پوستر حضرت علی بن ابی طالب ابوالفضل رنجبران

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

معرفی هنرمند: ابـوالفضــل رنجـبـــران، کارشناس هنری های تجسمی، مدیر هنری، طراح گرافیک، کسب مقامات اول در مسابقات بین المللی، کسب چندین دیپلم افتخار کشوری، عضو انجمن هنرهای تجسمی کشور و...

اشعاری در مدح حضرت امیر:

علی دین را امام راستین است
علی دست خدا در آستین است

علی یعنی چراغ اهل بینش
علی یعنی پناه آفرینش

علی آیینه ی آیین اسلام
علی یعنی تمام دین اسلام

علی میزان، علی ایمان، علی حق
علی سر تا قدم توحید مطلق

علی مولود کعبه رکن دین است
علی آئینه ی حق الیقین است

علی در ملک هستی ناخدا بود
علی پیش از خلائق با خدا بود

علی حمد و علی ذکر و علی دم
علی حجر و حطیم و بیت و زمزم

علی حج و صلاه است و صیام است
علی رکن و قعود است و قیام است

علی در یاری حق ترک جان گفت
علی در بستر ختم رسل خفت

علی دین است و قرآن است و احمد
علی یعنی علی یعنی محمد (ص)

ولی الله اعظم رکن دین است
اولوالامر تمام مسلمین است

که قرآن میکند وصف خضوعش
زخاتم بخشی و حال رکوعش

هزاران سلسله آواره ی اوست
حدیث منزلت در باره ی اوست

گُهر از سِلمُک سلمی فشانم
حدیث لحمُک لحمی بخوانم

عدم بود و عدم بود و عدم بود
که حیدر با محمد (ص) هم قدم بود


طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

بر بلندای فلک ذکر ملائک یا عیلست
هر که گوید یا علی، در روز محشر با علیست

در طواف کعبه گر با دیده ی دل بنگری
هر طرف آئینه ای باشد کزان پیدا علیست

گر خدا خوانم علی را، کفر باشد کفر محض
به که گویم المثنای حق یکتا علیست

ای یهودی، ای مسیحی، ای مسلمان، ای فلان
رکن کعبه، چلچراغ مسجد الاقصی علیست

در شب معراج احمد نور از لب نور بود
دید در افلاک، ماه لیله الاسرا علیست

مردگان دم میگرفتند ز عیسای مسیح
غافل از آنکه مسیحای دو صد عیسی علیست

اوست سر اسم اعظم، واقف است او بر امور
راز پنهان در عصای پنجه ی موسی علیست

با علی بودن علو و عزت آزادگیست
جبرئیل عرش را استاد بی همتا علیست

خواستگاران فراوان داشت دخت مصطفی
از خدا دستور آمد همسر زهرا علیست

بر فراز آسمان ها هم حکومت حق اوست
حاکم و فرمانروای عالم بالا علیست

قدرت کل دول، از ناخن او کمتر است
امپراتور بلند آوازه ی دنیا علیست

از غدیر خم چه میدانی؟، نمیدانی بدان
بعد پیغمبر امام و رهبر و مولا علیست

ای که هی دم میزنی از اولی و دومی
بشنو ای ابله، ولی مسلمین تنها علیست

اوست باب اله، باب العشق، باب المعرفت
شیعیان باب گرام زینب کبری علیست

تا عبد پرونده شیعه بدون خدشه است
قاضی دیوان کیفر، صاحب الامضاء علیست


طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران


کعبه خلوت گه اسرا فراوان علیست
بیت حق جلوه گر از روی درخشان علیست

در جهان مرد عمل باش و علی را بشناس
که ترازوی عمل کفه و میزان علیست

ای کج اندیش مکن غصب خلافت زیرا
به خدا بعد نبی سلطنت از آن علیست

روز محشر که گذرنامه جنت طلبی
آن گذرنامه به امضاء و به فرمان علیست

دادگاهی که به فردای قیامت برپاست
حکم حکم علی و محکمه دیوان علیست

کشتن "مرحب" و بگرفتن خیبر در کف
خاطرات خوش دیباچه دوران علیست

دور شو ای پسر "عبدود" از دیده ی او
که شجاعان عرب پشه به میدان علیست

این حسینی که رئیس الشهدایش خوانند
با خبر باش که شاگرد دبستان علیست

گرچه این دیده زدیدار نجف محروم است
در عوض ریزه خور سفره احسان علیست


علی را وصف در باور نیاید
زبان هرگز ز وصفش بر نیاید

علی تر کیبی از زیباترین هاست
علی تلفیقی از شیواترین هاست

علی (راز شگفت) روز آغاز
علی یعنی سبکبالی و پرواز

زبان عشق را گویاترین بود
طریق درد را پویاترین بود

دل دریایی اش دریای خون بود
ضمیرش چون شهادت لاله گون بود

صداقت از وجودش رشک می برد
اصالت از حضورش غبطه می خورد

صلا بت ذره ای از همتش بود
شجاعت در کمند هیبتش بود

فصاحت در زبانش موج می زد
کلامش تکیه را بر اوج می زد

غبار عشق خاک کوی او بود
عبیر و مشک مست از بوی او بود

علی با درد غربت آشنا بود
علی تنها ترین مرد خدا بود

علی در آستین دست خدا داشت
قدم در آستان کبریا داشت

نوای عشق از نای علی بود
اذان سرخ، آوای علی بود

شهادت از وجودش آبرو یافت
شهادت هر چه را دارد از او یافت

علی سوز و گدازی جاودانه است
علی راز و نیازی عاشقانه است

طپش در سینه اش حرفی دگر داشت
حدیث خوردن خون و جگر داشت

شگفتا عشق از او وام گیرد
محبت آید و الهام گیرد

توان در پیش پایش ناتوان است
فصاحت در حضورش بی زبان است

خطر می لرزد از تکرار نامش
سفر گم میشود در نیم گامش

یورش از ذوالفقارش بیم دارد
تهاجم صحبت از تسلیم دارد

کفش خونین ترین گل پینه را داشت
ضمیرش صافی آئینه را داشت

من اورا دیده ام در بیکرانها
فراتر از تمام کهکشان ها

من او را دیده ام آن سوی بودن
فراتر ز لحظه ناب سرودن

من او را دیده ام در فصل مهتاب
درون خانه مهتابی آب

علی را از گِلِ (لا) آفریدن
برای عشقِ، مولا آفریدن

سخن هر چند گویم ناتمام است
سخن در حد او سودای خام است

زدریا قطره آوردن هنر نیست
زبانم را توانی بیشتر نیست

ولی تا با سخن گردد دلم جُفت
بگیرم آنچه آن فرزانه می گفت

علی را قدر پیغمبر شناسد
که هر کس خویش را بهتر شناسد