پوستر رحمة العالمین ابوالفضل رنجبران

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

معرفی هنرمند: ابـوالفضــل رنجـبـــران، کارشناس هنری های تجسمی، مدیر هنری، طراح گرافیک، کسب مقامات اول در مسابقات بین المللی، کسب چندین دیپلم افتخار کشوری، عضو انجمن هنرهای تجسمی کشور و...

رَحمةٌ لِلعالَمین به معنای رحمت برای همه جهانیان از لقب‌های حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام است که در آیه ۱۰۷ سوره انبیاء به‌کار رفته است. واژه رحمت برای حضرت محمد(ص) در آیات دیگر مثل آيه ۱۲۸ توبه و ۱۵۹ آل‌عمران نیز به‌کار رفته است. نَبی‌ُالرَحْمه یا پیامبرِ رحمت از دیگر القاب پیامبر برگرفته از همین تعبیر قرآنی است.

تعبیر رحمة للعالمین در روایات رسیده از امامان شیعه نیز درباره رسول خدا به‌کار رفته است؛ مانند روایاتی که در بصائر الدرجات آمده و یا در تفسیر فرات کوفی از امام حسن مجتبی(ع)، نقل شده و یا روایتی از امام باقر(ع) که در خطبه‌‌ نماز جمعه از این تعبیر استفاده کرده است. همچنین حدیثی از امام کاظم(ع) و حدیث دیگری که از خود پیامبر اسلام نقل شده است.

مفسران شیعه و اهل‌سنت سه معنا برای رحمت بودنِ پیامبر بیان کرده‌اند که عبارتند از: جهانی و جاودانه بودن رسالت ایشان، سعادت و عاقبت‌به‌خیری برای همه، مانع‌بودن از عذاب الهی. به گفته مفسران منظور از عذاب در اینجا عذاب استیصال است که قومی را ریشه‌کن می‌کند. ملا فتح‌الله کاشانی این معنا را از آیه ۳۳ سوره انفال استفاده کرده است که خطاب به پیامبر می‌گوید تا وقتی تو در بین مردم هستی خداوند آن‌ها را عذاب نمی‌کند. فیض کاشانی در تفسیر صافی در امان‌بودن از خَسْف (فرورفتن در زمین)، مسخ‌شدن و نابودشدن با عذاب استیصال را هم از مصادیق این رحمت می‌داند.

اشعاری در مدح پیامبر اکرم(ص):

تا نگردیده‌ست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشک‌بار

در بیابان عدم، بی‌توشه رفتن مشکل است
در زمین چهرۀ خود دانۀ اشکی بکار..

دیدۀ بیدار می‌باید رهِ خوابیده را
تا نگردیده‌ست صبح، از خوابِ غفلت سر برآر..

رشتۀ طول امل را باز کن از پای دل
از گریبان فلک، مانند عیسی سر برآر

شبنم از روشن‌دلی، آیینۀ خورشید شد
ای کم از شبنم! تو هم آیینه را کن بی‌غبار!..

شمعِ پشت سر نمی‌آید به کارِ پیش رو
هر چه داری پیش‌تر از مرگ، بر خود کن نثار..

آنچه بر خود می‌پسندی، بر کسان آن را پسند
آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار

زخمِ دندانِ ندامت، در کمین فرصت است
بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار

تا نگیرد خوشۀ اشک ندامت دامنت
در قیامت، آنچه نتوانی دِرو کردن، مَکار..

تیره‌روزان را در این منزل به شمعی دست گیر
تا پس از مُردن تو را باشد چراغی بر مزار

چون سبک‌باران ز صحرای قیامت بگذرد
هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار

بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر
هر سبک‌دستی که بردارد ز راه خلق، خار

هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند
روز محشر داخل جنت شود بی‌انتظار..

چشمۀ کوثر که آبش می‌دهد عمر اَبد
دارد از چشم گهربار تو نم در جویبار..

نفس کافر‌کیش را در زندگی در گور کن
تا بمانی زندۀ جاوید در «دارالقرار»

«ربّنا اِنّا ظَلَمنا» وِرد خود کن سال‌ها
تا چو آدم، توبه‌ات گردد قبول کردگار

وِرد خود کن «لا تَذَر» یک عمر چون نوح نبی
تا ز کفّار وجود خود برانگیزی دمار..

صبر کن مانند اسماعیل زیر تیغ تیز
تا فدا آرد برایت جبرئیل از کردگار

دامن از دست زلیخای هوس، بیرون بکش
تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نام‌دار..

از صراط‌المستقیم شرع، پا بیرون منه
تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار

دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی
زان ‌که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار

باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست
آفرینش را به ذات بی‌مثالش افتخار..

محو گردیدند از نور تو یک سر انبیا
ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار..

رحمت عام تو جُرم خاکیان را شد شفیع
موج دریا سیل را از چهره می‌شوید غبار

در رهِ دین باختی، دندانِ گوهربار را
رخنۀ این حصن را کردی به گوهر، استوار

از جهان قانع به نانِ خشک گشتی، وز کرم
نعمتِ روی زمین بر اُمّتان کردی نثار

ماه را کردی به انگشتِ هلال‌آسا دو نیم
مُلکِ بالا را مُسخّر ساختی زین ذوالفقار

کردی اندر گامِ اول، سایۀ خود را وداع
چون سبک‌باران برون رفتی از این نیلی‌حصار..

چون سلیمان است کَز خاتم جدا افتاده است
کعبه تا داده‌ست از کف دامنت بی‌اختیار

چون بهار از خُلقِ خوش، کردی معطر خاک را
«رحمةٌ للعالمین» خواندت از آن، پروردگار

با شفیع المذنبین! «صائب» فدای نامِ توست
از سرِ لطف و کرم، تقصیرِ او را در گذار

شاعر: صائب تبریزی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

*************************************

در خُلق زبانزد شده بر خَلق سرآمد
مختارِ مشیّد شده آن عَبدِ مؤیّد
ای مهر تو و قهر تو در دست گرفته
هم آینۀ رومی و هم تیغ مهنّد
نه شرع شده غامض و نه ره شده مسدود
تا حکم تو شد نافذ و رای تو مُسدّد
ای در تو شده خواب و یقین اندک و بسیار
وی بر تو شده شرّ و شرف کوته و ممتد
ای آنکه مَقام تو از این قوس فراتر
وی آنکه مُقام تو به فردوس مُخلّد
بر شَهپَر جبریل بنه زین که زَنَد لاف
از اینکه کنار تو رسیده است به مقصد
برگرد ! رسول مدنی! پرده برافکن
تا مکّه ببیند رُخ زیبات مجدّد
این سنگ، مگر روی تو و موی تو دیده است
کاینگونه گهی اَبیَض گشته است و گه اَسوَد
روی تو شده شاخص نیک و بد و زین روی
با تو همه خوبیم و بدون تو همه بد
تو شاهد و شاهی و کسی چون تو ز رحمت
بر مؤمن و مرتد ندهد باده ی اَشهد
ای در پسِ هر بار نماز آمده نامت
وی بیعت با تو شده تاکید مؤکّد
نه منبرت از عاج و نه بر روی سرت تاج
نه خِشت سرای تو ز یاقوت و زبَرجَد
نه سیم و نه زر داری و نه کاخ مجلّل
بر فقر نظر داری و بر فقر مقیّد
انسان به یکی روح و یکی عقل شد انسان
وین هر دو تو را داده خدا محض و مُجرّد
زان روز که بی شبهه و بی پرده به انجیل
حق داده بشارت که ز ره می رسد احمد(ص)
آری هم از آن دم  ننشسته است مسیحا
تا موکب شهوار تو از راه بیاید
پی برده ز راز تو در این قافله گویا
اینگوشه کشیشی که ز نام تو بپرسد
با نقش و نگارش بزند نقش نگارم
کان گنج، نهان گشته در این قافله شاید
ای اصحمه اینگونه مپرس از همه وصفش
روی نمکین دارد و گیسوی مُجعّد
چون ماهِ عیان هیبتی آراسته در حُسن
چون سروِ روان قامتی افراشته در قَد
مَه ماتِ تناسب شده و مست تعادل
مابین دو ابروش نشسته است مُردّد
هر بار که وارد شده جبریل به کویش
دیده است که حُسنش همه بیرون شده از حَد
ز اوتاد زمین گشت و امین گشت و امان گشت
افضل شد و اعلم شد و اکرم شد و اَجود
تا خیرالانام است دگر غصّه کدام است
کز بهر شفاعت زده در محشر مسند
من سائل این درگه او بی کَرَم و جود
هرگز نکند سائلی از درگه خود رَد
این ذرّه کجا و سخن از حضرت خورشید؟
لال است زبان من از این حُسن زبانزَد
محمودی و مشهودی و مسعودی مقصود
سرمد ز تو خشنود و تو خشنود ز سرمد
ماییم و دلی زار و زبانی که همه عمر
جز مدح تو در کام نگردید و نگردد
جای دگری نیست در این سینه که لبریز
از عشق محمّد(ص) شده و آل محمّد (ص)

شاعر: محمد رضا طهماسبی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران