پوستر صاحب الزمان(عج) ابوالفضل رنجبران

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

معرفی هنرمند: ابـوالفضــل رنجـبـــران، کارشناس هنری های تجسمی، مدیر هنری، طراح گرافیک، کسب مقامات اول در مسابقات بین المللی، کسب چندین دیپلم افتخار کشوری، عضو انجمن هنرهای تجسمی کشور و...

شعر درباره امام زمان اگرچه در دسته شعر آیینی قرار دارد؛ اما چه بسیار شاعرانی که به عنوان شاعر آیینی شناخته نشده‌اند و در عرض ارادت به حضرت مهدی (عج) اشعار زیبایی سروده‌اند و احساسات خود مانند دلتنگی در غیبت امام زمان، به تنگ آمدن از ظلم و بیداد، دوستی اهل بیت، غم بی‌وفایی شیعیان و... را در قالب شعر بیان کرده‌اند.

ضمن دعا برای تعجیل در فرج و ظهور آن حضرت، شما را به خواندن بهترین اشعار درباره امام زمان (عج) دعوت می‌کنیم.

جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد

تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد

حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده

غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد

شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم

دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟

پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی

مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد

پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من

جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد

تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است

مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد

چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم

باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد

ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه

غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد

شاعر: علی اکبر لطیفیان

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

******************************************

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم

«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب

موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد

مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین

یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟

و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد

ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

آمدی بغض کوچه‌ها وا شد، اشک‌ها قطره قطره دریا شد

با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم

قاسم صرافان

****************************************

ایجاز شاعرانه چشم تو تا کنون

ما را کشانده است به اعجازی از جنون

هر روز در هوای تو پرواز می‌کنیم

هر روز می‌شویم چو خورشید، سرنگون

تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد

شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون

باید امید هر چه فرج را به گور برد

بیهوده می‌بری دل ما را ستون ستون...

این شعر هم ردیف غزل‌های چشم توست

زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون

شاعر: مرتضی آخرتی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

******************************************

من را نمی‌شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می‌نازم

شادم که مثل عده معدودی، شعری برای نام نمی‌سازم

شعرم برای توست شعاری نیست، کشتی برای موج‌سواری نیست

باور مکن که دل به زمین دادم، وقتی تویی بهانه پروازم

هر جا که نام نامی تو آنجاست، قلبم بهانه غزلی دارد

این سوز ریشه‌ای ازلی دارد، پس با غم عزیز تو دمسازم

شعرم اگر چه هیچ نمی‌ارزد، سوزانده است نام و نشانم را

می‌سوزم و به هیزم ابیاتم، بیتی به عشق شعله می‌اندازم

یا صاحب‌الزمان و زمین موعود، دانای هر که آمد و هر چه بود

گم‌نامم و تویی تو، که می‌دانی، تنها به نام سبز تو می‌نازم

شاعر: نغمه مستشار نظامی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

*********************************

آقا قسم به جان شما خوب می‌شوم

باور کن آخرش به خدا خوب می‌شوم

حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش

با یک نگاه لطف شما خوب می‌شوم

این روزها ز دست دل خویش شاکیم

قدری تحملم بنما خوب می‌شوم

من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم

کِی از دعای اهل بکا خوب می‌شوم

جمعی کبوتر حرم فاطمی شدند

من هم شبیه آن شهدا خوب می‌شوم

گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است

در چشمه سار ذکر و دعا خوب می‌شوم

من بدترین غلام حقیر ولایتم

ای بهترین امام، بیا، خوب می‌شوم

با این همه بدی به ظهور شما قسم

با یک نسیم کرب و بلا خوب می‌شوم

شاعر: سیدمحمد میر‌هاشمی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

******************************

ما را در آورده از پا، این درد چشمْ انتظاری

تا کی جدایی و دوری؟ تا کی دل و بی قراری؟

این خانه‌ها بی حضورت، زندان زجر و شکنجه‌ست

شوقی به خواندن ندارد، در این قفس‌ها، قناری

ای عیدِ جمعه، ز هجرت، روز عزای عمومی

ای چشم‌ها در فراقت، از اشک، چون رودِ جاری

در بوته امتحانت، مثل طلا ذوب گشتیم

ممنون، دل سنگ ما را دادی چه نیکو عیاری

نه کوفی بی‌وفائیم، نه اهل مکر و ریائیم

ما بنده تحت امریم، تو صاحبُ الاختیاری

مالک نبودیم اگر نیست شور علی در سر ما

میثم نبودیم اگر نیست تقدیرمان سربداری

هر کس گدایت نباشد، فقر و فلاکت سزاش است

در چشم ما گنج قارون، بی توست عینِ نداری

از قول کعبه اجازه ست از تو بپرسم سوالی

کِی دست پُر مِهر خود را بر شانه‌ام می‌گذاری؟

شاعر: محمد قاسمی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران