کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک


سلام و درود بر شما خوبان
نویسنده این کتاب ، آقای جیمز نوربری ، اهل بریتانیاست و در رشته جانور شناسی تحصیل کرده است. از دو کاراکتر کتاب معلوم است که نویسنده علاقه به فرهنگ شرقی دارد و ظاهراً طبق آنچه در سایت ها درباره این فرد گفته اند، بسیار علاقه به زبان و فرهنگ ژاپن دارد و حتی کاراته هم کار میکند.
من نسخه الکترونیکی کتاب را در اپلیکیشن طاقچه خواندم که ۱۰۰ صفحه بیشتر نبود.
یک مشکلی که بنظرم وجود داشت ، نبود مقدمه بود. نویسنده مواردی را در انتهای کتاب تحت عنوان کلام آخر توضیح داده بود که بنظرم ضرورت داشت در مقدمه اینها را می آورد. خب از جملات کتاب مشخص است که نویسنده قصد دارد تجربه های معنوی و روحانی خود را ، به صورت یک داستان با دو کاراکتر پاندای بزرگ و اژدهای کوچک که عازم سفری با یکدیگرند ، به ما منتقل کند.
دیالوگ های رد و بدل شده میان این دو کاراکتر ، زیاد نیستند ولی عمیقند و بنظرم هر کدام گوشه ای از زندگی زیسته خود نویسنده هستند.
نویسنده در صفحات پایانی کتاب عنوان میکند که در موسساتی ، به درمان افراد تنها ، مضطرب و افسرده کمک میکرده است ؛ این کمکها با آمدن ویروس کرونا تقریبا غیر ممکن شدند و تصمیم گرفته است تا بوسیله نقاشی و هنر ، قدم دیگری در مسیر امداد به انسانها و ایجاد حال خوب و معنوی برایشان بردارد و حاصل آن تلاشها این کتاب شده است که ترکیبی از جملات عمیق و هنر نقاشی با آبرنگ و جوهر هستند.

بنظرم برخی از جملات کتاب را میتوان بارها و بارها خواند و با آن به فکر فرو رفت.
برخی از جملاتی را که دوست داشتم برایتان به همراه چند تصویر آورده ام.

1. پاندای بزرگ پرسید : « کدومش مهم تره؟ سفر یا مقصد؟ »
اژدهای کوچک گفت : « همسفر »

2. اژدهای کوچک جیغ زد : « عجله کن ! کار زیاد داریم ! »
پاندای بزرگ گفت : « رودخونه عجله نمیکنه و با اینکه موانع زیادی سر راهشه ، همیشه به جایی که میخواد میرسه. »

3. رها کن و گرنه کشانده میشوی.

4. پاندای بزرگ گفت : « زیبایی همه جا هست ولی گاهی دیدنش سخته »

5. وقتی برای دیگری فانوسی روشن میکنی ، خود به خود راه خودت را هم روشن میکنی.