پویایی فقه و حوالت تاریخی غرب


در درسگفتارهای احمد فردید پای هر واژه که به میان می‌آید او را به سویی می‌کشاند. در یکی از درسگفتارها نیز به مناسبتی از واژه پویا و ایستا سخن به میان آمد و پای حرف‌هایش به قلمرو «فقه پویا» نیز باز شد (غرب و غرب‌زدگی، احمد فردید، انتشارات فرنو، ص۱۶۶). این فقره در کتاب او بسیار کوتاه است در نتیجه من هیچ ادعا نمی‌کنم که نظر فردید درباره فقه پویا را جسته‌ و یافته‌ام. اما همین چند خط سخن فردید شامل مسئله‌ای مهم و اساسی است که موضوع سخنم در اینجا است.

استبداد به رای

فردید از کلمه آزادی و استبداد سخن می‌گوید. از اینکه آزادی در حوالت تاریخی جدید غرب عین قلدری است چون در واقع نادیده گرفتن رای خدا است، همان اومانیسم؛ یعنی اصالت دادن به انسان. آزادی به این معنا در واقع استبداد به رای است. این مفهومی است که به قول فردید، شیعه در علم اصول فقه نیز از آن سخن گفته است که همان قیاس به رای است و در فقه شیعی مذموم است. زیرا «رجوع هر حکمی و هر امری باید به کتاب و سنت باشد، اگر عقل ما، چه احکام اولی و عناوین اولی و چه احکام ثانوی را استنباط کند و خدای نکرده منتهی به صدور احکامی شود که رجوع آنها به کتاب و سنت نباشد، این استبداد به رای می‌شود» ص ۱۶۶
اصطلاح اجتهاد و فقه پویا بخصوص بعد از انقلاب اسلامی بسیار رایج شد و به نوعی برنامه حکومت تازه بود: ارائه راهکارهای فقهی برای مسائل دنیای روز. چیزی که ناگزیر از پویا کردن فقهی بود که پیش از آن چندان تمایلی به سخن درباب مسائل حکومتی و حتی اجتماعی نداشت.
فردید اما به فقه پویا چندان خوش‌بین نیست. او می‌گوید: «بحث دیگر که به جای خود صحیح است مسئله پویایی است و اینکه فقه ما و اصول فقه بایستی که به اصطلاح سنتی باشد.» به عقیده فردید، که البته نظر دادن درباب فقه را فضولی در نظر «فقهای معظم» می‌داند و پیشاپیش از این فضولی عذرخواه است، «فقه شیعه فقه اصیلی است و پویا نیست به یک معنی، سنتی هست یا نیست؛‌ ولی بالاخره مسئله اجتهاد مفتوح بودن باب اجتهاد است و باید با توجه به کتاب و سنت و بقیه حجیت‌ها در مستحدثات احکامی صادر شود به شرط آنکه رجوع این احکام به استبداد به رای نباشد که حوالت تاریخی جدید غرب است.» (همانجا)
در این فقره واضح است که فردید درباره مفهوم فقه پویا نگران است. نکند فقه پویا خودش استبداد رای بیاورد. به معنای اینکه فقیه نظر کردن به کتاب و سنت را محدود کند تا راهی برای حل مسائل روز بیابد.

دشواره فقه پویا

فقه اسلامی و فقه شیعی مبتنی بر نص است. همه احکام یا باید دقیقا در متن قرآن و روایت آمده باشد یا باید (به شکلی که بتوان دست‌کم با استدلال قانع‌کننده توجیهش کرد) به متن بازگردد. با چنین برداشتی از فقه، «فقه‌ پویا» خالی از ناسازگاری نیست. این را باید در نظر گرفت که فقه پویا در واقع نام دیگر فقه حکومتی است. فقهی که قرار است حضور حداکثری در همه عرصه‌های زندگی داشته باشد. اما زندگی معاصر شامل جنبه‌هایی است که در متون مقدس به آنها اشاره‌ای نشده است؛ پس اگر قرار باشد فقه، پویا باشد، یعنی بخواهد به جای قانون در دوران مدرن بنشیند و روابط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را تنظیم کند، ناگزیر باید تا حد زیادی عقلانی شود. همین است که برخی (از جمله فردید) را نگران می‌کند. اگر فقه عقلانی شود باید رنگ دوران معاصر بگیرد و چه بسا به دامان حوالت جدید غرب (که فردید آن را نوعی الحاد می‌داند) بیافتد و چه بسا باید گفت حتما چنین خواهد شد. از سوی دیگر اگر فقه عقلانی نشود نمی‌تواند وارد همه عرصه‌ها شود و باید محدودیت خود را بپذیرد و ادعای حکمرانی را واگذارد.

می‌دانم که «عقلانی شدن» را به گوناگونی می‌توان تعریف کرد. اما دست کم یک تفسیر رایج از فقه و اجتهاد پویا و عقلانی، اجتهادی است که بر اساس مصالح و ملاکات احکام به نوسازی فتواها برای هماهنگی با مقتضیات اجتماعی روز می‌پردازد. (برای چنین تفسیری از اجتهاد پویا نگاه کنید به: کتاب‌های محمدابراهیم جناتی در موضوع اجتهاد یا کتاب اجتهاد و فقه پویا نوشته علیرضا فیض که بر نقش مصلحت و عقل در استنباط احکام تاکید می‌کند)

در این صورت آیا این مظاهر زندگی مدرن است که با فقه همگام خواهد شد یا فقه است که پابه‌پای مظاهر زندگی، مدرن خواهد شد و به حوالت تاریخی غرب درخواهد آمد؟ و این صورت دوم احتمالا همان است که فردید دل‌نگران آن است. واقعا چگونه می‌توان در زمانه مدرن به شیوه مدرن حکومت کرد و از حوالت تاریخی غرب بیرون ماند؟ آیا سخن گفتن از خدا،‌ سپردن حکومت به روحانیان، جلوی چشم نگه داشتن نمادهای دینی یا استناد کردن به متون مقدس برای صدور احکام فقهی امروزین، ما را از حوالت نیست‌انگار غرب بیرون خواهد آورد؟