مسمومیت دختران دانش آموز قم، کرونای قمی، و هیستری جمعی


مسمومیت دختران دانش آموز قم، کرونای قمی، و هیستری جمعی
مسمومیت دختران دانش آموز قم، کرونای قمی، و هیستری جمعی
(...در یک صبح سرد زمستانی هرچه سلاح داشتیم، برداشتیم و به مقر خوکداران یورش بردیم.با اولین شلیکها، از مقر دشمن صدای ناله آشنا شنیدیم.دست از شلیک کشیدیم و نزدیکتر شدیم. صدا از سنگرهای دشمن بر میخواست.گونیهایی که دشمن دورتادور خود وتا ارتفاع بلند چیده بود، پشت سر آنها سنگر گرفته بود. اشتباه نمی کردیم. صدا، صدای آشنا بود. دشمن دورتادور خود، سنگری از آدم چیده بود.وآن آدمها فرزندان خود ما بودند. و ما ماندیم. ماندیم با دشمنی که برای خود بچه های ما سنگر ساخته بود. اگر همچنان شلیک می کردیم، فرزندانمان را کشته بودی و اگر نمی کردیم باید باز شاهد مرگ تدریجی فرزندان می شدیم. بغرنج ترین مساله زندگیمان بود...) سانتاماریا - سید مهدی شجاعی

روان کاوی یک ویژگی خاصی داره که برای من خیلی جذابه! روان کاوی از نظر عده زیادی از روان شناسان و روان پزشکان و دانشگاهیان، علم محسوب نمیشه و بعضا از اون به عنوان شبه علم(سودوساینس pseudoscience) یاد می‌کنن. اگرچه آغاز گر این حوزه شاید افراد دیگری باشند ولی جالب بدونید شخص زیگمویند فروید را که به بنیان‌گذار روان کاوی مشهور است، با چنین تعبیراتی یاد می‌کنند: "فردی بنگی که بعد از مصرف کوکائین، موهوماتی را به عنوان دانش به خورد عوام می‌داد"(نقل به مضمون از کتاب فلسفه روان‌شناسی Philosophy of Psychology. Mario Bunge and Ruben Ardila). البته باید بگم خلف صالح ایشون که جناب کارل گوستاو یونگ در کتاب بسیار عجیب و پر رمز و رازشون به نام "کتاب سرخ"(The Red Book) منویاتی دارند که دیدنی‌تر است، و زمین بازی را به دالانهای پر پیچ و خم ماندالای سحرآمیزی می‌کشد که هیچ بلد‌راهی(استاکر stalker) تا به حال نه به آن وارد شده و نه از آن خارج! بماند.... من نه در صدد تطهیر کسی هستم و نه تکفیر، اما جالبی روان کاوی و ویژگی خاصش برای من، رازوارگی(انیگما Enigma) چارچوب مفهومی اونه. مثلا وقتی درباره استعاره کوه یخ حرف میزنه، صحبت از چیزی نادیدنی است! یا مثلا وقتی از هیستری صحبت میشه، مسئله بیماری است که قابل تعین علمی نیست! با وجود همه نقدها و دشمنی‌ها بر علیه فروید و یونگ و روان کاوها، اما اینگونه ویژگی‌ها چه درست یا چه غلط، برای تبیین پدیده‌های فردی و اجتماعی جامعه انسانی عصر جدید، کارآمدی هم داشته! به عنوان مثال اگر شما کتاب دی اس ام پنج (DSM-5-TR: The Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders) را باز کنی، مشخصا در بخش کودکان، آثاری از تلویحات کاربردی آنا فروید(دختر زیگموند فروید) پیدا خواهی کرد!

این مقدمه را گفتم که برسم به اینجا که اگر به 2 سال و خورده‌ای قبل برگردیم و رسانه‌ها را مرور کنیم، در حالی که چشم جهان به چین و ایتالیا بود، سر و کله کرونا(کووید نوزده COVID19) از قم پیدا شد. برخی کتمان کردند، برخی رد کردند و برخی تایید کردند و برخی جاااار زدند! خوب، الان هم چندوقته(ظاهرا از آذر 1401) سروصدایی از قم شنیده میشه، که برخی نمی‌شنوند، برخی نمی‌فهمند، و در مقابل برخی اعلام جنگ بیولوژیک کردند. اگر بخوام پای جناب فروید را وسط بکشم، اینجا باید از اصطلاحی به نام هیستری جمعی(مس هیستریا Mass Hysteria) یاد کنم:

Epidemic hysteria or Mass Hysteria refers to apparently contagious dissociative phenomena that take place in large groups of people or institutions under conditions of anxiety. Typically, they are described as taking place in schools, where episodes of illness or fainting appear to spread rapidly throughout the school. (Neurotic, stress-related and somatoform disorders. Michael Sharpe, ... Jane Walker, in Companion to Psychiatric Studies, Eighth Edition, 2010)

که شاید بشه اون را در دسته بیماری‌های جمعی با منشأ روانی(روان‌زا Mass psychogenic illness) قرار داد. اگر حوصله داشتید جستجویی کنید و نمونه‌های تاریخی آن را بخونید(متاسفانه جالبه). حتی شاید بی‌ربط نباشه در همین زمینه یک مروری بر مفهوم روان شناسی تاریک(دارک سایکولوژی Dark Psychology) و کنترل ذهن در جنگ‌های روانی هم بندازید! {+ رسانه گروهی: Mass media و کلا هرچی مس(Mass ) داره!}. خوب! آیا الان من می‌خواهم مثل برخی ادعا کنم قضیه مسمومیت دختران دانش آموز قم(و حالا دیگه باید گفت در اقصی نقاط کشور)، یک هیستری جمعی است؟ نه! آیا می خواهم ردش کنم؟ نه! آیا به قول برخی دوستان، این توهم توطئه است؟ نمی دانم؟ آیا این قضیه با شلوغی‌های چند ماه اخیر در ارتباط است؟ محل بحث من نیست! پس چه @#$%! می‌خواهم انجام بدم؟ عرض می‌کنم...

یک اصطلاح فرنگی است که معادل فارسیش را الان نمی دونم، با عنوان دیر این د هدلایتس (Deer in the headlights)، مربوط به موقعیتی است که گوزن، در شب، مقابل چراغ جلو خودرو قرار می‌گره و میخ‌کوب میشه(wide-open eyes & lack of motor reactions). مسئله من ناظر به واکنش به‌موقع در مواجهه با مسائل حیاتی است! مثل کرونا، مسمومیت دختران دانش آموز و حتی غائله مرحوم مهسا امینی است. کنش و واکنش(action & reaction) درست چه ویژگی‌هایی دارد؟ البته این از محل بحث من کمی دور است اما می‌توانم حداقل به مولفه زمان‌مندی آن اشاره کنم؛ اگر بگوییم درست و صحیح بودن بازخورد به چنین پدیده‌هایی، فقط در گرو کنش و واکنش به موقع است، خیلی دور از واقعیت نیست، چرا که نتایج و عواقب تاخیر در اقدام، با نتایج عدم اقدام تقریبا یکسان خواهد بود؛ موجی غیرقابل کنترل از واکنش‌های درون-برون اجتماعی و سیاسی بر جریان سوار خواهند شد و دیگر خود مسئله کنار رفته و حال ماییم و تبعات مسئله و نه خود مسئله اصلی.

بنظر می‌رسد در جامعه ما، پدیده گوزن و چراغ زیاد تکرار میشه! ساده‌انگاری است اگر این امر را به صفات ذاتی-انسانی افراد ربط دهیم چراکه اینگونه شأن انسان را با حیوانات در یک سطح مقایسه کرده‌ایم(یک مثال دیگه هم یادم اومد که خیلی به این وضع می‌خوره: ببخشید داستان سگ تازی و آنِ لحظه شکار...). احتمالا سواد، تجربه، بصیرت و... متغیرهایی است که باید در نظر گرفت اما اصل ماجرا به پذیرش مسئولیت تصمیم بر می‌گرده! اینکه ما(در هر جایگاهی که هستیم) باید تصمیم به موقع بگیریم و مسئولیت تبعات آن را هم قبول کنیم. حال آنکه نه تصمیم درجایی گرفته می‌شود و نه مسئولیت تبعات اقدامات نابجا پذیرفته می‌شود. اینگونه می‌شود که بجای ایجاد سدبند، ما مسیل سیل را بسترگشایی می‌کنیم...

در ابتدای متن، بخشی از متن "ویروس" از کتاب سانتاماریا را آوردم و پیشنهاد می‌دم حتما بارها بخونیم، وضعیت کنونی ما بی شباهت با وضعیت در داستان نیست! غریبه‌ای در میان ماست، ابهام، تردید، بچه‌ها، قضیه مرگ و زندگی، علم بهتر است یا جان... همه مانده‌اند چه کنند و کاسه چه کنم در دست دارند. اما استفاده‌ای که من می خواهم از این کنم آن است که بنظرم زمین بازی درست تشخیص داده نشده: هدف بچه ها نیستند، هدف دانش آموزارن دختر قم نیست! هدف دانش آموز نیست! حتی پدر و مادر آنها هم هدف نیست! شاید هدف خود مدرسه باشد... شاید! شاید شواهد کافی برای تایید حرفم نداشته باشم، اما به جد معتقدم، در میان آنان که باید تصمیم بگیرند، هستند کسانی که دچار نوعی هیستری جمعی مقاوم به درمان‌اند؛ بیماری لاعلاج و غیرقابل تشخیص که خودشان به آن خودآگاه نیستند و از درون ذهن و جانشان را می‌پوساند. دچار تردید و ترس ناشی از جهل شده‌اند، مجموعه‌ای از سجایای غیراخلاقی را همزمان دچارند و به بیماری عجیبی مبتلا شده‌اند که عوارضش، دامن جامعه را گرفته! همه جا بوی مشکوکی را حس می‌کنند، بویی شبیه عطر سیر و طعم پلاستیک سوخته... هیستری جمعی در میان مدیران ایرانی همچون میاسما(miasma) است که میشل فوکو در کتاب تولد پزشکی بالینی به آن اشاره کرده؛ یعنی وقتی که در یونان باستان، بیماری همه‌گیر را به بخار و هوای آلوده نسبت می‌دادند و معتقد بودند وقتی بخار یا هوای آلوده بر جایی فرود می‌آمد و آن را در بر می‌گرفت، تمام افراد به بیماری خاصی مثل طاعون مبتلا می‌شدند. و حالا باید گفت این بخار سمی همه شهر را گرفته، و همه به این هیستری جمعی مبتلاییم!

و اتفاقا راهکار مشابهی نیز پیشنهاد می‌شده است: جداسازی(isolation) و قرنطینه(Quarantine) !!! هر دو عینا در اینجا دیده می‌شود، همان‌طور که در دوران کرونا رواج پیدا کرد(خدا می‌داند چند نفر از ترس کرونا مردند و چندین نفر از تنهایی دغ کردند!)؛ آنکه باید در صحنه باشد، نیست و از ما جدا فتاده! آنکه باید در میان ما باشد، خود را پشت میزش قرنطینه کرده. از هم جداشیدم و دور افتادیم. ارتباط که قطع شد، مویرگ که به برگ نرسد، کم کم کل درخت خشک می‌شود... هرچند امروز هیستری جمعی را به دانش‌اموزان یا والدین آنها نسبت‌ می‌دهند(که شاید به وضع آنها هم تناسبی داشته باشد) اما من آن را متوجه تک‌تک افرادی می‌دانم که مسئولیت تعهدات و تصمیمات خود را قبول نمی‌کنند و در ماندالای تودرتوی مصلحت‌اندیشی گرفتارند، کتاب سرخ تعقل را که در پستوخانه تاریک انزوا نوشته‌اند، در بر دارند و کهن الگوی "مدیری با عقل سرد" را به خوبی نمایندگی می‌کنند؛ عقلی سرد، آنقدر سرد که هرگونه حرکت و اقدام را محدود و ناممکن می‌سازد. به یاد بیاورید واقعه سقوط پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمای اوکراینی را... تلخی حادثه تا ابد از جان‌ها پاک نخواهد شد! و البته برای من تبعات و عواقب و حاشیه‌های آن بیشتر گزنده بود! تعلل، تعلیق، چه کنم چه کنم... ونهایتا آن توییت سمی ترامپ! بله؛ اگر تاخیر کنی، "راه را برایتان مشخص خواهند کرد". اگر فیلم استالکر تارکوفسکی را دیده باشید، پارچه سفیدی را به سنگی می‌بست و آن را پرتاب می‌کرد تا جهت مسیر بعدی را مشخص کند؛ جهت پرتاب خیلی مهم نبود، پایبندی به رعایت تبعیت از اقدام مهم بود. این همون اصلی است که میتونه تضمین کنه شما به مقصد خواهی رسید، وگرنه "راه را برایتان مشخص خواهند کرد". چراکه ابزار کارآمدتری دارند، دانش بهتری، رسانه فراگیرتری و... متاسفانه دلهای آماده تر و پذیراتری نسبت به اغیار... خلاصه اینکه اگر این عقل سرد نابجایمان را کنار می‌گذاشتیم، و جمله "ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است"، سرلوحه روشمون قرار نمی‌دایدم، و بجای اون این جمله را با طلا می‌نوشتیم و می‌گذاشتیم جلو چشممون، کار به اینجا نمی‌کشید: "تا تنور گرم است باید نان را چسباند": وقت بعضی کارها اگر بگذره دیگه کار از کار گذشته... خوکها می‌آیند و در دالانهای ذهن ما جوجه می‌کنند، بچه‌ها می‌روند و تنها می‌شوند، هواپیما هواپیما آدم می‌میرد و ما درس نمی‌گیریم، کرونا می‌رود و جایش را به N2 می‌دهد... خلاصه اینکه اگر کاری نکنی قطار می‌رود، تو میروی، تمام ایستگاه می‌رود... ماشه را باید کشید، حتی اگر به قیمت جان فرزندانمان باشد، چراکه در غیر این صورت هم آنها کشته خواهند شد! بچه‌ات را بفرست مدرسه و بهش قول بده که تا ظهر پای پنجره مدرسه‌اش کشیک میدی! بگو قرار گذاشتی با پدر مادرهای دیگه دور مدرسه حلقه بزنین و زنجیر امید تشکیل بدین و براشون آواز بخونین؛ بهش امید بده، تو این زمانه تاریکی، یک لحظه چشات را ببند و آینده‌ی روشنی را برا بچه‌ات آرزو کنن و سنگ راهنما را پرتاب کن و بگذار پارچه سفید راه را بهت نشون بده. اگه از آسمون هواپیما هواپیما می‌افتاد و تو گنبد آهنین نداشتی، همونجا بمون و چتر فداکاری‌ات را باز کن... سایه مهرت را رو سر بچه‌ات بنداز و نگذار آب از آب تو دلش تکون بخوره... تاریخ مردم این سرزمین، ایران، از اینها کم ندیده! 20 سال پیش موشک می‌انداختن تو مدرسه بعضیها موندن و برخی رفتند! من ولی میگم بمونیم. نگذاریم مدرسه را ازمون بگیرن؛ حالا می‌خوای بگو کار خودشونه یا کار یکی دیگه، این مهم نیست، مهم اینه که بمونیم. با هم. کنار هم.


(متن در حال تکمیل است...)

---

این یک نوشتار در حال بروزرسانی است. اگر مایل به مشارکت بودید، لطفا بازخورد بدین و این نوشته‌‌ی باز را همراهی کنید.