پوستر قمر بنی هاشم ابوالفضل رنجبران

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

معرفی هنرمند: ابـوالفضــل رنجـبـــران، کارشناس هنری های تجسمی، مدیر هنری، طراح گرافیک، کسب مقامات اول در مسابقات بین المللی، کسب چندین دیپلم افتخار کشوری، عضو انجمن هنرهای تجسمی کشور و...


مجموعه اشعار در مدح و منقبت ماه منیر بنی هاشم حضرت عباس(ع)


عباس بن علی علیهم السلام در چهارم ماه شعبان سال ۲۶ هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود و در دامان امیرالمومنین و ام النبین پرورش یافت. حضرت عباس علیه السلام دارای قدی بلند، بدن قوی و چهره زیبایی بود. او در میان جوانان بنی هاشم، شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه ‌هایی برگرد شمع وجودش حلقه می ‌زدند. فداکاری، ایثار، فضیلت، شجاعت و دلیری، رشادت جسمی و روحی، زهد و تقوای الهی، فتوّت و جوانمردی، همه آنها ناشی از بزرگواری و شایستگی حضرتش بود. در اینجا گزیده ای از اشعار در مدح و منقبت حضرت عباس علیه السلام از نظر می گذرد.

جمعمان جمع که تا نقشِ خیالی بزنیم
کوچه باغی برویم و پَر و بالی بزنیم

پایِ حافظ قَدح از شعر زلالی بزنیم
جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم

شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

بگذارید از این فاصله بویی بکشیم
درِ خُم را بگشاییم و سبویی بکشیم

تیغ اَبروی کجش را به گلویی بکشیم
صد و سی و سه نفس نعره ی هویی بکشیم

از دلِ ما چه به جا مانده؟ که غارت کرده
پسرِ سوم زهراست قیامت کرده

ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند
سال ها دل سرِ این طایفه می گردانند

بال در بالِ فرشته غزلی می خوانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

آمده تا زِ علی تیغِ دودَم را گیرد
قد برافرازد و بر دوش عَلم را گیرد

جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را
در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را

محشری کن که ببینند دل آرایی را
بُرده ای ارث از این سلسله آقایی را

حق بده مات شود چشم، تماشا داری
هر چه خوبان همه دارند تو یک جا داری

آسمان پیشِ قدم هات به حیرت اُفتاد
کهکشان وقتِ تماشات به زحمت اُفتاد

موج برخاست و از آن همه هیبت اُفتاد
کوه تا نامِ تو را بُرد به لکنت اُفتاد

این علی هست خودش هست جنابش آمد
خوش به حال دلِ زینب که رکابش آمد

تشنه خاکیم و ترک خورده ولی دریا تو
شوره زاری همه با ماست و باران با تو

وَ نوشتیم که یا هیچ پناهی یا تو
دلمان قُرص بُوَد، قُرص چرا؟ زیرا تو

بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم
من کفن پاره کنم زندگی از سر گیرم

رگِ پیشانی تو تا که تَوَرم می کرد
لشگر انگار که با مرگ تکلم می کرد

دست و پا را نه فقط راهِ نفس گُم می کرد
بیرقت در وسطِ دشت تلاطم می کرد

چقدر سر زِ سرِ تیغِ تو سرگردان است
تو سلیمانی و تختت وسطِ میدان است

می کِشی تا وسطِ معرکه ها طوفان را
بند آورده نگاهت نَفَسِ میدان را

تا که ارباب بگیرد به سرت قرآن را
میدرد نعره ی تو زَهره ی سرداران را

شورِ آن قُله که آتش فوران کرد تویی
آن کماندار که اَبروش کمان کرد تویی

سایه بان دلِ زینب دلِ ما هم با توست
حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست

ماهِ شب هایِ محرم تویی و دَم با توست
ای علمدارِ ادب شورِ مُحرم با توست

دستِ ما نیست که در پای غمت می گِرییم
لطف زهراست که زیر عَلمت می گِرییم

بی تو از چشمِ حرم خونِ جگر می ریزد
خون از ساقه ی صد تیر و تبر می ریزد

وَ رُباب اشک به لب های پسر می ریزد
خیز از خاک و ببین خاک به سر می ریزد

اَبرویت بندِ دلش بود که از هم وا شد
وای بر حال سکینه که سرت دعوا شد

شاعر: حسن لطفی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

******************************

ز سجایای تو انگار به ما هم دادند
یعنی ای ماه ز مهر تو بما غم دادند

ادب ماه بنازم که به ما نور دهد
این همه عشق، نگویید به ما کم دادند

ای لب لعل تو نازم که به خشکی دریاست
شکر لِلَّه به ما هم کمی از یم دادند

ز وفاداری تو علقمه شد عالمگیر
یعنی از مکتب تو نور به عالم دادند

مادرت ام بنین درس ادب داد تو را
این تو بودی که از این درس دمادم دادند

ذکر غم های حسین از لب تو چون برخواست
قبل هر چیز به یمن تو بما هم دادند

در تماشای تو دلداده تر از زینب کیست؟
این حسین است که بی تو، به قدش خَم دادند

هر که مست تو شود کار مسیحا بکند
گویی از جام تو بر عیسی مریم دادند

راستی واسطه نام کلیم الله کیست؟
می ساقیست به موسی که چنین دم دادند

سجده دانید ملائک به چه کردند همه؟
سیری از نور ابالفضل به آدم دادند

باید از راه بصیرت به تو آقا برسیم
چون به لطف تو به ما اذن محرم دادند

به علمداری و دینداری این آقا بود
که بما بی خبران هیئت و پرچم دادند

به فداکاری آقام ابالفضل قسم
مثل عباس بما خط مقدم دادند

یاری رهبرمان رمز مسلمانی ماست
عَلَم قافله را دست معظم دادند

شاعر: محمود ژولیده

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

*****************************

شراره می کشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟

قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی ست
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟

حدیث حُسن تو را نور می برد بر دوش
شکوه نام تو را حور می برد بر دست

چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست

چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟

برای آن که بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست

بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست

فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معامله ای داده است کمتر دست

صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست

هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟

به خون چو جعفر طیار، بال و پر می زد
شنیده بود شود بال، روز محشر، دست

حکایت تو به ام البنین که خواهد گفت
و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟

به همدلی، همه کس دست می دهد اول
فدای همّت مردی که داد آخر دست

به پای بوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست.

شاعر: ابوالفضل زرویی نصرآباد

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

*****************************

اهل عالم هنر ار خصلت عباس من است
عشق در سایه شخصیت عباس من است

منم آن یار امین حامی دین ام بنین
هر چه دارم همه از دولت عباس من است

همسرم شیر خدا و پسرانم همه شیر
شیر مردان وله از صولت عباس من است

در شب چاردهم، ماه که پر نورتر است
عکسی از نیم رخ صورت عباس من است

هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر
هنر آن است که در طینت عباس من است

تشنه لب داخل دریا شد و عطشان برگشت
این همان قطره ای از همت عباس من است

غیرت الله علی بی بدل است، اما گفت
بدل غیرت من غیرت عباس من است

نه فقط یثرب و شامات و نه ایران و عراق
کرده کاری همه جا صخبت عباس من است

هر کسی را نتوان باب الحوائج گفتن
به حقیقت قسم این شهرت عباس من است

کوه ها شد متحیر به ثبات قدمش
سروها در عجب از قامت عباس من است

جثه اش گر چه ز شمشیر جفا کوچک شد
این بزرگی است، که از عزت عباس من است

قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکشی
قدرت لم یزلی قدرت عباس من است

یا علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت
دین فروشی بری از ساخت عباس من است

هی نگویید چرا ام بنین پیر شده
سبب حالت من حالت عباس من است

دستهای پسرم گشته قلم در لب آب
صفحه سینه پر از محنت عباس من است

این شنیدم زده فریاد، غریبم مولا
غصه قلب حسین غربت عباس من است

شاعر: ولی الله کلامی زنجانی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران

*****************************

بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد
تا سینه را نشانهٔ تیر بلا نکرد

تا دست رد به سینهٔ بیگانگان نزد
خود را مقیم درگه آن آشنا نکرد

تا هر دو دست را به ره حق ز کف نداد
در کوی عشق، خیمهٔ دولت به پا نکرد

تا از صفای دل نگذشت از صفای آب
خود را مدام، قبلهٔ اهل صفا نکرد

در کارزار عشق، چو عباس نامدار
جان را کسی فدای شه کربلا نکرد

تا داشت جان، ز جانب مقصد نتافت رخ
تا دست داشت، دامن همت رها نکرد

در راه دوست از سر کون و مکان گذشت
وز بذل جان خویش در این ره، اِبا نکرد

خالی نگشت کشور «الا» ز خیل کفر
تا دفع خصم دوست، به شمشیر «لا» نکرد

از پشت زین به روی زمین تا نیوفتاد
از روی غم، برادر خود را صدا نکرد

ره را به خصم با تن بی دست بست، لیک
لب را به آه و ناله و افسوس، وا نکرد

دل سوخت زین اَلم که به میدان کارزار
دشمن هر آنچه تیر به او زد خطا نکرد

ام البنین که مظهر صبر و شکیب بود
غیر از فراق، قامت او را دو تا نکرد

«پروانه»ام به گرد رخ دوست زآن که دوست
لطفی که کرد در حق مس، کیمیا نکرد

شاعر: محمد علی مجاهدی

طراح پوستر: ابوالفضل رنجبران