمیانمشتشبیرونکشیدهام
مطلبی دیگر از این انتشارات
گره های روانی، زخم های ذهنیِ عمیق.
مطلبی دیگر از این انتشارات
حالا ک دارم میرم ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
منِ من