چطور از فکر کردن بیش از حد خلاص شویم؟

اگر از افرادی هستی که معمولا با افکارش درگیر است، این مقاله به دردت می خورد. ممکن است شخصی باشی که معمولا به صورت همزمان چند سناریو را در سرت مرور می کنی و سعی می کنی معنای هر کاری را بفهمی. یا اینکه ممکن است احساس کنی که گرفتار شده ای و کسی در مشکلاتت کمکی نمی کند و ظاهرا نمی توانی از حلقه افکار منفی که مدام به ذهنت می رسد، خلاص شوی.

این که اسیر افکارت شده ای ، خطرناک است. این حرف را بسیاری از یافته ای علمی ثابت کرده است. ناامیدی، بدبینی، خود انتقادی، وابستگی، نیازمندی و روان پریشی، از عوارض جانبی این رفتار است.

علاوه بر این، پروفسور سوزان نولن اعتقاد دارد که این رفتار، سه عارضه بزرگ را به همراه دارد:

1- افزایش و تکرار افکار منفی

2- کاهش توانایی حل مسائل

3- کاهش انگیزه و انرژی

وقتی که به این شکل با افکارمان درگیر می شویم، نه تنها از حقیقت دور خواهیم شد، بلکه از فعالیت هم باز می مانیم. جریان بی نهایت این افکار تمام وجودمان را درگیر می کند و روبرو شدن با آن ها هم بیشتر وقت ها فایده ای ندارد.

شروع یک فعالیت، اولین قدم برای بهتر شدن است. فکر کردن بیش از حد آسیب زاست چون توهم پیشرفت ایجاد می کند. تا کاری نکنیم، هیچ اتفاقی مثبتی نخواهد افتاد. تمام وقتی را که برای صحبت کردن با آن صدای درونی که مدام در سرت است می گذرانی، می توانی برای اجرای کار مصرف کنی.

به یاد داشته باش افکار ما تفسیر خود ما از دنیای اطراف است نه تمام حقیقت. هرچقدر که بیشتر با افکار خودت درگیر شوی، با احتمال بیشتری از حقیقت دور می شوی، هر چقدر هم که به نظر خودت باهوش و با بینش باشی!

مشغول بودن کمک می کند ولی کافی نیست

از دید روانشناسی، یک راه خوب برای بهتر شدن این است که یک دل مشغولی برای خودت پیدا کنی. چیزی که تمرکزت را روی افکارت کمتر و حالت را بهتر کند. بعضی از شیوه ها مانند NLP اعتقاد دارد که در فعالیت هایی شرکت کنید که تا جای ممکن، حواس شما را به خود درگیر کند. منطق پشت این شیوه ها این است که وقتی تنها هستی، با دید اول شخص به افکارت نگاه می کنی. انجام هر کار که تو را این محدوده ذهنی خارج کند،کمک می کند تا دید وسیع تری به دست آوری.

از طرفی، مطالعات نشان می دهد این روش، یک راه حل کوتاه مدت است. برای حل کامل این مشکل باید به راهی برای شناخت دلیل این فکر کردن بیش از حد و حل آن باشی.

4 قدم برای رهایی از فکر کردن زیاد:

قبل از شروع این مراحل، بهتر است اول با یک کار دلخواه، خودت را سرگرم کنی. به این کار مثل یک خانه تکانی درونی نگاه کن.

بعد از این، 4 قدم زیر را نبال کن:

1- از خودت بپرس: نتیجه ای که می خواهم چیست؟

2- از خودت بپرس: قدم بعدی برای رسیدن به نتیجه دلخواهم چیست؟

3- شروع به کار کن

4- تکرار کن

با هم این مراحل را با جزئیات بیشتر مرور می کنیم.

نتیجه ای که می خواهم چیست؟( یا نتیجه ای که نمی خواهم؟)

بیش تر اوقات ، ما فراموش می کنیم که این سوال را از خودمان بپرسیم، چه در محیط کار، چه در روابط و ... اگر بدانی چه می خواهی، زندگیت راحت تر می شود چون با این کار زندگیت هدف و جهت می گیرد.

هدف این کار، تقویت افکار مثبت، شفافیت و دوری از حلقه افکار منفی است. وقتی که مشکلی ذهنمان را درگیر می کند، بیشتر وقت ها بر روی جزییات، دلیل به وجودآمدن مشکل و معنای آن، وسواس نشان می دهیم. بیش تر این کار ها، صداهای انحرافی هستند که می تواند آنچه می خواهیم را از ما بگیرد.

پیشنهاد می کنم که افکارت را بنویسی. با نوشتن افکارت، به آن ها نظم می دهی و فرصت داری که در آینده، دوباره مرورشان کنی.

برای مثال: فرض کن از کار فعلیت بیزاری

دو راه داری:

راه اول اینکه درون افکار منفی است غرق شوی و راه دوم این است که کاری بکنی.

می توانی از خودت بپرسی:

نتیجه ای که می خواهم چیست؟

ممکن است برای به دست آوردن جواب، به سختی بیفتی. ولی می توانی به جای تسلیم شدن و تن دادن به روند همیشگی غرق شدن در افکارت، از شکل مخالف این سوال استفاده کنی، یعنی از خودت بپرسی: نتیجه ای که نمی خواهم چیست؟ و این شروع کار است. بعدا می توانی به سمت سوال اصلی برگردی.

در اکثر موارد، چیزهایی که نمی خواهیم را زودتر پیدا می کنیم. و البته این تکنیک هم باعث حرکت ما رو به جلو می شود و در نهایت کمک می کند تا خواسته اصلی مان را پیدا کنیم.

قدم بعدی برای رسیدن به نتیجه دلخواهم چیست؟

وقتی که خواسته هایت را فهمیدی، نوبت به پیدا کردن راه رسیدن به خواسته ات می شود.

با دقت تمام مراحل ضروری را به ترتیب برای رسیدن به هدف مشخص کن.

وقتی که فهمیدی از کارت بیزاری، شاید نیاز باشد که کار جدیدی پیدا کنی. اصلا آن کار جدید چیست؟ محل کار دیگر یا فیلد کاری متفاوت؟ حالا برای آن جدید چه مهارت هایی نیاز داری؟ و ...

شروع به کار کن و تکرار کن

وقتی که درگیر افکارت هستی، نمی توانی کاری کنی. اگر قدم های بالا را انجام داده باشی، پس می دانی چه می خواهی و چطور باید به هدفت برسی.

شرط شنا کردن، تن به آب زدن است. پس شروع کن.

وقتی که کارت شروع شد، باید این روند را مدام تکرار کنی.

  • از خودت بپرس: نتیجه ای که می خواهم چیست؟
  • از خودت بپرس: قدم بعدی برای رسیدن به نتیجه دلخواهم چیست؟
  • شروع به کار کن
  • تکرار کن

با این کار، به یک حلقه عملی مثبت (به جای حلقه منفی افکارت) می رسی. بوسیله این حلقه مثبت، در هر لحظه می دانی چه می خواهی و باید برای رسیدن به خواسته ات چکار کنی.

اهمیت زندگی به چیزی که اتفاق می افتد نیست. مسئله اصلی، نوع واکنش تو به این اتفاق است.

هرکس در زندگیش لحظاتی را تجربه می کند که به نظرش در یک زندان روحی و عاطفی اسیر شده است. تفاوت آدم ها در نوع واکنششان به این اتفاق و میزان اشتیاقشان به بهتر شدن وضعیت زندگی است.

پس به دنبال بهانه نباش. هیچ بهانه ای قبول نیست. سرنوشتت در دستان خودت است. پس مسئولیتش را قبول کن!