شاید خالی میموند بهتر بود؛
نیازمند یک ارتباط انسانی .
چند وقتیه با کسی حرف نمیزنم . هیچ جا نمیرم اگه هم برم هندزفریمو از گوشم درنمیارم . تو مدرسه هیچ دوستی ندارم ، هر کیم میاد باهام حرف بزنه باهاش سرد برخورد میکنم . دست خودم نیست . تو مدرسه فقط اضطراب دارم . به جرعت میتونم بگم از ادما میترسم . این خیلی مزخرفه ولی ازشون میترسم . میترسم کار اشتباهی انجام بدم یا حرف بدی بگم و اون فرد دیگه باهام حرف نزنه. و همچنین برام مهم نیست . مهم نیست که یکی باهام حرف بزنه یا نه. از آدما متنفرم . نمیخوام باهاشون حرف بزنم . حتی نمیخوام صداشونو بشنوم. ولی یطرف من. خیلی میخواد تو مدرسه حرف بزنه . خیلی میخواد بادوستاش بره بیرون . خیلی میخواد خوشبگذرونه و شلوغی کنه. ولی اونطرفمم میگه ازتون متنفرم . میگه نمیخوام قیافه ی هیچکیو ببینم . نمیخوام صدای هیچکیو بشنوم . میخوام فقط فقط تنها باشم . ولی وقتی تنها میشم همه جا خیلی ساکته . این سکوت رو دوست ندارم. از ادما میترسم . مثلا حتی اینجاهم وقتی یکی کامنت میزاره میترسم جواب بدم . به خودم اعتماد ندارم. ببخشید. ولی نمیترسم. برام مهم نیست . هرکی میخواد از حرفم ناراحت بشه . هرکی میخواد دیگه باهام حرف نزنه. ولی اگه همه بزاره و بره چی¿. به درک . برام مهم نیست . تو مدرسه بغل دستیمو دوسدارم . شخصیتشو میگم. وقتی میخواد باهام حرف بزنه استرس میگیرم و خودمو گم میکنم . نمیدونم چی بگم . نمیخوام خیلی سرد یا خیلی خونگرم باشم . نمیخوام خیلی مشتاق به برقرار کردن ارتباط باشم . و درنتیجه بیش از حد سرد جوابشو میدم . چون نمیخوام مثل اون ادمای تنهایی باشم که فقط منتظرن یکی بهشون یک کلمه بگه و بعدش خیلی گرم بگیره و اینبارم با حرفاش اون فردو خسته کنه. اولین باره این حرفارو به زبون میارم. قبلا غرورم اجازه نمیداد اینو بگم که "از ادما میترسم" . در واقع به ادما اهمیت نمیدم . ولی شدیدا نیاز دارم با کسی حرف بزنم . با کسی وقت بگذرونم. به کسی اعتماد داشته باشم . یه دوست داشته باشم که جز من دوست صمیمی ای نداشته باشه . یه دوست که مطمئن باشم تا آخر عمرم باهامه . یه دوست که پیشش بتونم خودم باشم .
من آدم سرد و خنثی و عصبی ام . اعصابم ادمارو نمیکشه . وقتی حرف میزنن میخوام فقط خفه شون کنم . وقتی تو کلاس الکی میخندن صدای خندشون باعث میشه دیوونه شم . وقتی صدای اضافی تولید میکنن .... نگم بهتره. من همچین آدمیم ولی بعضی وقتاهم میخوام فقط یدونه دوست داشته باشم که باهاش راحت باشم . تو کلاس هیچکی پیشم راحت نیست . نمیدونم میگن خیلی جدی ای و نمیتونیم باهات شوخی کنیم. همین بهتر . نمیخوام شاهد شوخیای مسخرشون بشم . اما...
نمیدونم چرا این مزخرفات رو دارم منتشر میکنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب همه میمیرند (چالش کتابخوانی طاقچه)
مطلبی دیگر از این انتشارات
واقعا چرا دارم این قد دپ مینویسم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
من ترسو یا من عاشق!