قرآن هدایتگر ابوالفضل رنجبران

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

معرفی هنرمند: ابـوالفضــل رنجـبـــران، کارشناس هنری های تجسمی، مدیر هنری، طراح گرافیک، کسب مقامات اول در مسابقات بین المللی، کسب چندین دیپلم افتخار کشوری، عضو انجمن هنرهای تجسمی کشور و...

خدا هدایتگر همه انسان‌ها است یا بعضی از آن‌ها؟

با توجّه به برخی از آیات قرآن هدایت شامل همه انسان‌ها، و قرآن نیز کتاب هدایتگر برای همه مردم است

خداوند در آیه 185 سوره بقره قرآن را کتاب هدایت برای همه مردم می داند و می گوید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ».

امّا برخی از آیات دیگر، هدایت را مختصّ مۆمنین، متّقین، محسنین و ... می دانند و قرآن نیز تنها هدایتگر این افراد است.

به عنوان مثال در آیاتی گفته شده: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ»، (1) «هَـذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ»، (2) «تِلْكَ آیَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِیمِ * هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ»، (3) «وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَانًا لِّكُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ». (4)

چگونه می توان بین این آیات جمع کرد؟

پاسخ: «هدایت» در قرآن به دو معنی می باشد:

1- «هدایت تكوینى» که مربوط به تمام موجودات جهان می شود.

قرآن از زبان موسی (علیه السلام) می‌گوید: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى كُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»‌: (5) «پروردگار ما كسى است كه هر چیزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.»

این نوع از هدایت شامل همه موجودات می شود و در مورد انسان، از آن به عنوان هدایت فطری یاد می شود.

در مباحث خداشناسی نیز از توحید فطری به عنوان یکی از راه های شناخت و کسب معرفت نسبت به خداوند یاد می شود که نمونه ای از هدایت فطری انسان است.

طبق آیات قرآن، دین و آموزه های آن فطری می باشد و سرشت پاک انسان آن را تأیید می کند.

خداوند می‌فرماید: (روی خود را متوجّه آئین پاک و خالص پروردگار کن): «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا»، (6) چرا که (این فطرتی می باشد که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده است): «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا». (7)

هدایت تکوینی و فطری در میان انسان ها عمومی است و همه از آن بهره می برند.

2- «هدایت تشریعى» که با ارسال پیامبران و کتب آسمانی از سوی خداوند برای هدایت انسان انجام می‌گیرد.

در قرآن در مورد پیامبران الهی می‌خوانیم: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»:(8) (و آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت مى‏كردند.)

این نوع از هدایت، عمومی است و شامل تمام انسان‌ها می شود؛ یعنی پیامبران و کتب‌ها آمده اند. همانطور که خداوند قرآن را کتاب هدایت برای همه مردم می داند و می گوید: «هُدًى لِّلنَّاسِ».

با توجّه به اینکه حرف «لام» در «للنّاس» لام غایت است، (9) مفهوم آیه عبارت است از اینکه: (هدف از نزول قرآن، هدایت تمام مردم است).

آیا عاقبت همه مردم هدایت است؟

خیر، زیرا (کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به کمک ایمانشان آن‌ها را هدایت می‌کند): «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ»(10) در حالیکه برخی از اشخاص، با ارتکاب گناهان، فسق و ضعف ایمان، خود را از هدایت الهی و قرآن بی بهره می کنند.

به عبارت دیگر، برای هدایت علاوه بر «فاعلیّت فاعل»، «قابلیّت قابل» نیز شرط است. هم در هدایت تکوینی و هم در هدایت تشریعی.

زمین شوره زار، هرگز سنبل بر نیارد. اگر چه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد، بلکه باید زمین آماده باشد تا از قطرات باران بهره گیرد.

سرزمین وجود انسانی نیز تا از لجاجت و عناد و تعصّب پاک نشود، بذر هدایت را نمی‌پذیرد. (11)

لذا قرآن در برخی از آیات، به هدف ارسال پیامبران و نزول قرآن اشاره کرده است، ـ که چیزی جز هدایت همه انسان‌ها نیست ـ و در آیاتی دیگر از عاقبت انسان‌ها سخن گفته است، مثل آیه «وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ». «لام» در این آیه و آیات مشابه آن، «لام عاقبت» می باشد؛ (12) یعنی اینکه عاقبت کار اینست که متقّین و ... هدایت می شوند.

خلاصه اینکه :

طبق آیات قرآن، هدایت دو نوع است: تکوینی و تشریعی ؛

اوّلی همه موجودات را شامل می شود ، دوّمی نیز همه انسان ها را در برمی گیرد. امّا برخی از انسان ها به خاطر عدم قابلیّت از این هدایت بهره نمی گیرند و عاقبتشان گمراهی است. کسانی که هدایت می شوند نیز عبارتند از: مسلمین، مؤمنین، متّقین، محسنین و همه انسان های صالح.

بنابراین، آنچه در این آیات بیان شده روشن است ، این آیات هیچ گونه تنافی و تضاد و تناقضی با یکدیگر ندارند.


آن چه در مناجات خواجه عبدالله انصاری در کتاب مشهورش "الهی نامه" را می‌خوانیم در مدح و مناجات پروردگار است و اعتقاد به راهنما بودن خداوند سبحان.

الهی در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی، و نه آرزومند مکانی نه کس به تو ماند، و نه تو به کس مانی، پیداست که در میان جانی، بل جان زنده به چیزی است که تو آنی.

الهی! یکتای بی‌همتایی، قیّوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفّایی، از شریک مبرّایی، اصل هر دوایی، داروی دلهایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، معزّز به تاج کبریایی، مسندنشین استغنایی، خطبه الوهیت را سزایی، به تو زیبد ملک خدایی.

الهی! نام تو، ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.

الهی! ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مؤمنان را گواهی، چه عزیز است آن کس که تو خواهی.

یا رب، دل پاک و جان‌ آگاهم ده

آه شب و گریه سحرگاهم ده

در راه خود اول ز خودم بی‌خود کن

بی‌خود چو شدم، ز خود به خود راهم ده

الهی! از نزدیک نشانت می‌دهند و برتر از آنی. و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی. تو آنی که خود گفتی، و چنان که خود گفتی، آنی: موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی.

الهی! جز از شناخت تو، شادی نیست، و جز از یافت تو، زندگانی نه. زنده بی‌تو، چون مرده زندانی است، و زنده به تو، زنده جاویدانی است.

الهی! فضل تو را کران نیست، و شکر تو را زبان نیست.

الهی! گرفتار آن دردم که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوار آنی. من در تو چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت. من ثنای تو را نتوانم شمرد، آن گونه که تو خود بر نفس خویش ثنا گفتی.

الهی! جمال توراست، باقی زشت‌اند، و زاهدان مزدوران بهشت‌اند!

در دوزخ اگر وصل تو در چنگ آید

از حال بهشتیان مرا ننگ آید

ور بی ‌تو به صحرای بهشتم خوانند

صحرای بهشت بر دلم تنگ آید

الهی! با تو آشنا شدم، از خلایق جدا شدم و در جهان شیدا شدم؛ نهان بودم، پیدا شدم. الهی! هر که تو را شناخت، هر چه غیر تو بود بینداخت.

هر کس که تو را شناخت، جان را چه کند؟

فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟

الهی! از کُشته تو، بوی خون نیاید، و از سوخته تو بوی دود؛ چرا که سوخته تو، به سوختن شاد است و کشته تو، به کشتن خشنود.

الهی! دلی ده که در آن آتش هوا نبود، و سینه‌ای ده، که در آن زرق و برق و ریا نبود.

الهی! اگر یک بار گویی: "بنده من"، از عرش بگذرد خنده من.

الهی! بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را به باد نیستی دردادی.

الهی! من کیستم که تو را خواهم؟ چون از قیمت خود آگاهم. از هر چه می‌پندارم کمترم، و از هر دمی که می‌شمارم، بدترم.

الهی! فراق، کوه را هامون کند، هامون را جیحون کند، جیحون را پر خون کند. دانی که با این دل ضعیف چون کند!

الهی! اگر مستم و اگر دیوانه‌ام، از مقیمان این آستانه‌ام؛ آشنایی با خود ده که از کائنات بیگانه‌ام.

الهی! در سر آب دارم، در دل آتش، در ظاهر ناز دارم، در باطن خواهش. در دریایی نشستم که آن را کران نیست؛ به جان من، دردی است که آن را درمان نیست؛ دیده من بر چیزی آید که وصف آن بر زبان نیست!

پیوسته دلم دم از رضای تو زند

جان در تن من نفس برای تو زند

گر بر سر خاک من گیاهی روید

از هر برگی، بوی وفای تو زند

الهی! اگر خامم، پخته‌ام کن، و اگر پخته‌ام، سوخته‌ام کن.

الهی! مکُش این چراغ افروخته را، و مسوزان این دل سوخته را، و مدر این پرده دوخته را، و مران این بنده آموخته را.

الهی از آن خوان که از بهر خاصان نهادی، نصیب من بینوا کو؟ اگر می‌فروشی، بهایش که داده؟ و گر بی‌بها می‌دهی، بخش ما کو؟

تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونی

من مجنونم، تو لیلی مجنونی

تو مشتریان بابضاعت داری

با مشتریان بی‌بضاعت چونی؟

ای کریمی که بخشنده عطایی، و ای حکیمی که پوشنده خطایی، و ای صمدی که از ادراک ما جدایی، و ای احدی که در ذات و صفات بی‌همتایی، و ای قادری که خدایی را سزایی، و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی؛ جان ما را صفای خود ده، و دل ما را هوای خود ده، و چشم ما را ضیای خود ده، و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به.

این بنده چه داند که چه می‌باید جُست؟

داننده تویی هر آنچه دانی، آن ده

الهی! فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران می‌نگرند، به درویشان و مسکینان نگرند. الهی! تو کریمی و واولیتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری، در عاصیان نگری.

الهی! آنچه تو کشتی، آب ده، و آنچه عبدالله کشت، بر آب ده.

الهی! مگوی چه آورده‌اید که درویشانیم، و مپرس چه کرده‌اید که رسوایانیم.

الهی! ترسانم از بدی خود؛ بیامرز مرا به خوبی خود.

الهی! علمی که افراشتی، نگونسار مکن، و چون در آخر عفو خواهی کرد، در اول شرمسار مکن.

الهی! همه از تو ترسند و عبدالله از خود؛ زیرا که از تو همه نیکی آید و از عبدالله بدی.

الهی! گر پرسی، حجّت نداریم؛ و اگر بسنجی، بضاعت نداریم؛ و اگر بسوزی، طاقت نداریم.

الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری، من تو را به کرم تو بگیرم، و کرم تو از جرم من بیش است.

الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست؛ دستم گیر که جز تو پناهم نیست.

الهی! گهی به خود نگرم، گویم: از من زارتر کیست؟ گهی به تو نگرم، گویم: از من بزرگوارتر کیست؟

الهی! اگر طاعت بسی ندارم، در دو جهان جز تو کسی ندارم.

الهی! همچون بید به خود می‌لرزم، که مباد آخر به جویی نیرزم!

الهی! مگو چه آورده‌ای که رسوا شوم، و مپرس چه کرده‌ای که دروا شوم.

الهی! چون در تو نگرم، از جمله تاجدارانم و تاج بر سر؛ و چون بر خود نگرم، از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.

الهی! چون یتیم بی‌پدر گریانم، درمانده در دست خصمانم، خسته گناهم و از خویش بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار، من آنم.

الهی! از دو دعوی به زینهارم، و از هر دو، به فضل تو فریاد خواهم: از آنکه پندارم به خود چیزی دارم، یا پندارم که بر تو حقّی دارم.

الهی! ما در دنیا معصیت می‌کردیم، دوست تو ـ محمدـ غمگین می‌شد و دشمن تو ابلیس شاد. اگر فردای قیامت عقوبت کنی، باز دوست تو غمگین شود و دشمن تو شاد. دو شادی به دشمن مده، و دو اندوه بهر دل دوست منه.

الهی! همه از "حیرت" به فریادند، و من از حیرت شادم. به یک "لبّیک" درب همه ناکامی بر خود بگشادم، دریغا روزگاری که نمی‌دانستم تا لطف تو را دریازم. الهی! چون حاضری چه جویم؟ و چون ناظری، چه گویم؟

الهی! هر روز که برمی‌آید، ناکس‌ترم، و چنان که پیش می‌روم، واپس‌ترم!

الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو بنواز که دیگران نتوانند.

الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد.

الهی! دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.

الهی! هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟!

الهی! هر که را خواهی برافتد، گویی با دوستان تو درافتد.

من بی ‌تو دمی قرار نتوانم کرد

احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

خواجه عبدالله انصاری

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران


پی نوشت ها:

(1) - سوره بقره، آیه 2.

(2) - سوره آل عمران، آیه 138.

(3) - سوره لقمان، آیات 2 و 3.

(4) - سوره نحل، 89.

(5) - سوره طه، آیه 50.

(6) - سوره روم، آیه 30.

(7) - همان.

(8) - سوره انبیاء، آیه 73 و سوره فرقان، آیه 74 و سوره قصص، آیه 50 و سوره سجده، آیه 24.

(9) - شبهات و ردود حول القرآن الکریم، همان، صفحه 252.

(10) - سوره یونس، آیه 9.

(11) - تفسیر نمونه، جلد یکم، صفحه 99.

(12) - شبهات و ردود حول القرآن الکریم، همان، صفحه 252.

منبع: اسک دین