بهامیدِ ظهور مولایمان که صد البته نزدیک است ان شاالله .
? پندانه
? پندانه
قلبت را غنی کن و بخشنده باش
?تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند تا بار بخرند و به شهر خود برگردند.
?مرد ثروتمند در راه که به کاروانسرایی میرفتند، به غلام خود مبلغ کمی پول میداد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کاروانسرا رفته و بهترین غذاها را میل میکرد.
?غلام جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمیتوانست در راه بخرد و بخورد.
?چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود، پس تاجر و غلامش به کاروانسرا رفتند تا استراحت کنند.
?غلام فرصتی یافت تا در کاروانسرا کارگری کند و ۱۰ سکه طلا مزد گرفت.
?بار تاجر از راه رسید، بار را بستند و به قونیه برگشتند.
?در مسیر راه، راهزنان بار تاجر را به یغما بردند و هرچه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمیکردند غلام سکهای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند.
?با التماس زیاد، ترحم کرده اسبها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند.
?یک هفته در راه بودند، به کاروانسرا رسیدند، غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد.
?تاجر پرسید: تو چرا غذای گرم نمیخوری؟
?غلام گفت: من غلام هستم، به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من میپذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمیپذیرد.
?تاجر به یاد بدیهای خود و محبت غلام افتاد و گفت: غذای گرم را بردار، به من از "عفو، معرفت، قناعت و بخشندگی خودت هدیه کن" که بهترین هدیه تو به من است.
?من کنون فهمیدم که سخاوت به میزان ثروت و پول بستگی ندارد، مال بزرگ نمیخواهد بلکه قلب بزرگی میخواهد.
?آنانکه غنی هستند نمیبخشند آنانکه در خود احساس غنیبودن میکنند، میبخشند.
?من غنی بودم ولی در خود احساس غنیبودن نمیکردم و تو فقیری ولی احساس غنیبودن میکنی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کلیپ «توبه یعنی چی؟»
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیلبورد روز قدس
مطلبی دیگر از این انتشارات
پویش همگانی لحظه طلایی