صبح کنکور تا ظهر کنکور

الان که دارم اینو می‌نویسم ساعت دقیق ۶:۰۵

از ساعت پنج بیدارم و دیشب از بس کابوس دیدن نخوابیدم

باید بگم که ساعت ۵ بیدار شدن واقعا وحشتناکه

هوا هنوز تاریکه و پنج و نیم طلوع خورشید فک کنننن.

اندر احوالاتم باید بگم استرس دارم

و از استرس زده به سرم و دارم آهنگ اصغر آقا بفرما سارن رو رپ میخونم ...

و از طرفی حالت تهوع دارم و نشستم رو تختم و خیز گرفتم که حالم بد شد بپرم تو دسشویی

ده بار وسیله هایی که باید ببرم رو چک کردم اما باز حس میکنم یه چیزی جا گذاشتم

لباس هم خنک تربت لباسامو پوشیدم چون واقعا ازینکه کولر بهم نزدیک نباشه دیوونه میشم ...

دارم دعا میکنم سوالا رو بلد باشم ...

راسیاتش نتیجه برام مهم نیست...

مهم فقط آزاد شدن از بند کنکور و اینکه دیگه لازم نیست کنکوری بودن رو یدک بکشم

دیگه هر چی خوندم و نخوندم تموم شد...

الان دیگه فقط منم و خدا و سوالا ...

بعد از کنکور مهمونی دعوتم...

و منی که برنامه داشتم بعد کنکور فقط بخوابم تا شب :/

صبحونه خوردم و عجیبیش اینحاس که خیلی نسبت به قبل بیشتر صبحونه خوردم و خودم کرکام ریخته

واهایی الان ۶:۲۰ دقیقس و دارم دیگه میرم ک برم

آهان راستی باید برم دانشگاه اصفهان دانشکده روانشناسی ?? آخ فک کن برا دانشگاه هم همینجا قبول بشم چه میشود




رفتیم آقا دم دانشگاه باید پیاده می‌شدی بعد سوار اتوبوس می‌شدی می‌رفتی دانشکده مورد نظر..

خیلی سخت گیری کردن راسیاتش جوری اینقدر ازمون امضا و اثر انگشت گرفتن و حتی سه چهار بار گشتنمون که فک کردم الان میرم تو یدفعه رییس جمهوری کسی اونجا وایساده ...:/

گوشی می‌تونستی ببری ولی باید امانات تحویل می‌دادی

برگه ها تو یه کاور پلاستیکی بودن که اجازه نداشتی تا اعلام شدن زمان شروع حتی یه تیکه ازش رو باز کنی وگرنه ☠️??

مراقبا تا دم دسشویی باهات میومدن ?? ( آقا خب یعنی چه بدبخ طرف نمیتونست با آرامش کارشو انجام بده )

آبمیوه حق نداشتی ببری با خودت سر جلسه

و تازه اگه کیک و اینا ببری باید از گیت رد کنی خوراکی هاتو

جالبیش اینجا بود من فهمیدم ما انگشتر و دستبند هوشمندم داریم و من خبر نداشتم جل الخالق ...:/

آخه هی میگفتن بیاید انگشتر و دستبند هوشمند و تلفن و کارت و ساعت هوشمندتون رو تحویل بدید ...

دم در دانشکده پلیس و اورژانس و آتش نشانی بود ..

خلاصه که با بدبختی دادیم اومدیم بیرون و باید برگشتنه رو پیاده تا خروجی‌ می‌رفتی فک کنننن خیلی راه بود تو گرما تلف شدم :/

بعد وقتی هم نزدیک خروجی شدن با جمعی از پدران و مادران گرامی مواجه شدن که از دور شبیه گله ای از زامبی های در حال حمله بودن و واقعا ترسناک بود

وقتی هم اومدیم بیرون یه تونل توسط مردم درست شده بود ما از وسطش می‌رفتیم و یدفعه چند تایی دست و کله حاوی کاغذ میومد تو‌ صورتت :/

منم همچین فاز جانی دپ اهم نه منظورم فاز فیمسی گرفته بودم هی رد می‌کردم و سرمو انداخته بودم پایین و بی توجه با غرور رد میشدم ??

الآنم از وقتی رسیدم همش دارم چت میکنم و جواب فک و فامیل محترمه رو میدم :/

عاا اینستا هم دان کردم بلاخره چون موقع کنکور معتاد میشدم اگه دان میکردم

و خب پیجمو نمیدم چون شخصیه ?

همین دیه خدافظ خیلی خستم