پندانه

? #پندانه


نتیجه عبادت بدون اخلاص


?مردی که هر کار می‌کرد نمی‌توانست اخلاص خود را حفظ کند و ریاکاری نکند، روزی چاره‌اندیشی کرد و با خود گفت:


?در گوشه شهر، مسجدی متروک هست که کسی به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمی‌کند، خوب است شبانه به آن مسجد بروم تا کسی مرا ندیده و خالصانه خدا را عبادت کنم.


?در نیمه‌های شب تاریک، مخفیانه به آن مسجد رفت، آن شب باران می‌آمد و رعد و برق و بارش، شدت داشت.


?او در آن مسجد مشغول عبادت شد. نیمه‌های عبادت ناگهان صدایی شنید، با خود گفت: حتما شخصی وارد مسجد شده.


?خوشحال شد که آن شخص فردا می‌رود به مردم می‌گوید این آدم چقدر انسان خداشناس وارسته‌ای است که در نیمه‌های شب به مسجد متروک آمده و مشغول نماز و عبادت است.


?او بر کیفیت و کمیت عبادتش افزود و همچنان با کمال خوشحالی تا صبح به عبادت ادامه داد. وقتی هوا روشن شد، به آن کسی که وارد مسجد شده بود، زیر چشمی نگاه کرد، دید آدم نیست بلکه سگ سیاهی است که بر اثر رعد و برق و بارندگی شدید، نتوانسته در بیرون بماند و به مسجد پناه آورده است.


?بسیار ناراحت شد، اظهار پشیمانی کرد و پیش خود شرمنده شد که ساعت‌ها برای سگ، عبادت می‌کرده است، خطاب به خود گفت:


? ای نفس! من فرار کردم و به مسجد دور افتاده آمدم تا در عبادت خود، احدی را شریک قرار ندهم، اینک می‌بینم سگ سیاهی را در عبادتم شریک خدا قرار داده‌ام، وای بر من، چقدر مایه تأسف است که این حالت را پیدا کرده‌ام.

واحد مهدویت ( مهدیاران )

موسسه مصاف ایرانیان