درد یا لذت کاری که انجام میدی نمی مونه اما افتخار یا شرمندگیش چرا!
روز آدم هایی که سعی می کنن بد اخلاق باشند در صورتی که درونشان این گونه نیست، مبارک
نمی دونم دقیقا باید از کجا شروع بکنم و چی بگم اما در ابتدا ترجیح می دهم تصور خودم را از کلمه و مفهوم معلم و یا دبیر و هر آنکس که آنچه را آموخته آموزش می دهد
زمانی که کلمه معلم را می شویم در ابتدا یاد درس، مدرسه و هزار جور چیز دیگه که ازشون بیزاریم می افتیم اما کمی دید خودمان را گسترده کنیم آیا معلم را به عنوان کسی که هر روز با چهره ای عصبانی وارد کلاس می شود و حال بد را به ما انتقال می دهد یا اینکه حال بد ما را بهبود می دهد از نظر من معلم را نباید تنها به عنوان شخصی تصور کنیم که آنچه یاد گرفته را به ما می آموزد بلکه کسی تصور کنیم که آنچه با تمام وجود حس کرده را به ما منتقل می کند آنچه را که در طول زندگی دریافته و حال به عنوان تجربه ای در اختیار ما قرار می دهد. احتمالا این دست معلمین کمیاب هستند اما بس است که فقط یک نفر از آنها را در زندگی ببینید و آن معلم بشود معلم شما و او با تمام عشق علاوه بر دروس و کتابها مفهوم زندگی را به تو انتقال می دهد یا معلم هایی که مسیر زندگی تو را تغییر می دهند. البته معتقدم نمی شود به همه گفت معلم، معلم وجود آمد که به ما زندگی بیاموزد نه آنکه برعکس تاثیرات منفی و مخرب بر روی ما بگذارد یا اینکه هیچ انتقادی را پذیرا نباشد و اعتنایی به دانش آموزان نداشته باشد و از همه مهم تر حس مسئولیت پذیری است که فکر حسی بسیار مهم در هر زمینه ای است. دلیل عنوان هم ممکنه برای عده ای قابل درک باشد و برای برخی نه اما قبول کنید بعضی از معلمین بد اخلاق نیستند و صرفا برای به اصطلاح پرو نشدن ما بداخلاقی می کنند که به نظر اصلا درست نیست مثل قدیم می مونه که بچه ها رو می زدن که مثلاً آدم بشن ولی برعکس تصوراتشان نتیجه عکس داد.
با وجود آنکه تا به این زمان معلمان بسیاری را دیده ام اما دو نفر از آنها را به معنای واقعی تصورم از معلم می دانم و تاثیرات بسیاری را در زندگی من گذاشته اند، نمی خواهم نام ببرم پس اشاره کوچکی می کنم یکی از آنها علاوه بر آنکه کتب درسی را تدریس می کند با ما در مورد موضوعات مختلف هم صحبت می کند و من واقعا لذت می برم عقده ای بازی در نمیارم ولی خب بسیاری از معلمان خیلی خشک درس می دهند و می روند نصف کار ها رو هم که به دانش آموزان واگذار می کنند.
هفته گذشته بود که به دلیل نزدیکی روز معلم تصمیم گرفتم کتابی را شروع کنم و به گفته خوانندگان بی ربط به معلمین نبود.
این کتاب در مورد معلمی است که وارد مدرسه ای می شود و سابقه طولانی را هم نداشته او در زمان کلاس ها کار های عجیبی انجام می دهد و دیگر معلمین از رفتار او تعجب می کنند که چرا به گونه ای متفاوت تدریس می کند داستان از زمان شخصی که تماشاگر این وقایع است بیان می شود و شرحی از زندگی خصوصی تعدادی از دانش آموزان این مدرسه است. اسم کتاب « انجمن شاعران مرده » حالا چرا انجمن شاعران مرده به دلیل اینکه این آقای معلم این تعداد دانش آموزان را تشویق می کند که به محوطه ای بیرون از مدرسه بروند و در آن شعر بخوانند و سعی کنند با تمام وجود آن شعر ها را درک کنند و به گفته معلم تا زمانی که نمرده باشید نمی توانید آن شعر ها را درک کنید به همین سبب اسم کتاب انجمن شاعران مرده گذاشته شده البته از این کتاب فیلم هم ساخته شده. آخر کتاب به گونه ای بود که من حیرت زده با تلفیق احساس ستایش و غم به دیوار خیره شده بودم راستی کتاب کلا صد صفحه هست و به نظرم ارزش خواندن را دارد به ویژه به معلمین توصیه می کنم. به امید روز هایی که همگی معلمانی به معنای واقعی معلم داشته باشیم راستی سعی کنید با رفتار معلم های بداخلاق کنار بیایید به هر حال آنها هم تصوری ندارند و فکر می کنند اگر این گونه برخورد کنند تاثیر گذاری بیشتری خواهد داشت.
بریده:
به قول فراست: یک دوراهی در جنگل سر برآورده بود و من جاده ای را در پی گرفتم که رد کمتری در آن نمایان بود و این همانی بود که راه را متفاوت می ساخت.
به دل جنگل زدم چون می خواستم دانسته و سنجیده زندگی کنم. می خواستم عمرم را ژرف زندگی کنم و شیرهٔ حیات را کامل و تمام فرو ببرم. :)
دوستان من بیایید
برای جست و جوی جهانی تازه، دیر نیست
برای تحقق اهداف مان
تا فراسوی غروب
همراه باد رهسپار شویم
گرچه کنون مثل گذشته ها
پاهایتان را یارای رفتن نیست
اما زمین و آسمان را می پیماییم
چرا که ما همین هستیم، همین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش تخصصی داستان نویسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
عکس عجیبِ صادق هدایت
بر اساس علایق شما
ویرگولاوا! (از حرفایی که تو دلت پنهونه میترسم!)