قسمت هشتم: یاقوت شیرین


همه‌ی شهر می‌شناختنش. همه سرش قسم می‌خوردن. همه از مرام و مردونگیش حرف می‌زدن اما هیچکس از غم بزرگ دلش خبر نداشت. همه نمی‌دونستن قول داده که همچین کار سختی رو انجام بده. شاید اصلا تا آخر عمرش از پسش بر نمیومد ولی خب قول داده بود و همه می‌دونستن که زیر قولش نمی‌زنه. من مامور شده بودم که یه خبری رو بهش برسونم. خبری که می‌دونستم که شنیدنش دیگه نه جونی واسش می‌ذاره و نه امیدی.

من خر باید خبر دروغی رو بهش می‌رسوندم که می‌تونستم بهش نگم اما من به اندازه‌ی اون مردونگی نداشتم و مامور بودم و معذور. من فقط یه پیک بودم، من رو چه به جنگ میان این دو تا رقیب. اصلا خودشم بی تقصیر نیست چرا انقد سلیقه‌ی خوبی داره؟ چرا انقدر آرزوهای بلند داره؟ تو رو چه به رقابت با شاه مملکت؟ کی می‌تونه با شخص اول این خاک در بیفته؟ اون به هر چی که می‌خواد می‌رسه. حالا تو هم باید درست دل بسپری به دختری که شاه پسندیده. اون دختر خوب بلده این دوتا رو سر بدونه. آب پاکی رو بریزه دست یکیشون دیگه. اگه این کار می‌کرد من الان مجبور بودم تا پای کوه دنبالش بیام و یه خبر دروغ رو بهش برسونم. وقتی رسیدم بهش هنوز داشت به قولش عمل می‌کرد. دلم لرزید، از جوانمردی وجودش دلم لرزید. شیر درونش توی تمام عضلاتش داشت خودنمایی می‌کرد. خواستم برگردم و تنهاش بذارم اما دستور دستور بود و من ترسو. باید کاری رو که بهم سپرده بودن انجام می‌دادم. صداش کردم. دست از تیشه زدن کوه برداشت و به من نگاه کرد. با لبخند گفت جانم مادر جان، تو چرا این همه راه تا این بالا اومدی؟ بشین یه ذره آب برات بیارم، داری نفس نفس می‌زنی.

مهربونی چشماش باز دلم را لرزاند. اما من نمی‌دونستم. من پیرزن نمی‌دونستم که دارم چه خبطی می‌کنم. ای خاک عالم بر سر من. گفتم مادر کسی رو ندارم، خودم باید این گوسفندا رو بیارم چرا. آب رو از دستش گرفتم و کم‌کم نوشیدم. از کار و بارش پرسیدم، از حال و احوالش، از روزگارش. گفتم اینجا چیکار می‌کنی؟ گفت که می‌کنم تا یه راه برای مردم شهر باز کنم تا منم شاید راه پیدا کنم به دل شیرین. می‌پرسم شیرین؟ کدوم شیرین؟ نکنه همون شازده ارمنی رو میگی؟ با حسرت میگه آره همون شیرین. میگم مگه خبر نداری؟ می‌پرسه از چی؟ میگم شیرین هفته‌ی پیش توی بیماری خیلی اتفاقی از دنیا رفت. دیگه صدای منو نمی‌شنید. توی دشت و پای کوه دور خودش می‌چرخید. تیشه رو برداشت و دوباره شروع کرد به کندن کوه.

صدای تیشه به کوه مثل آهنگ غم‌انگیز یه دل خون بود. من وظیفه‌ای که خسرو پرویز بهم سپرده بود رو انجام دادم و رفتم. انقدرام سخت نبود انگاری. اما دوباره شب دلم به آشوب افتاد و دوباره رفتم سمت کوه. من نادون خراب کرده بودم. من جون یک جوون رعنا و عاشق رو گرفتم. من بی‌فکر ترسوی طمع‌کار. فرهاد تیشه به فرقش زده‌ بود. فرهاد از غصه‌ی شیرینی که هنوز زنده بود جون داده بود. مرگ فرهاد عجیب بود اما عجیب‌تر از مرگش درختی بود که از جوی خونش و دسته‌ی چوب تبرش سر از خاک درآورده بود. درخت اناری که هنوز پای کوه بیستونه. من پیرزنم هنوز زنده‌ام تا هر سال میوه‌ی سوخته‌ی این درخت بشه آینه‌ی دقم، مثل دل سوخته‌ی فرهاد.




سلام من مریم فتاح هستم و به هشتمین قسمت پادکست مزگو خوش اومدین. مزگو اینجاست تا تو هر قسمت داستان پس یه مزه و یه خوراکی رو برای شما تعریف کنه. داستان مرگ فرهاد از غم شیرین رو شنیدین، که البته من کمی با فانتزی‌های خودم توش دست بردم. به خاطر این که امشب شب یلداست، به خوشگل‌ترین میوه‌ی ایرانی پرداختم که مطمئنم همه‌ی ما یه تعصب خاصی روش داریم. وقتی تصمیم گرفتم که درباره‌ی انار حرف بزنم، فکر نمی‌کردم این همه داستان درباره‌ی انار پیدا کنم. ولی به شکل خیلی غیرقابل باوری توی شاهنامه، شعرهای نظامی، هزار و یک شب و اساطیر یونانی، کلی قصه و داستان درباره‌ی انار پیدا کردم. خب امشبم که شب یلداست و شب شب قصه‌گویی و حافظ خونی و شاهنامه خونیه. پس بهترین وقت که این قصه‌ها رو براتون تعریف کنم. اناری که امشب به صورت دونه دونه و چه به صورت شکل و شمایل خودش و سرخ و تپل و مپل و شیرین سر سفره‌های هممونه. پس آستیناتونو بالا بزنین که شب یلدایی قراره از لای هزارتا قصه، قصه‌ی انار رو بکشیم بیرون. راستی، یلداتون مبارک.




انار برای اینکه یه طعم به یاد موندنی داره از نظر ظاهر جذابیتی داره که شاید کمتر توی میوه‌های دیگه میشه دید. رنگ سرخ که به خون می‌زنه، دونه‌های شکیلش که انگاری از کریستال و یاقوتن، به صورت تنگاتنگ و منظم کنار هم نشستن. پوستش انگاری چرم قرمزه، همه‌ی اینا این میوه رو جادویی می‌کنه. انار یکی از قدیمی‌ترین میوه‌های تاریخ که قدمتی چند هزار ساله داره. انار اصالتا مال ایرانه و فسیل دونه‌های انار رو توی کوه‌های کپه داغ خراسان نزدیک ترکمنستان پیدا کردن. که نشون میده این فسیل‌ها به خیلی سال‌ها قبل از تولد مسیح برمی‌گرده. البته توی فلسطین، یمن، افغانستان و ترکیه هم انار یک تاریخ قدیمی داره. درخت انار می‌تونه خودرو باشه و با گرده افشانی از راه حشرات خودشو تکثیر کنه. می‌تونه مثل زیتون دوباره از ریشه‌ خودش رو احیا کنه. چهار پنج سال اول میوه نمیده ولی بعدش تا 300 سال می‌تونه میوه بده. اما خب طبیعیه توی دوران آخر عمرش میوش اونقدر باکیفیت نیست. تنه‌ی مقاوم و سختی داره هر چند تنش نازکه و پیچ در پیچ و به درد نجاری نمی‌خوره اما برای ظریف کاری و کارهای تزیینی و کوچیک از چوب انار میشه استفاده کرد. پوست انار رو برای صیقل چرم استفاده می‌کنن و بعضی نژادهای این درخت همیشه سبزن و بعضیاشون تو زمستون به خواب میرن و طول بعضی از این درختا تا هشت متر می‌رسه. انارای مینیاتوری هم مورد علاقه‌ی ژاپنیاست. که خداوندگار درخت‌های بونسای هستن. البته درخت‌های اناری هم هستن که اصلا میوه نمیدن و به عنوان پرچین ازشون استفاده میشه. انارا صدها نوع دارن. از رنگ سیاه و بنفش گرفته تا زرد و سبز ولی اکثرا ما اونو با رنگ قرمزش می‌شناسیم. با این اوصافی که گفتم خواستگاه انار بین‌النهرینه و از همین‌جا وارد اساطیر باستانی سومری‌ها و ایرانی‌ها و یونانی‌ها و رومی‌ها شده. انار نماد برکت و رمز و راز و زنه. هم توی فرهنگ شرقی و هم توی فرهنگ غربی، نماد شهوت و سکس و باروریه. از اساطیر و داستان‌های ایرانی شروع می‌کنم تا برسیم به بقیه‌ی ملت‌ها. هر چی باشه امشب شب ماست.

داستان‌های هزار و یک شب یکی از همون قصه هاست که توش انار از شخصیت‌های مهم و جذابه. تو یکی از این داستان‌های هزار و یک شب از یک شاهزاده یمنی به اسم سیف حرف می‌زنه که دست به ماجراجویی می‌زنه و طی یه سفرهایی باید به یه آدمی برسه که نه دست داره و نه پا و این آدم 700 ساله موش‌ها بهش دونه‌های انار میدن تا تغذیه کنه و همین انار اون رو به یه نامیرایی رسونده و منتظر رسیدن و دیدار سیف مونده. البته صفت نامیرایی توی انار توی داستانای دیگه هزار و یک شب هم هست. مثل یه پیامبری که خدا یه انار با دونه‌های بی‌نهایت رو بهش هدیه داده و اون با خوردن این انارا طول عمر بی‌نهایت پیدا کرده. یکی دیگه از داستان‌های هزار و یک شب مربوط به دیاربکره و سلطانش. سلطانی که نمی‌تونه بچه‌دار شه و به قول قدیمیا اجاقش کوره. یه شب توی خواب می‌بینه که بهش می‌گن برو توی باغت و از باغبون بخواه که بهت یه دونه انار بده. این پادشاه میره و هم این کار و می‌کنه. پنجاه‌تا دونه انارو می‌خوره و بعد اون شب دونه دونه زنای حرمسراش باردار میشن، عین پنجاه تا زنش. جز یه زنی به اسم فیروزه که اونو می‌فرستن برگرده خونه‌ی پدریش. اما بعدش کاشف به عمل میاد که دکتر زنان اشتباه تشخیص داده و بانو فیروزه هم حامله‌است و دوباره برش می‌گردونن به قصر. اینجا هم نماد باروری انار به چشم میاد.

باز توی همین داستان‌های هزار و یک شب، از یه شاهزاده‌ای قصه میگه به اسم محمد. که توی داستان با یک جادوگر بدجنس به اسم مور طرف میشه. بله کلی تلاش و نقشه، شازده خودش رو به یه انار تبدیل می‌کنه و به جنگ مور میره. مور وقتی به انار دست می‌زنه، انار می‌ترکه و همه دونه‌هاش از هم می‌پاشه. جادوگرهم پا می‌شه و دونه دونه این انارها رو جمع می‌کنه تا به دونه آخر می‌رسه. دونه‌ای ذات و جان شاهزاده توی همون ذخیره‌ شده. وقتی که مور اون دونه رو برمی‌داره، شازدهم خنجرش توی گلوی مور فرو می‌کنه و جادوگر رو می‌کشه. این داستان‌هایی که الان اینجا دارم براتون تعریف میکنم انقدرم خلاصه نیستنا. وسطش کلی بدبختی و مصیبت و خوشی و قصه هست که من فقط چکیده‌‌شو دارم براتون تعریف می‌کنم تا وقت بشه به همه‌ی قصه‌ها برسیم. خب این از داستان‌های هزار و یک شب بود. حالا بریم سراغ شاهنامه‌ی فردوسی. داستان زال و رودابه از عاشقانه‌های شاهنامه است که زال رودابه رو اینجوری توش توصیف می‌کنه. پس پرده او یکی دختر است، که رویش ز خورشید روشن‌تر است، ز سر تا پایش به کردار عاج، به رخ چون بهشت و به بالا چه ساج، بر آن صفت سیمین مشکین کمند، سرش گشته چون حلقه‌ی پایبند، رخانش گلنار و لب ناردان، ز سیمین برش رسته دو ناروان. دیگه نگم به غیر لب و رخ رودابه، کجای رودابه رو به انار تشبیه کرده. از همین رودابه و زال پسری به دنیا میاد که همه به اسم رستم دستان می‌شناسیمش.

جناب رستم همیشه با یکی از این شخصیت‌هایی که سر جنگ داشت اسفندیار بود. اسفندیار رویین‌تن بود. رویین‌تن یعنی هیچ چیز تیز به بدن اون نمی‌تونه گزند برسونه. حالا ایشون چجوری رویین تن شده بود؟ بله با خوردن یک انار. نقل که زرتشت چهار ماده‌ی متبرک رو به چهار نفر هدیه میده که این چهار نفر هرکدوم با خوردن اون ماده‌ها به یک قدرت خاصی می‌رسن. به گشتاسب شراب داد و چشمان بصیرت پیدا کرد، به پشوتن شیر داد و اون زندگانی جاودان پیدا کرد، به اسفندیارم انار داد و اون رویین تن شد. جاماسب هم بوی گل گرفت و به دانایی و خرد رسید. این چهار ماده توی مراسم زرتشتی هنوز به صورت نمادین استفاده میشن. که شراب نماد شاهی، بوی گل نماد روحانیت و انار نماد جنگاوری و شیر نماد کشاورزیه. هر چند اسفندیار مثل آشیل اسطوره‌ی یونانی یک نقطه ضعف داشت، پاشنه آشیل نقطه ضعفش بود و نقطه ضعف اسفندیار چشماش. که آخر سر هم رستم با یه تیر به چشم اسفندیار اون رو از پای درآورد. البته فردوسی توی یکی از معروف‌ترین و حماسی‌ترین داستان‌هاش باز هم از انار کمک گرفته. اون داستان داستان دلخراش سیاوش و سوگشه. داستان سیاوش از جذاب‌ترین داستان‌های شاهنامه است چون به ناحق کشته شد. وقتی دشمنان سیاوش و پدرزنش به ناحق خون سیاوش رو ریختن، یک گیاه از خونش رویید که بهش پر سیاوشان میگن. خیلیا میگن اون گیاه انار بوده. داستان مرگ فرهاد ر هم که بهتون همون اول این پادکست گفتم ولی نگفتم که خیلیا باور دارن که چوب دستی تیشه‌ی فرهاد از انار بوده و به خاطر همون چوب بوده که از خون فرهاد انار روییده.

خب حالا بریم سراغ افسانه‌های ترکیه. توی افسانه‌های ترکیه هم یه داستان خیلی قشنگه که میگه یه شاهزاده‌ای طبق معمول عاشق یه دختری میشه و و میخواد که اون دختر رو بگیره. اما کیه که دخترشو به این راحتی بده بره. پدر دختر هزار تا شرط برای شازده می‌ذاره که اونم همه رو دونه دونه عملی می‌کنه تا اینکه می‌رسه به شرط آخر که شرط خود دختره. دختر از شازده می‌خواد که بره براش یه شاخه انار پیدا کنه که از اون شاخه موسیقی به گوش برسه. بعد کلی داستان و ماجرا شاهزاده اون باغ و اون شاخه‌ی انار پیدا می‌کنه. باغی از درختان انار که انار عین لامپ قرمز ازش آویزونن. بالاخره یه شاخه‌ای از انار پیدا می‌کنه که پنجاه تا انار ازش آویزونه و صدای موسیقی ساطع میشه، عین صدای بهشت. آقا همون شاخه رو می‌چینه تا با خودش ببره. باغبون بهش میگه مراقب باش که شاخه‌ی درخت از جلوی چشات جور نشن. توی روز عروسی اگه چشمت به انار باشه، انارا بهت علاقمند میشن و تو رو از هر شر و بلایی محافظت می‌کنن.

عروس از صدای موزیکی که توی شهر پیچیده و عین صدای بهشته، می‌فهمه که شاهزاده به قولش عمل کرده و به شهر برگشته. شاخه‌ی انار چنان قلب این دوتا رو به هم پیوند می‌زنه که انگاری این یه پیوند بهشتی بوده نه یک پیوند زمینی. چهل شب عروسی می‌گیرن و یک لحظه این انار و از جلوی چشماشون دور نمی‌کنن اما از اونجایی که داستان همیشه آدم بد داره، آدم بعد یه قصه خودش جای داماد جا می‌زنه و داماد رو می‌کشن ولی به خاطر انارها و همون خاصیت نامیرایی و بازگشت از دنیای مردگان، آخر قصه داماد دوباره به زندگی برمی‌گرده و با عروس خانوم سال‌های سال به خوبی و خوشی زندگی می‌کنن. اینجا رو بگم تا یادم نرفته. توی فرهنگ ترکیه و قسمتی از ایران و ارمنستان، انار به فرهنگ عروسی گره خورده و نماد پیونده و تضمین یک ازدواج موفق. عروس انارو برمی‌داره و پرت می‌کنه رو زمین. از دونه‌های پخش شده روی زمین حدس می‌زنن که اونا چند تا بچه به دنیا میارن.

توی یه داستان دیگه که مال ترکیه‌است میگه که یه پادشاه کنترل‌گر بود که عاشق دخترش بود. دلش نمی‌خواست دخترش ازش دور شه و ازدواج کنه و به قولی اصلا دلش نمی‌خواست چشم آفتاب مهتاب به جمال دخترش روشن شه. برای همین از یک جادوگر کمک می‌گیره و توی باغ قصر یه درخت انار می‌کارند که فقط سه تا میوه داشت. آخر شبا شاخه‌های این درخت‌ها خود زمین خم میشن و میوه‌های انار شکافته میشن. توی هر کدوم از این انارها یه تخت سفید و گرم و نرمه. توی انار وسطی شازده خانم و توی انارهای بغلی کنیزاش می‌خوابیدن و دوباره انار به آسمون برمی‌گشت. شده بود کار هر شبشون و تا صبح اینا توی انارهایی که سر به آسمون برمی‌داشتن می‌خوابیدن. خلاصه خواستگار عطای شاهزاده خانم رو به لقاش بخشیده بودن. تا قرعه به نام یک شاهزاده ایرانی می‌خوره. این آقا برای نجات دختر از چنگ پدر، خودش رو به شمایل یک طوطی درمیاره و شبونه انار رو می‌چینه و با خودش به ایران میاره. این داستان پر از استعارات و مفاهیم جنسی در قالب داستان. باکره‌ی خواستنی که روی یک تخت خوابیده اونم درون یک میوه‌ی خوشمزه‌ی جذاب قرمز، که دختر رو از قبل خواستنی‌تر می‌کنه. همه‌ی اینا نشون از خواستن و توانایی جنسی داره. که توی انار به صورت استعاره نشون داده شده.

حالا یه سر بزنیم به داستان‌های اساطیر یونانی درباره‌ی انار. یونانیان میگن آفرودیت، الهه عشق کسی بود که اولین بار انار توی قبرس توی زمین کاشت که باز یادآور اینه که انار نشانه‌ی عشق و زن و باروریه و یا میگن از ریختن خونه‌ یه دیو اسم نسوس روی زمین، انار سر از خاک برآورده. که منو باز یاد داستان سیاوش و خون ریخته شده‌ش روی زمین میندازه. اما یه داستان جذاب دارن این یونانی‌ها که جالبه و کمی مفصل‌تر براتون تعریف می‌کنم. این افسانه درباره‌ی پرسفون الهه کشاورزی و دختر دیمیتر که اون خدای گندم و برداشت و کشاورزیه. پرسفون رو خدای مرگ به اسم حادث می‌دزده با خودش به دنیای مردگان می‌بره. دیمتر از غصه و غم دخترش زمین خشک و بی‌آب و علف می‌کنه و مردم به قحطی و گشنگی میفتن. تا اینکه زئوس مجبور به دخالت و وساطت میشه. زئوس که از اون خداهای قویه به حادث دستور میده تا پرسفون به زمین برگردونه. حادث تمایلی نداشت که عروسش پس بفرسته ولی نمی‌تونستم که دست رد به سینه‌ی زئوس بزنه. برای همین دست به یک حیله می‌زنه و با دونه‌های انار پرسفون رو وسوسه می‌کنه. اگرچه پرسفون آزاد شد اما دونه‌های انار اون رو نمک‌گیر کرد و این دختر باید سه ماه سال برمی‌گشت پیش حادث تو سرزمین مردگان. قسمتی از سال که پرسفون از زمین دور می‌شد، دیمتر از دوری دخترش برکت را از زمین می‌گرفت و گرما و سبزی از زمین می‌رفت و اون فصل زمستون میشد و هر بار که پرسفون به زمین برمی‌گشت دوباره به لطف بازگشت الهه کشاورزی زمینا سبز می‌شدن. که این باز همون خاصیت بازگشت از مرگ اناره. برای همین داستان توی آتیکا، یه سری مراسم مرموز و پنهانی برگزار می‌شد. یه چیزی شبیه احضار مردگان که توش شرکت کننده‌ها به تقلید از پرسفون آب انار می‌نوشیدن. به امید اینکه مرده‌ها زنده بشن.

انار توی اساطیر یونانی نماد سیکل ماهانه زنان هم هست و خیلی از پزشکان یونان برای درمان قاعدگی، خوردن انار به زنان توصیه می‌کردن. توی اساطیر یونانی سیکل ماهانه هم‌تراز با جنگیدن توی میدون جنگ برای مرداس. برای همین توی معبد آتنا توی آکروپلیس یه تندیس از آتنا، الهه جنگ و محافظت از دخترهای جوونه وجود داره. که تو یه دستش اناره و توی یه دست دیگش کلاهخود جنگی. هراخ، خواهر و عشق و همسر زئوس هم نمادش اناره. چون نماد عشق و باروری و اون مادر بچه‌های زئوسه. یه داستان هم درباره‌ی ساید یه دختر باکره وجود داره که سر قبر مادرش خودکشی می‌کنه تا عفتشو در برابر پدرش حفظ کرده باشه. که از خونش انار رشد می‌کنه. که این باز یادآور داستان مرگ سیاوش خودمونه. داستان معروف ترور هم اکثر ما می‌دونیم.

اگه نمی‌دونید می‌تونید فیلم تروی ببینید. که توش برد پیتم داره و حتما خوشتون میاد. بگذریم، پاریس یکی از شاهزاده‌های اساطیری عاشق هلن زیباترین زن یونان میشه. هلن از بد روزگار زن شاه اسپارتاس اما پاریس با آفرودیت همدستی می‌کنه تا دل هلن رو ببره. آخر سر موفق میشن. پاریس به عنوان پاداش به آفرودیت الهه عشق یک سیب طلایی میده. توی لاتین به سیب میگن ملون و ملون خیلی جاها به انار اطلاق میشه. خیلی از این حرف این رو برداشت می‌کنن که این انار بوده که به آفرودیت هدیه داده شده و منطقی هم هست. چون آفرودیت خودش نماد اناره. بالاخره هر چی باشه انار نماد عشق و شهوت و باروری هم هست. آقا چشمتون روز بعد نبینه. همین عشق کار دست مملکت پاریس که همون ترواس میده و جنگ خونینی به خاطر این عشق راه میفته.

همین اعتقاد به باروری و زنانگی انار توی اساطیر یونانی به مسیحیت سرایت می‌کنه و مریم مقدس رو خیلی جاها با انار در دست نشون میدن. مثل نقاشی بوتیچلی به اسم بانوی انار که الان توی موزه اوفیزی فلورانس نگهداری میشه. توی این نقاشی حضرت مریم مسیح تو بغلش داره و یه انار ترک خورده توی دستشه و تعدادی از این فرشته‌ها دورشون رو گرفتن. انار طوری دست حضرت مریم که روی سینه سمت چپ مسیح قرار گرفته و این انار شبیه قلب کشیده شده. که مفسران باور دارند استعاره از قلب پاره پاره‌ی مسیحه.

تاریخ با اختراع خط توی عراق شروع شد و با اون هم تاریخ انار شروع شد. خط‌ها اولا فقط علامت گذاری و نمادگذاری بودن و علامت انار روی اشیا نشون از مالکیت داشت. یعنی چیزی که روش علامت انار داره یعنی این که صاحب داره. یا علامت انار نشون از اعتبار و ارزشمندی اون کالا داشت، به نوعی مهر گارانتی بود. توی بین‌النهرین یک جام سفالی کشف شده که یه نقش و نگارهایی داره که از چهار طبقه تشکیل شده. طبقه‌ی زیرین نقش و نگارها از آب و گیاه‌هایی که گیاه‌های اصلی اون دوره رو نشون میده. مثل گندم و جو و خرما که انارم باهاشونه. پس انار خیلی میوه‌ی مهمی بود.

طبقه‌ی بعدی حیوونا و دام‌ها رو نشون میده. طبقه‌ی سوم آدمایی که دارن طبق‌های غذا رو حمل می‌کنن و طبقه‌ی آخر هم خدایان سومری را به تصویر کشیده. این گلدون نشون از چهار طبقه‌ی تشکیل‌دهنده‌ی جامعه داره و انار از عناصر مهم اون جامعه بوده. چند لوح سومری که دستور آشپزی توش نوشته شده کشف شده که توی این دستور پخت چند غذا و انار رو یاد میده. مثل درست کردن آبجو با طعم انار یا مثلا نوشتن چجوری توی عروسیا انارا رو دون می‌کردن و سر سفره می‌ذاشتن.

توی اساطیر سومری انار نماد سکس و شهوت بوده که خیلی استعاری و توی لفافه با لفظ انار با هم سکسی حرف می‌زدن. که اصلا نمی‌تونم اینجا بیان کنم. خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. انار از عراق به مصر، فلسطین و سوریه راه پیدا می‌کنه. پزشکای مصری توی درمان خیلی از بیماری‌ها ازش استفاده می‌کردن، مثل درمان کرم‌های نواری. کرم‌های نواری باعث مشکلات گوارشی روده‌ای می‌شدن و انار به خاطر خاصیت قلیایی باعث فلج شدن عصب انگل‌ها می‌شد. یه افسانه‌ی مصری هم هست که میگه یه الهه به اسم سخمت عاشق خون آدم بود و دوست داشت همیشه خون آدم بخوره. با این کار داشت نسل بشر رو منقرض می‌کرد که خدای خورشید با پیشکش کردن ترکیب آبجو و انار بهش جون بشریت رو حفظ کرد.

گلدان پارسی تو دست‌های شاه هخامنشی توی سنگ‌تراشی‌های تخت‌جمشید نشون از عزیز بودن این میوه برای ایرانی‌ها داره. خیلیا میگن که این گلی که دست شاهه نیلوفره. اما وقتی بهش دقت می‌کنی می‌بینی قشنگ حکاکی‌ها شبیه گلناره. توی این تصویر شاه داره همه‌ی نماینده‌های سرزمین‌های تحت سلطه ایران رو به بارگاه خودش می‌پذیره و به نشونه‌ی صلح و دوستی این گل رو به دست گرفته. نقش انار داخل برگ نخل توی کاخ تیسفون ساسانی، خیلی از نقش‌های انار روی گلدون‌ها، کاشی‌ها و سینی‌ها و بشقاب‌های نقره‌ای، دیوارهای مسجدا و کاخ‌ها و نقش فرش‌ها همه اناره و همین نشون از اینه که انار میوه‌ی اول ایرانه. پدر تاریخ هرودوت میگه که سپاه 10 هزار نفری پارسی نامیرا بود. برای اینکه این سپاه اونقدر نیرو داشت که خیلی سریع جای سرباز کشته شده یا زخمی با یک سرباز سرحال پر می‌شد. این سربازها انتهای نیزه هاشون یه انار کوچک نقره‌ای یا طلایی نصب بود که نشون از ثروت و قدرت ایرانیا داشت. برای همین انار بین دشمنان ایرانیان نماد نفوذ ناپذیری و قدرت ایران داشت. از طرفی انار توی سپاه ایران نشون از تکثر بود. چون هر سرباز جایگزین داشتن و از تجمیع دونه‌های کوچیک یک کل قوی تشکیل شده بود، عین انار.

توی یونان بقراط معروف برای درمان تهوع، کم اشتهایی، عفونت چشم و ناراحتی‌های گوارشی، انار تجویز می‌کرد. برای عقرب گزیدگی و صرع هم انار مفید بود. رومی‌های باستان توی اسب‌سازیشون از انار استفاده می‌کردن. توی یونان مدرن هم هنوز انار جایگاه خیلی خاص و ویژه‌ای داره و فصل کشت مزرعه‌دارا یک انار رو می‌شکونن و دونه‌هاش رو به امید برکت محصولشون روی زمین پخش می‌کنن. کولیوا یه غذای یونانی که توی سالگرد مرگ عزیزاشون یونانی‌ها می‌پزن. یه غذای گندم پخته شده شیرین که با بادوم و انار سرو میشه. یونانی‌ها پشت سر عروس و دوماد انار می‌شکونن و داشتن فرزندان زیاد و زندگی پربرکت. حتی توی خریدن خونه‌ی نو و سال جدید این حرکت رو تکرار می‌کنن. یهودیا هم خیلی انارو دوست دارن و نماد سفر از مصر به فلسطینه. وقتی همراه حضرت موسی به فلسطین کوچ می‌کردن، توی یکی از این خستگی‌ها از موسی طلب انار می‌کنن.

لباس روحانیاشون از شمایل انار استفاده شده و تو خیلی آیتم‌ها مثل شمعدون و جواهرات و گلدوناشون از شکل انار استفاده کردن. چند مکان مقدس مثل عین ریمون یعنی چشمه‌ی انار، یا سلاریمون یعنی صخره‌ی انار هم نشون از علاقه‌ی یهودی‌ها به انار داره و البته اسراییل از تولیدکننده‌های مطرح اناره. تو سنت یهود انار نماد خرد و درستیه. معتقدن هر انار 613 تا دونه داره که نماد 613 حکم توراته. که هر حکم به صورت نمادین توی یک ریمونیم قرار داره. ریمونیم چیه؟ چیزی شبیه استوانه یا یه گلدسته از نقره ساخته شده و ازش انارهای ریز به صورت تزیینی آویزونه و هر حکم رو که تو مارشکل لوله می‌کنن و توی ریمونیم نگهداری می‌کنن. توی سال نوی یهودیان که بهش هاشانا میگن رسم که انار بخورن. به امید برکت و تکثر. میگن باشد که اراده‌ی خداوند ما و خداوند پدران ما، کارهای خوب ما را مانند دانه‌های انار تکثیر کند. و روی سکه‌ها و تمراشون از انار به عنوان نماد استفاده می‌کنن.

توی باور مسلمونا، خوردن انار قلب آدم رو پاک و پر از نور می‌کنه. تقدس انار ناشی از بردن اسمش توی قرآن داره. توی قرآن سه بار از انار یاد شده و ذکر شده که یه میوه‌ی بهشتیه و گفته که چطوری خداوند از بارون میوه‌هایی مثل انار رو خلق کرده. جالبه که اسم خرما و انارو کنار هم میاره که من رو یاد سنگ‌نگاره‌های تیسفون میندازه که توی برگ نخل انار حک شده. البته اسم انار کنار زیتونم اومده که باز نشون از اهمیت انار و شفابخشی این میوه توی اسلام داره. تشویق به خوردن انار توی سحرهای ماه رمضونم احتمالا به تاثیر انار توی دستگاه گوارشی ربط داره. دیگه نگم که توی هنر اسلامی که ترکیب شده با هنر ایرانی هم هست چقدر وجود انار مشهوده. از فرش، طرح‌های اسلیمی و سفالگری و معماری گرفته تا الی‌آخر. آفریقاییا ‌اعتفاد دارن که شاخه‌ی انار اونقدر قدرتمنده که هر حیوان وحشی و نیروی شیطانی رو از خودش دور می‌کنه. برای همین رسم که پشت دراشون شاخه‌ی انار نصب کنن. یا رومی‌ها اعتقاد داشتن شاخه‌ی انار مارها رو دور می‌کنه. زرتشتیان توی مناسکشون از انار و شاخه‌ی انار استفاده می‌کنن. مثل جشن تکلیف نوجوونا یا عروسی و تولدشون.

خیلیا شاخه‌ی انار رو سر سفره هاشون شب یلدا می‌ذارن. توی ونیز نزدیک در کلیسای سنت مارکو دوتا ستون مکعبی شکل هست که به صورت قرینه نقش یک درخت سربرآورده از گلدون روش حک شده. که انتهای بالایی درخت یک میوه انار وجود داره. خیلیا معتقدند این ستون‌ها از قسطنطنیه یا همون استانبول امروزی به ونیز برده شده و همونطور که می‌دونین ترک‌ها هم مثل ایرانیا به انار ارادت خاصی دارن. نه تنها ترکیه که مردم آذربایجان هم انارو مال خودشون می‌دونن. مثلا هر سال توی اکتبر آذربایجانی‌ها یه فستیوال انار می‌گیرن و توش غذاهای مختلف با سس انار درست می‌کنن و مسابقه‌ی انار خوری راه میندازن و بزرگترین انار جایزه می‌گیره. حتی توی لوگوی بازی‌های اروپایی 2015 باکو از نماد انار استفاده کردن. توی اسپانیا هم انار کم طرفدار نداره. میگن ایزابلا وقتی گرانادا را فتح کرد یه انار به دست می‌گیره و میگه مثل دونه‌های این انار، دونه دونه‌ی شهرهای اندلس را فتح خواهم ‌کرد. بماند که توی اسپانیایی، گرانادا یعنی انار و نماد انار توی تک تک ابعاد و اشکال این شهر بیداد می‌کنه. روی تمام سر در ادارات مهم و کلیسا ها و شهرداری‌ها شکل انار وجود داره. حتی روی درهای چاه فاضلاب شون انار حک شده بود. آرم شهر هم درخت اناره. حتی انار شد آرم شخصی کاترین آراگورن. کاترین دختر ایزابلاست که شد عروس هنری هشتم. کاترین با انار به انگلستان رفت و اون بود که انار رو به مردم بریتانیا معرفی کرد. رز هم نماد خاندان انگلیسی تودور بود. توی باغ قصر این دو گیاه رز و انارو کنار هم می‌کارند که نماد اتحاد انگلستان و اسپانیا باشه. هرچند کاترین برای شاه پسر نیاورد و آنگولیان فتنه کرد و در آخر شاه کاترین را طلاق داد.

افغانستان هم با اینکه کمتر از همه بهش پرداخته شده از کشورهای مطرح توی تولید اناره. جنگ‌های اخیر رشد انار توی این کشور را برای مدتی کم کرده بود اما الان باز دارن با سرعت بالا انار تولید می‌کنن و دست خیلی از مردم رو به شغل بند کرده. جوری که مردم افغانستان دلشون می‌خواد نماد کشور از تریاک به انار تغییر شکل بده و خیلی از کشاورزهای تریاک این سال‌ها به کاشت انار رو آوردن.

امروز مرکز پرورش و تولید انار اول ایرانه، بعدا افغانستان و ترکیه و هند و اسراییل. البته اسپانیا و آمریکا هم تولید خوبی دارن. برای مردم دنیا خصوصا اهل خاورمیانه انار بیشتر جنبه‌ی نمادین داره تا اقتصادی اما توی آمریکا انار کاملا جنبه‌ی اقتصادی داره. باز هم مثل بستنی و زیتون این مهاجرها بودن که انارو به آمریکا رسوندن. اسپانیایی‌های مهاجر از راه مکزیک درخت انارو به آمریکا آوردن. هر چند تا همین چند ده سال پیش آمریکایی‌ها نمی‌دونستن چجوری انار بخورن اما وقتی به خواصو اعجاز انار پی‌بردن سر سفره هاشون بیشتر ازش استفاده کردن. حتی توی تحقیقای اخیرشون به تاثیر انار توی درمان HIVپی‌بردن. امروز توی انواع سس و بستنی و نوشیدنی و آدامس و کیک و چایی از انار استفاده می‌کنن. برند بستنی هاگ انداز و سون‌آپ طعم انار تولید می‌کنن. توی لوازم بهداشتی و آرایشی مثل کرم بدن و رژلب و صابون از انار کمک می‌گیرن. توی کرم‌های ضد چروک به خاطر خاصیت ساخت سلول انار، اسانس انار وجود داره. جو مالون و مارک جیکوبز از برندهای معروف عطر فقط یک خط تولید مخصوص عصر با اسانس انار دارن. دیگه تا الان همه‌ی ما فهمیدیم که از نظر درمانی انار چه خاصیت‌های عجیبی داره. انار پر آنتی اکسیدانه. جلوی صدمات سلولی رو می‌گیره. پر از پتاسیم و ویتامین Cعه، سموم بدنو دفع می‌کنه، ناراحتی‌های گوارشی رو حل می‌کنه و استرس رو کم می‌کنه. خون‌رسانه و قلبو قوی می‌کنه و دفع‌کننده‌ی چربیه عین زیتون. توی بارداری توصیه شده برای سلامت جنین استفاده بشه و البته ضدقارچه.

خلاصه هر چه خوبان دارن ایشون یک جا داره. انار توی انگلیسی بهش میگن Pomegranate که از ترکیب دو اسم لاتین پومم به معنی سیب و گراناتوم یعنی سید یا همون دونه میاد. ینی سیبی که دونه‌های زیادی داره. عرببه میگن رمان و یهودیها بهش میگن ریمون. قبلا گفتم درخت انار عموما چهار پنج سال اول میوه نمیده و این درخت تنها 45% گلاش به میوه تبدیل میشه و خاصیت جالب انار خودروییش از راه گرده افشانیه البته نه گردافشانی با باد، گرده افشانی با حشرات مخصوصا زنبورها. حالا انسانم توش دست برده و با یه سری برس‌های مخصوص این گرده افشانی رو انجام میده تا انارها پرورش پیدا کنن. میوه‌اش هفت ماه طول می‌کشه تا برسه و اگه درختای باغ درختای خوبی باشن تو هر هکتار زمین میشه ده تن میوه انار به دست آورد. این درختا گرما دوست دارن و در برابر خشکی مقاومن. در برابر سیل و سرما هم می‌تونن زنده بمونن.

هرچند روی کیفیت و طعم میوه اثر می‌ذارن و مثل درخت زیتون می‌تونه دوباره خودشو از ریشه احیا کنه و سیصد سال عمر می‌کنه. هر میوه‌ی انار بین 200 تا 1400 دونه می‌تونه داشته باشه. ما ایرانیا انار برامون خیلی عزیزه. توی نوروز و یلدا سر سفره‌هامونه. سفره‌های گیلان و مردم شمال رو نمیشه بدون انار تصور کرد. آش انار، خورشت فسنجان، خورشت ناردون، رب انار، انارهای دون دون با گلپر و آب انار و هزار تا طعم و مزه‌ی دیگش با نوستالژی و خاطرات ما گره خورده. توی شعرهای حافظ، عطار، سعدی، مولانا و فردوسی ازش الهام گرفته شده. توی نقاشی‌هاشون، توی فرشامون، تو موزاییک و کاشیامون، رد پاش هست. توی معماری، توی سفره و قصه‌هامون حسابی جاش محکمه. خوشگل‌ترین میوه که به جرات می‌تونیم بگیم مال خود خودمونه. زیباترین میوه‌ی تاریخ از دامان خاک ایران برخواسته.



بقیه قسمت‌های پادکست مزگو را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید:

https://castbox.fm/episode/قسمت-هشتم%3A-یاقوت-شیرین-id2674042-id337929786?utm_source=virgool&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA%20%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%85%3A%20%DB%8C%D8%A7%D9%82%D9%88%D8%AA%20%D8%B4%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%86-CastBox_FM