بهامیدِ ظهور مولایمان که صد البته نزدیک است ان شاالله .
نقش علی ربیعی بعد از انتشار فایل صوتی ظریف چیست؟
نقش علي ربيعي بعد از انتشار فايل صوتي ظريف چيست؟
سخنگوي دولت و جانشين آشنا، نقش جديدي در حمايت از ظريف و توجيه کردن انتشار فايل صوتي برعهده گرفته است.
مشرق
در ادامه بازي «کي بود، کي بود، من نبودم» و «محتوا خوب بود، وقتش بد بود» و «کار دشمنان داخلي برجام است» که در پيوند با انتشار مصاحبه «محرمانه» ظريف در رسانه وابسته سعودي، از سوي وابستگان دولت و رسانههاي تحت فرمان آن به راه افتاده، علي ربيعي، سخنگوي دولت، بار ديگر قلم در دست گرفت و در تاييد و دفاع کامل از محتواي گفتگوي ظريف (که از قضاء محل اصلي نزاع است)، طبق معمول چماق را به سمت منتقدان دولت گرفت و از بابت اين که سخنان به لحاظ اخلاقي ناجوانمردانه و به لحاظ فني و علمي کاملا اشتباه ظريف را نقد کرده و صلاحيت او را براي مذاکره کردن زير سوال بردهاند، تلويحا آنان را به همسويي با صهيونيستها و سعوديها متهم کرد!
جاي تعجب است که سخنگوي دولت، کاري را که از اساس ظريف با سخنانش انجام مي دهد، يعني دوگانهسازي ميان ميدان و ديپلماسي را به منتقدان اين مصاحبه نسبت مي دهد:
" در تلهاي که رسانههاي بدخواه وطن براي تخريب فداکاريهاي سربازان ما در ميان افکار عمومي طراحي کردهاند نيفتيم، دوگانه "مذاکره-ميدان" که ابداع شوم همان رسانههاست بازتوليد نکنيم، ايران امروز به توازني ظريف ميان امر "مقاومت ميداني "و"امر ديپلماسي" بيش از هرزماني ديگر احتياج دارد. فکر نکنيم اگر ميان "مذاکره-ميدان" دوگانهسازي کنيم به سياست يا به سربازان نبردگاههاي خونين، خدمت کردهايم. اتفاقاً سردار شهيد ملي ما استاد مذاکره هم بود، اين قدرت ميداني ياران سردار شهيد بود که به طور توامان توطئه توسعه طلبي رژيم اسرائيل را سد کرد وطومار داعش را پيچيد. "
ربيعي سپس در يک نوع معادلسازي، ترور سردار شهيد را با «ترور رواني برجام»! توسط ترامپ يکسانسازي مي کند:
" اين قدرت و مهارت ديپلماتهاي کشور بود که برجام را به رغم مخالفت ومانعتراشي جنگافروزانه لابي صهيونيسم حفظ و توطئه ترامپ را که در لحظه ترور سردار شهيد، اقدام به ترور رواني برجام کرد را خنثي نمود. نبايد اجازه دهيم دستي کثيف که فايل را سرقت کرده در محتواي سخن هم تحريف ايجاد کند. "
ربيعي در يک مغالطه، سراسر حرف ظريف در آن مصاحبه را «حمايت رهبري» و «رفاقت با سردار» مي خواند!
لازم به يادآوري است که در همين يک ماه و اندي که از سال 1400 ميگذرد، از زمان پخش سريال «گاندو»، ربيعي در چند نوبت دست به قلم شده و در دفاع سرسخت و متعصبانه از ظريف و تيم ديپلماسي و تخطئه و زير سوال بردن ماهيت و هويت منتقدان تاخته است.
علي ربيعي يا آنطور که همکاران و دوستان امنيتياش صدايش مي کنند، حاج عباد، شخصيت بسيار خاص و جالب توجهي در منظومه جمهوري اسلامي است.
در حالي که در ادبيات رسمي جمهوري اسلامي، سال 88 يک فتنه آشکار و عميق ضدامنيتي با هدف براندازي نظام مستقر به حساب مي آيد و رهبران جلوي صحنه آن و به طور خاص ميرحسين موسوي، «سران فتنه» خوانده مي شوند، يکي از نزديکترين عناصر به راس اصلي فتنه (موسوي)، 4 سال بعد از فتنه در مجلس شوراي اسلامي حاضر شد، نه براي پاسخگويي يا حساب پس دادن، که براي کرسي وزارت!
وقتي در شامگاه 22 خرداد 88، ميرحسين موسوي در جمع خبرنگاران حاضر شد و با اعلام پيروزي «قطعي»، فتنه بزرگ را کليد زد، تنها يکي از مشاورانش از پشت پرده با او بيرون آمدند: علي ربيعي يا همان برادر «عباد»
جالب اين که 4 سال بعد ربيعي براي گرفتن راي اعتماد در مجلسي حاضر شد که اکثريت آن «اصولگرا» بودند و نمايندگان به شدت ضدفتنه وابسته به جبهه پايداري از فعالترين چهرههاي اين مجلس محسوب مي شدند، اما حتي يک «مخالفت» موثر با وزارت او ابراز نشد و حتي يک سوال جدي درباره نقش او در ستاد موسوي پرسيده نشد! اين مساله هم به شخصيت سياسي-امنيتي عباد و مهارت بالاي او در لابيگري باز مي گردد و هم به پيوندهاي جالب توجه او با بخشهاي مختلف ساختار قدرت در جمهوري اسلامي ايران.
ربيعي مشاور و محرم ليدر اصلاحات سيدمحمد خاتمي، است. او همين نقش را در سال 88 براي ميرحسين موسوي هم بازي مي کرد. از زمان حضور در وزارت اطلاعات از دوستان و مشاوران نزديک حسن روحاني بوده و توسط او به دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي راه يافت.
ربيعي در عين حال که در دولت اصلاحات مورد وثوق دوستان امنيتي سابقش در حزب مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب (حجاريان، امين زاده، نعيمي پور، تاجزاده و... و.) محسوب مي شد، به خاطر سوابق اوايل انقلاب با بخشهايي ذينفوذ و اثرگذار از نهادهاي انقلابي هم نزديک بود. مضافا اين که با کارگزارانيها و مجمع روحانيون مبارز هم پيوندهاي استواري دارد. يکي از نقشهاي بسيار مهم و کليدي او که چندان ديده نمي شود، سلطه موثر وي (در کنار حسين کمالي و عليرضا محجوب) بر تنها تشکيلات منسجم و سراسري کارگري در ايران يعني «خانه کارگر» است. خانه کارگر در بزنگاههاي انتخاباتي کاملا همچون يک بازوي سياسي-حزبي(و نه صنفي) به نفع جريان غربگرا عمل مي کند.
ربيعي در کنار خسرو تهراني (به عنوان مشاوران اطلاعاتي خاتمي)، نقش اصلي را در تعيين وزير اطلاعات و چينش وزارتخانه ايفاء مي کردند. حجت الاسلام دري نجفآبادي، اولين وزير اطلاعات دولت اصلاحات، در کتاب خاطرات خود آورده است:
" درحدود نه صفحه استراتژي خود را نوشتم پس از آن کپي گرفتم و يک نسخه براي آقاي عباد و نسخه ديگر براي آقاي معيري از بچههاي وزارت فرستادم. هدفم از فرستادن کپي نوشتههايم براي آنها، دريافت تجربهها و پيشنهاداتشان بود و يا اين که اگر نکتهاي مورد نياز بود از آنها دريافت نمايم. ضمن اين که، آقاي عباد از نزديکان آقاي خاتمي بود. "
عباد در کنار خسرو تهراني(دوره اصلاحات)
در بزرگترين و حساسترين پرونده امنيتي دوران اصلاحات يعني «قتلهاي زنجيرهاي» علي ربيعي که به عنوان همهکاره دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي و مشاور امنيتي رييس جمهور، بسيار ذينفوذ بود، ابتدا به عنوان عضو هيات سه نفره تحقيق رياست جمهوري براي رسيدگي به پرونده تعيين شد. بر اساس گزارشها، او بود که به همراه خسرو تهراني نامه استعفاء را نزد دري نجف آبادي برد و علي رغم تلاش صادقانه دري در آن مقطع براي روشن شدن ابعاد پرونده و رفع اتهام از ساحت خود، او را وادار به کنارهگيري کردند.
نکته بسيار جالب و قابل تامل، که در اين سالها چندان به آن پرداخته نشد، اين بود که مصطفي کاظمي معروف به موسوي، متهم رديف دوم پرونده، دوست نزديک علي ربيعي بود و حتي به واسطه همين دوستي و تاييد، قرار بود در بدو دولت اصلاحات، موسوي به معاونت امنيت وزارت اطلاعات برسد.
درباره نقش و عملکرد ربيعي و ديگر مسوولان و مشاوران اطلاعاتي دولت خاتمي (يونسي، ربيعي، سرمدي، حجاريان و...) در عدم رسيدگي کامل به پرونده قتلهاي زنجيرهاي و جلوگيري از ريشهيابي و جراحي جريان مسموم و مهلک نفوذ کرده در تشکيلات امنيتي، ميان اهل فن حرف و حديثهاي بسياري وجود دارد. اگر آن روز، ربيعي و ديگر دوستان وهمفکرانش، نظر و دستور رهبر معظم انقلاب را براي تشخيص و جراحي کامل غده سرطاني نفوذ کرده در ساختار امنيتي کشور در دستور کار قرار مي دادند و موجب مختومه شدن زودتر از موعد پرونده نمي شدند، بسياري از فتنههاي امنيتي بعدي کشور و نظام (از جمله فتنه 88) قطعا امکان بروز نمي يافت.
جالب اينجاست که نقشآفرينيهاي مبهم و قابلتامل علي ربيعي، زماني که «برادر عباد» بود، به قبل از دوران اصلاحات بازمي گردد. يکي از اين موارد، پرونده «سعيد شاهسوندي» بود.
سعيد شاهسوندي، از شاهمهرههاي سازمان منافقين، از مهرههاي رده بالاي اطلاعاتي سازمان، کسي که خانهاش در تيرماه سال 60، مقر فرماندهي عمليات تروريستي انفجار دفتر حزب جمهوري در محله سرچشمه تهران بود، کسي که بعد از فرار از ايران و استقرار در ترکيه و. عراق، به عنوان هماهنگکننده خروج مهرههاي شاخص و گرانقيمت منافقين چون مسعود کشميري و محمدرضا کلاهي از کشور و همچنين مسوول راديوي منافقين فعاليت مي کرد. کسي که از طراحان و حاميان سرسخت انجام عمليات «فروغ جاودان» بود و خود نيز در ان عمليات شرکت کرد و تا آخرين گلوله با نيروهاي جمهوري اسلامي جنگيد... در همان عمليات مرصاد به چنگ نيروهاي انقلاب افتاد.
شاهسوندي در سنين مختلف
اما به رغم جايگاه بالا و مهم او در سازمان منافقين، پيوند نزديکش با رجوي و ضديت عميقش با جمهوري اسلامي ايران، در فروردين سال 70 از زندان آزاد شد و به آلمان رفت! نکته بسيار جالب و قابل توجه اين که، آزادي او در سالهاي 69 و 70 رقم خورد که دوران وزارت علي فلاحيان و سلطهي معاون مشهور او، سعيد امامي بر اين وزارتخانه بود، اما تيمي که در داخل تشکيلات امنيتي موجب آزادي شاهسوندي شدند، چند سال بعد به عنوان چهرههاي اصلاحاتي مشهور شدند: سعيد حجاريان، نادر صديقي و علي ربيعي(عباد)
شاهسوندي در گفتگويي ديگر به صراحت مي گويد:
"دوستان آقاي حجاريان و کساني که در آن موقع در کيان فرهنگي و مجله کيان معروف شدند به حلقه کيان و به کمک اينها از اعدام نجات پيدا کردم و بعداً هم از کشور خارج شدم. "
حال به اين بخش از مصاحبه سعيد حجاريان با مجله انديشه پويا دقت کنيد:
"[انديشه پويا] : شما در زمان بازداشت سعيد شاهسوندي چه کاره بوديد؟[حجاريان] :من در بخش آموزش بودم.[انديشه پويا] : پس چه ربطي به شما داشته شاهسوندي؟[حجاريان] : معاون امنيت از من خواست که نظر بدهم که با او چه بايد کرد. براي اظهارنظر سياسي از من نظر مشورتي گرفتند من هم چند جلسه با او صحبت کردم. "
معاون امنيت وقت که حجاريان از او ياد مي کند، کسي جز «سعيد امامي» نبود.
حال به اين بخش بسيار مهم از يکي از مصاحبههاي شاهسوندي در خارج از کشور دقت کنيد که از نقش علي ربيعي در آزادي خود نيز سخن مي گويد:
" چند روز بعد همان مقاماتي که ترتيب آن جلسه را داده بودن به ديدن من آمدند در اين جلسه کسي که خيلي نقش بازي مي کرد فردي بود با نام تشکيلاتي عباد و نام واقعي علي ربيعي که يکي از کساني بود که بعدها هم درتحولات ازادي زندانيان سياسي نقش بازي کرد. در واقع تفکر اصلاح طلب ان موقع بود والان هم هست. معاون وزارت اطلاعات بود حاج عباد.يک نکته اساسي را عرض کنم درتمام دنيا و به خصوص در اتحاد جماهيرشوروي اصلاح طلبي گورباچف ازدرون کا. گ. ب شروع شد و انها کساني هستند که بيشترين حقايق و واقعيت هاي جامعه با ان سروکار دارند. در اينجا هم جوانه هاي اصلاح طلبي وتحول از امثال سعيد حجاريان، علي ربيعي و نادر صديقي کساني که دست اندکاران اصلي بودند در اين قضايا و نظريه پرداز بودند اغاز شد.يادم مي آيد يکي دو روز بعد از اين جلسه {با ري شهري} به ديدن من آمدند و گفتند اگر هرگونه ديگر صحبت مي کردي سرت برباد بود و اين درست ترين برخوردي بود که تو کردي و به اين ترتيب به من گفتند از چه خطربزرگي نجات پيدا کردم.اين جلسه تصميم گيري درموردسرنوشت من بود که در اين جلسه که من ميرم آنها باز جلسه مي گذارند و به اين جمع بندي ميرسند که سعيد شاهسوندي با ما نيست با رجوي هم نيست ولي انسان صادق راستکرداري است. "
شاهسوندي
حسين قاسمي، پژوهشگر تاريخچه امنيتي انقلاب اسلامي، در پايان تکنگاري تفصيلي خود درباره پرونده شاهسوندي با عنوان «معماي سعيد شاهسوندي»، مسالهاي بسيار مهم و اساسي را مطرح کرده است:
" باتوجه به جايگاه سعيد شاهسوندي در سازمان منافقين خصوصا نقش ويژه در هدايت و کنترل عناصر نفوذي سازمان دردستگاهها و وزارتخانه ها و نهادهاي مختلف جمهوري اسلامي، آيا اطلاعاتي درخصوص شبکه مخفي و نفوذي سازمان منافقين دراختيار دستگاههاي امنيتي قرارداده است؟ آيا در بولتن هاي تهيه شده توسط نادرصديقي و...به نقش ويژه او در بخش نفوذ سازمان و عمليات 7 تير و ساير اقدامات او اشاره کافي شده است؟ بررسي و رديابي و کشف و برخورد با شبکه نفوذي سازمان منافقين، شبکه هاي باقيمانده ساواک شامل همکاران و منابع لو نرفته، نفوذي ساير سرويس هاي بيگانه، بذرپاشي هاي آنها در چهاردهه اخير در گروه ها و دستگاههاي مختلف قبل و بعد از انقلاب بايد امري اجتناب ناپذير و ضروري براي انقلاب اسلامي باشد. "
علي ربيعي که چنين نفوذي در تشکيلات امنيتي در سال 69 و 70 داشت، کار امنيتي را در سالهاي نخست عمر جمهوري اسلامي، از واحد اطلاعات سپاه آغاز کرد، سپس با تشکيل وزارت اطلاعات به اين تشکيلات پيوست و به معاونت پارلماني وزارتخانه هم رسيد و در دولت اصلاحات هم در سمت مسوول دبيرخانه، عملا دبير شوراي عالي امنيت ملي بود. ترديدي نيست که اين سابقه نسبتا طولاني اطلاعاتي، موجد پيوندهاي عميق با بخشهاي مختلف ساخت قدرت در جمهوري اسلامي شد که يک «لايه حفاظتي» قوي و دست حمايتي «فرا جرياني» براي عباد ايجاد کرد. برخورداري از اين لايه حفاظتي فراجرياني، ظاهرا خصلت مشترک عباد و ديگر دوستان «امنيتي» اوست که با دل قرص و خيال راحت وارد کنشگري سياسي-حزبي شوند و بابت عملکرد سياسي خود، هر اندازه چالشبرانگيز و پرابهام، پاسخگو نباشند. کما اين که عباد هيچگاه به افکار عمومي پاسخ نداد که در آن جلسه کذايي اعلام پيروزي ميرحسين موسوي در 22 خرداد 88، چه نقشي داشته و در پشت آن پرده بين او و سرکرده اصلي فتنه چه سخناني رد و بدل شد.
حال، طي يک حکم رسمي، حسن روحاني يکي از اعضاي ارشد «حلقه» خود را به جاي حسامالدين آشنا به رياست مرکز بررسيهاي استراتژيک رياست جمهوري گمارده است. علي فلاحيان، رييس پرحاشيه و جنجالي علي ربيعي در وزارت اطلاعات(در نيمه نخست دهه 70) که خود از حاميان و همفکران دولت روحاني است، زماني در مصاحبهاي مدعي شده بود که ربيعي در دانشکده وزارت درس «عمليات رواني» تدريس مي کرد. [1]
فارغ از صدق يا کذب دعوي فلاحيان، سوابق کنشگري عملي ربيعي در سالهاي گذشته نشان مي دهد که او حتي اگر «عمليات رواني» تدريس هم نکرده باشد، جداي از آن نيست. آخرين عمليات رواني ربيعي در کسوت سخنگوي دولت، در همين ماجراي فايل صوتي کذايي رقم خورد که ربيعي، همکارانش و رسانهها و فعالان رسانهاي همسو يا تحت امر، اصل ماجرا را که محتواي اظهارات ظريف در آن مصاحبه بود، به حاشيه برده و تلاش کردند چرايي لو رفتن آن را مساله اصلي جلوه دهند. بر مبناي قرائن، دستاويز قرار دادن واژه «نفوذ» در ادبيات چهرهها و رسانههاي دولتي در ماجراي مصاحبه ظريف، خطي است که با آن به جريان مقابل اصطلاحا رکب بزنند و طلبکار نيز شوند. بيراه نيست که ميراث اصلي دولت اعتدال را محوريت دادن به «عمليات رواني» در اداره مملکت بدانيم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهانه حناچی برای دوری از شفافیت
مطلبی دیگر از این انتشارات
میخ طویله و خنده شاه
مطلبی دیگر از این انتشارات
جلیلی از رقابتهای انتخاباتی با حمایت از رئیسی انصراف داد