پوستر شهر رمضان ابوالفضل رنجبران

معرفی هنرمند: ابـوالفضــل رنجـبـــران، کارشناس هنری های تجسمی، مدیر هنری، طراح گرافیک، کسب مقامات اول در مسابقات بین المللی، کسب چندین دیپلم افتخار کشوری، عضو انجمن هنرهای تجسمی کشور و...


چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم

چگونـه جسـم ضعیـف تو را بسـوزانم؟

اگـر تـو خالـق خـود را خـدا نمـی‌دانی

منم خـدا و تـو را عبـد خویش می‌دانم

شـرار قهـر مرا آب بحـر، کـافی نیست

مگـر ز اشک تـو آبی بـر آن بیفشـانم

تو غافلـی و مـرا لحظـه‌ای نمی‌خوانی

بیا منم که تو را سوی خویش می‌خوانم

هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا

تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟

به عزتم قسم ار سـوی مـن بیـایی باز

تو را ز لطف در آغـوش خویش بنشانم

ز بس که اشک تو را دوست دارم، از رحمت

بلا دهم کـه تـو را لحظـه‌ای بگریانم

هـزاربـار گنـه کـرده‌ای بیـا یک‌بار

بگـو: الـه مـن العفـو مـن پشیمانم

ز سال‌ها گنهت بگذرم به یک العفو

ببخشم و به تو ثابت کنم که رحمانم

اگـرچـه از همه آلوده‌تر بوَد «میثم»

به ذات اقـدسم او را ز در نمـی‌رانم

شاعر: غلامرضا سازگار

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

*******************************

رخ، زرد و مو سفید و همه نامه‌ام سیاه

ره، دور و قد خمیده ز سنگینی گناه

اشکی نیامد از بصرم وای! وای! وای!

سوزی نمانده در جگرم آه! آه! آه!

بی‌اختیار، راه سپارم سوی جحیم

گر افکنم به نامۀ اعمال خود نگاه

یک مصرع است روز جزا کل نامه‌ام

یک لحظه توبه کردم و یک عمر اشتباه

از بس گناه، پرده به چشمم کشیده است

تشخیص راه را ندهد دیده‌ام ز چاه

عمری گناه کرده‌ام و توبه می‌کنم

با این زبان که ذکر تو را گفته گاه‌‌گاه

هرچند نیست در خور بخشش گناه من

مولای من! به عفو تو آورده‌ام پناه

فریاد از آن زمان که گناهان من روند

در پیش دیده‌ام رژه مانند یک سپاه

فردا که مادر از پسر خود کند فرار

«میثم» به خاندان پیمبر برد پناه

شاعر: غلامرضا سازگار

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

***************************

شبی پروندۀ خود را گشودم

برآمد ناله از هر تار و پودم

سراپا آب گشتم از خجالت

که آخر دست خود را رو نمودم

الهی! سیدی! العفو! العفو!

بدم؛ صد بار خود را آزمودم

تو بر لطف و عنایاتت فزودی

من از غفلت گناهم را فزودم

دریغا ای دریغا ای دریغا

تو با من بودی و من بی‌تو بودم

خطاکارم ولیکن گاه‌گاهی

به خاک آستانت چهره سودم

نه از پرونده جرمی پاک کردم

نه از آیینه‌ام زنگی زدودم

چنان در آتش خجلت شدم آب

که خیزد با نفس از سینه دودم

تمام راه‌ها را بستم اما

زبان معذرت‌خواهی گشودم

الهی! «میثمم» العفو! العفو!

اگرچه لایق عفوت نبودم

شاعر: غلامرضا سازگار

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران