قسمت دوازدهم: داستان تلخ و شیرین شکلات


دو سه سالی بود که جنگ جهانی دوم تمام شده بود و ایتالیا در وضعیت اقتصادی خوبی نبود و مردمش غذاهاشون رو جیره‌بندی می‌کردن. توی پیمونت یه مردی بود به اسم پیتروفریرو، یک سرباز جنگ جهانی اول بود و توی جبهه‌ی آفریقا خدمت کرده بود. از همونجا با کاکائو آشنا شده بود. اون یه شیرینی فروشی کوچولو تو شهر داشت و تو شکلات می‌فروخت. اما شکلات دیگه خیلی کمیاب و گرون شده بود و فروختنش اصلا به صرفه نبود. اما مردم خسته از جنگ دلشون به یه تیکه از این شکلات‌های خوشمزه‌ی فریرو خوش بود.


فریرو گفت چیکار کنم چیکار نکنم، اومد با یه عالمه فندوق، که توی ایتالیا فت فراوونه، و شکر و کمی شکلات یه خمیری درست کرد که قوامش همچین مثل کره بود. اون رو توی بسته‌های کوچیک فول مانند پیچید و شروع کرد به فروختنش. کارش هم حسابی گرفت. این شکلات مثل کره روی نون مالیده می‌شد و خورده می‌شد. این محصول اینقدر خوشمزه شد که بچه‌ها حاضر بودن خالی خالی بخورن‌اش و نونش رو لیس می‌زدن مینداختن دور. پیترو دو سال بعد این قضیه به خاطر یه حمله‌ی قلبی از دنیا میره و این شکلات میشه میراث پسرهاش.


پسر بزرگتر میاد میراث پدر رو از حالت خمیر در میاره و به این حالت کرمی‌ شکل تبدیل می‌کنه و اسمش رو می‌زاره سوپر کرین که راحت‌تر روی نون مالیده می‌شد و خوردنش لذیذتر بود. این‌ها نسل قدیمی‌ترین کرم شکلاتی هستند که توی شیشه فروخته میشدن. همه‌ی ما می‌شناسیمش. اسمش نوتلاست. توی سال 1964 یعنی تقریبا پونزده سال بعد از اولین اختراع پیتروفریرو، شکلات اسمش شد نوتلا. نوتلا ازنات و پسوند الا توی لاتین به دست میاد. یعنی یه مغز آجیل شیرین. از شانس بد این خانواده‌ی فریرو، برادر بزرگتر هم توی سن کم مثل باباش به خاطر حمله‌ی قلبی از دنیا میره و پسر کوچکتر که اسمش میکل هست شروع می‌کنه این بیزینس رو چرخوندن. بعد این مدت می‌بینه که نه ما با خرج و مخارج نگهداری این حرفا داستانش دنباله داره و یه ذره باید سعی کنه که از بقیه کمک بگیره و از بستگان‌ش توی آلمان کمک میخواد تا یه کارخونه‌ی موشک‌سازی متروکه که متعلق به نازی‌ها بود رو به یه کارخونه‌ی نوتلا سازی تبدیل کنن.


تو همون سال به اضافه آلمان فرانسه و بریتانیا و استرالیا هم نوتلا صادر شد. دیگه نوتلا تبدیل به یک برند جهانی شد. تو همون کارخونه‌ی موشک‌سازی نازی‌ها دومین محصول شکلات کمپانی فریرو به وجود اومد که توش الکل و مارمالاد گیلاس داشت. اسم این شکلات شد منشری. الان کمپانی فریرو از غول‌های شکلات‌سازیه که کیندرای معروفش نه تنها دل هر بچه‌ای، که دل هر بزرگسالی هم می‌لرزونه. برندی که نه تنها من توی بچگی با تخم مرغ شانی‌هاش خاطره داشتم، که الان هم تو این دوره و قصر پسرم باهاشون خاطره داره.




به نام خدا و سلام. من مریم فتاح هستم و به دوازدهمین قسمت پادکست مزگو خوش اومدین. مزگو اینجاست تا تو هر قسمت داستان پس یه مزه و خوراکی رو برای شما تعریف کنه. مهم نیست که به چه زبانی حرف می‌زنیم. اهل کجای این کره‌ی خاکی هستیم. چه نژادی داریم یا چه مذهبی. همه‌ی ما شکلات رو دوست داریم. شکلات یکی از فراگیرترین مواد خوراکی تو کل دنیاست. به تبع اون هم جنگ سر این ماده‌ی خوشمزه کم نیست. جنگ‌هایی که از یک نسل به نسل دیگر منتقل میشن و تمامی ندارن .اما خوشبختانه این جنگ‌های شکلاتی تلفات شون کمه و توی بدترین حالت با گریه‌ی یکی از دو تا بچه‌های طرف دعوا تموم میشه. خب آستین‌هاتون رو بالا بزنین که قراره از لای هزار تا داستان این قسمت بریم سراغ داستان شکلات.




شکلات داستان پیچیده‌ای داره. درختی که ازش شکلات به دست میاد درخت کاکائوئه. یه درخت پنج هزار ساله که اولین بار توی جنگلای آمازون رشد کرد. اون فقط نزدیک خط استوا رشد می‌کنه. اون هم تنها تو ارتفاع سیصد متر از سطح دریا. به سایه نیاز داره، برای همین باید زیر سایه‌ی درخت‌های بلند و بزرگتر باشه. رطوبت و دمای بالا شونزده درجه هم از واجباته براش. همه‌ی این‌ها به این معنیه که داستان شکلات از کیلومترها دورتر از جاهایی که بیشترین شکلات رو مصرف میکنن شروع میشه. درخت کاکائو توی مزرعه خوب میوه نمیده. بهتره که وحشی رشد کنه. تازه اگه توی مزرعه کاشته بشه و مریض بشه و آفت بزنه، میتونه کل محصولات مزرعه رو هم مریض کنه و در عرض چند هفته مزرعه از بین بره. مثل همون اتفاقی که توی مزرعه‌های برزیل افتاد که میگن درخت‌های کاکائو به بیماری جاروی جادوگر مبتلا شدن و دیگه کاکائو اونجا رشد نکرد.


چون که برگ‌ها و شاخه‌ها خشک می‌شدند و شکل جارو به خودشون می‌گرفتن، این اسم رو بهش دادن. میوه‌ی کاکائو از تنه‌ی درخت رشد می‌کنه .با یه چاقوی خاصی با مراقبت باید میوه رو از تن جدا کرد تا دوباره از همون نقطه یه میوه‌ی کاکائوی دیگه بتونه رشد کنه. هر میوه‌ی خربزه شکل کاکاو بین بیست تا چهل تا دونه توش هست. برای اینکه گونه‌های کاکائو از میوه‌هاش به یه شکلات بار خوشمزه‌ی میدین سوییس تبدیل بشن یکی از پیچیده‌ترین پروسه‌های تولید رو توی تاریخ آشپزی طی می‌کنن. این پروسه از دور افتاده‌ترین نقطه‌های کره‌ی زمین با داس و دست شروع میشه و تا پیشرفته‌ترین دم و دستگاه‌های سوییسی اروپایی و آمریکایی توش نقش دارن. اول شکلاتی وجود نداشت و طبیعتا کاکائو به صورت وحشی بین مردم بومی آمریکای مرکزی رشد می‌کرد و این داستان برمی‌گرده به قبل از کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب.


خب برگردیم سر داستان خودمون. اولمک‌ها قبل مایاها بودن. کسانی بودن که سینه به سینه‌ی کاکائو رو به تمدن مایاها منتقل کردن. مایا‌ها درخت‌های کاکائو رو توی زمین‌هاشون به عنوان یک درخت مقدس می‌کاشتن و توی داستان‌هاشون و افسانه هاشون از کاکائو زیاد استفاده می‌کردند. از نقاشی‌ها و اثرهای به جا مونده از مایاها میشه به داستان‌های اولیه درباره‌ی کاکائو دست پیدا کرد. اون‌ها رو کاسه کوزه هاشون داستان کشت و برداشت و درست کردن کاکائو رو حک می‌کردن. وقتی که دیگه اسپانیایی‌ها به آمریکای لاتین حمله‌کردن دیگه از مایاها و آژدیک‌ها به جا نمونید و واقعا هرچی مونده خیلی چیزای تک و توک و کمیاب و نایابیه. از اون موقع چهارتا کتاب چوبی به جا مونده که اولین رسیپی‌های شکلات رو میشه توش پیدا کرد.


فاصله‌ی زیاد جایی که تولید میشه کاکائو و جایی که مصرف میشه از همون اول تو قصه‌ی شکلات وجود داشت و تا همین امروز هم ادامه داره. این زنان. همیشه پای این زن‌ها وسطه. این زن‌ها مثل زن‌های قسمت نون، مثل زنای قسمت آب جو، مثل زن‌های قسمت کیک، اولین کسانی بودند که شروع کردن به درست کردن شکلات. شکلات اولین بار مثل چای و قهوه برای نوشیدن بود. اون زن‌ها توی هاون‌های سنگی شروع می‌کردن دونه‌های کاکائو رو خرد می‌کردند تا یه حالت خمیری شکل پیدا کنه. بعد با آرد ذرت و ادویه‌هایی مثل وانیل و فلفل چیلی و چند تا گل ترکیب می‌کردن و با آب مخلوط می‌کردن و به عنوان نوشیدنی، حالا چه گرم یا چه سرد نوش جان می‌کردن.


این‌ها اون نوشیدنی رو مثل دوغ ما از این لیوان و اون لیوان از این لیوان و اون لیوان هی جابه‌جا می‌کردند تا کف کنه. ممکن بود توی سوپ هم بریزن یا به صورت قرص خمیری شکل درست کنن و تو مسافرت‌هاشون باخودشون اینور و اونور ببرن و هروقت خسته شدن یا نیاز به انرژی داشتن یه تیکه از این شکلات رو مثل قرص مصرف می‌کردن تا انرژی لازم برای طی این مسافرت رو به دست بیارن. خیلی از گروه‌های مایایی گلدون‌هایی کشف شده که معلوم بوده پر از نوشیدنی کاکائو بوده که با افراد متمول جامعه توی گور گذاشته شده. کاکائو توی جامعه‌ی مایا‌ها مثل الکل توی فرهنگ عصر ماست. توی عروسی‌هاشون، توی عزاهاشون، توی هر ضیافت و جشن تولدی کاکائو رو سرو می‌کردن.


یه داستان دیگه که توی جوامع مایاها و حتی بعد مایا‌ها یعنی آزدک‌ها مورد بحثه اینه که اون‌ها احتمالا از دونه‌ی کاکائو به عنوان پول و ارز برای تبادل کالا استفاده می‌کردن. البته پولی بود که به ارث نمی‌رسید و همراه شخص بعد مرگش باهاش دفن می‌شد. حالا اینکه چرا باستان شناسان و محققان اعتقاد دارند که دونه‌ی کاکائو به عنوان پول رد و بدل می‌شد خیلی جالبه. چون تو همین کشف و کاوش توی حفاری‌ها. دانشمندها به دونه‌هایی رسیدن از کاکائو، که کاکائو نبودن. یه کپی از کاکائو بودن. یه کاکائوهای تقلبی و غیر اصل بودن. خب آدم ازش یه سوال پیش میاد که چرا باید تو اون دوره کاکائوی تقلبی بزنن. فقط یه جواب داره که آدم چیزی که ارزشمند رو ازش کپی درست میکنه.


پس این دونه‌ها برای اینکه به عنوان پول استفاده می‌شدند و ذات بشر همیشه به دور زدن و تقلب برای رسیدن به ثروت بیشتر علاقه داشته، برای همین بدون کاکائو هم رحم نکرده و کپی اون‌ها رو ساخته. شاید هزار سال دیگه هم بیان اما بنویسن که آقا توی هزار سال پیش یه قومی بودند که کاغذ تقلبی چاپ می‌کردن و قالب همدیگه می‌کردن. حالا دلیل اینکه شکلات و دونه کاکائو به عنوان یک کالای گرون‌قیمت رد و بدل می‌شد، به خاطر شرایط سخت پرورش و کمیابی‌ش بود. یعنی دونه‌ی کاکائو هرجایی پیدا نمی‌شد و یه ماده‌ی کمیاب بود مثل طلا. اونجا کاکائو ارزش داشت طلا معنی نداشت و همینطور خیلی راحت قابل انتقال بود و فاسد نمی‌شد. خیلی کم پیش میومد که فاسد بشه. پس مهمترین دارایی مردم آمریکای لاتین بود.


توی بسته‌هایی شکل و از راه قایق اون رو به بقیه کشورها و مناطق و حتی بقیه قاره‌ها صادر می‌کردن. آیین و فرهنگ آزدک‌ها واقعا اونقدر زیاد کشف نشده و کسی از رسم و رسومشون اونجور که باید خبر نداره. اونچه که ما الان ازش خبر داریم نتیجه‌ی اطلاعاتیه که ششصد سال بعداز وجود آزتک‌ها توسط اسپانیایی‌هاییه که اونجا رو تصرف کردن به دست اومده که مسلما این داستان با سلیقه‌ی اسپانیایی‌ها مخلوط شده و اونچه که الان به دست ما رسیده ترکیبی از واقعیت و افسانه‌ست. توی اطلاعاتی که به دست اومده نوشته شده که وقتی کریستف کلمب به هندوراس رسید یه سرخپوست‌هایی دیدن که کنار خنجرهاشون از دونه‌های کاکاو عین چشم‌هاشون محافظت می‌کردن. البته کلمب برای رویای طلا خیلی زود هندوراس رو ترک کرد و هندوراس موند و یه عده مسافر کنجکاو که دنبال ماجراجویی بودن.


توی هندوراس یه جزیره هست به اسم گواناجا که اولین جایی هست که فرانسوی‌ها و اسپانیایی‌ها با شکل و شمایل کاکائو و نوشیدنی کاکائو آشنا شدن. الکی هم نیست که الان معروف‌ترین تولیدکننده‌ی شکلات های لوکس تو فرانسه اسم تلخ‌ترین شکلات بارش رو گذاشته گواناجا. چون انگاری عاشق‌های شکلات برای اولین بار شکلات رو توی این جزیره تجربه‌کردن. تمدن آزتک‌ها به خاطر هجوم مهاجمان اسپانیایی از زمین محو شده. اون‌ها حتی به کتابخونه‌هاشون هم رحم نکردند و برای همین جز نوشته‌های خود اروپایی‌ها اطلاعات زیاد دیگه‌ای از آزتک‌های نموده و شکلات از معدود چیزهایی که از نابودی نجات پیدا کرده. تو همین نوشته‌های اسپانیایی‌ها از مراسم قربانی کردنی صحبت میشه که توی رقص آخر قربانی، برای بالا بردن روحیه‌اش بهش یه نوشیدنی از میکس آب و خون و شکلات می‌دادن و از اونجا که دونه‌ی کاکائو شبیه به قلبه، آزتک‌ها باور داشتند که یه ربطی بین قلب و دونه‌ی کاکائو و این چیزها وجود داره.


سوالی که تاریخ‌دان‌ها همیشه درباره‌ی استعمار اروپایی‌ها از خودشون می‌پرسن اینه که عکس‌العمل اروپایی در برابر اتفاق‌های جدیدی که تو دنیای جدید باهاش مواجه می‌شدند چی بوده. اصلا این اروپایی‌ها بودن که خودشون رو با اون پدیده تطابق می‌دادن یا این‌ها برحسب سلیقه‌شون میومدن اون پدیده رو، اون ماده رو، اون اتفاق رو، هر چی بوده اون رو سلیقشون استفاده می‌کردن. یا یه جور بهتره بگم اینه که اصلا اون پدیده اصالتش رو با فرمت سرزمین اولش حفظ می‌کرد یا به ظاهر و شکل اروپایی در میومد و از اصالتش دور می‌شد؟ آیا شکلاتی محصول اروپاییه یا یه محصول آرتکی و مایایی که به اروپا اومده؟ چیزی که از نظر من تا همین امروز پابرجاست، اینه که استعمار همیشه به شکلی اثرش رو توی زندگی و فرهنگ وخورد و خوراک سرزمین‌های تحت سلطه گذاشته. ولی توی کشورهای مقصد که شکلات رفته اونجا، داستان کمی فرق می‌کنه.


کشورها و مردمش اوایل در برابر فرهنگ و پدیده‌ی جدیدی مثل شکلات خوری مقاومت می‌کردند و حتی دویست سال طول کشید که پدیده‌ی شکلات خوردن توی اسپانیا و حتی اروپا مخصوصا، جا بیفته. مثلا می‌گفتن که این نوشیدنی آب شکلات بیشتر به درد خوک‌ها می‌خوره تا آدم‌ها. یا مثلا یه نویسنده‌ی ایتالیایی نوشته که نوشیدنی شکلات برای کسانی که بهش عادت ندارن یه نوشیدنی تهوع آوره با اون یه عالمه کفی که روشه. اما سالهاست که مردا و زنای اسپانیایی به خوردنش اعتیاد پیدا کردن. شاید تو نگاه اول نوشیدنی شکلات یه نوشیدنی تهوع‌آور به نظر برسه اما مقاومت مردم اروپا در برابر خوردنش به خاطر یه چیز دیگه بود.


اون‌ها که خاصیت اعتیاد‌آوری نوشیدنی رو دیده بودند و از طرفی خودشون رو از سرخ‌پوست‌ها بهتر می‌دونستن نمی‌خواستن که در برابر چشم‌های بقیه با سرخپوست‌ها حمله‌ور بشن و خودشون بهتر و برتر می‌دونستن. می‌ترسیدن که با خوردن شکلات یه خلق و خوی سرخ‌پوستی توشون نفوذ کنه. برای همین پخت و پز این نوشیدنی اعتیادآور افتاد روی دوش یه زنانی که جامعه اون‌ها رو ترک کرده بود و اسم‌های عجیب غریب روشون گذاشته بود و کلا فرمت زندگی این زنان با بقیه‌ی جامعه فرق داشت که من رو یاد فیلم شکلات میندازه این حرف. احتمالا این فیلم رو دیدین که یه زن تنها و ترد‌شده از جامعه یه مغازه‌ی شکلات فروشی داره. همه اون رو بدکاره میدونن و میگن که شکلات‌هاش مردها و زن‌ها رو سخر و جادو نه از راه به در می‌کنه. واقعا ظاهرا عین همین فیلم یه عده زن بودن که کارشون ساختن و پختن شکلات بوده که زیاد هم توی جامعه محبوب نبودن.


یکی از راه‌های حکومت به سرزمین‌های تحت استعمار اینه که دل مردم رو به دست بیاریم. اون‌ها رو توی کار حکومت داری شریک کنیم. شکلات هم نقش مهمی توی فرهنگ آزتک‌ها داشت و برای مردم آزتک یه ماده‌ی محبوب بود و برای همین می‌تونست همین عامل پیوند محکمی بین اسپانیایی‌ها و آزتک‌ها به وجود بیاره پس اسپانیایی‌ها به کمک زن‌های آزتکی تونستن شکلات رو وارد غذاهاشون بکنن و غذاهای آزتکی به خصوص شکلات وارد اسپانیا شد. توماس گیج یه ژنرال بریتانیایی بود که برای معمولی رفته بود آمریکای لاتین. اونجا اون یه داستان جالبی رو با چشم‌های خودش می‌بینه. اون تو خاطراتش نوشته که نزدیکی گواتمالا یک کلیسا بود که یک کشیش اسپانیایی اونجا زندگی می‌کرد و کلیسا رو اداره می‌کرد.


اون خیلی آدم متعصب و شدیدا خسیسی بود و با هر تغییری توی کلیسا و مدل سبک زندگی خیلی شدید مخالفت می‌کرد. همین اخلاقش آخر سر سرش رو به باد داد. چون با زن‌های منطقه‌ی گواتمالا به اختلاف خورد. زن‌ها از مراسم طولانی آهنگ‌های مذهبی که باید می‌خوندن خسته شده بودن و حوصلشون سر می‌رفت و می‌گفتن که ضعف می‌گیرتشون و برای اینکه بتونن تو جلسه‌های طولانی کلیسا دووم بیارن با خودشون یه لیوان نوشیدنی شکلات میوردن توی کلیسا. کشیش هم که از این کار و بی‌ملاحظگی‌هاشون بهش برخورده بود آوردن هر نوشیدنی و خوردنی رو به کلیسا ممنوع اعلام کرد مخصوصا شکلات. کم کم دعوا و بحث بالا می‌گیره و وقتی که کشیش دیگه به هیچ صراطی مستقیم نبود، زن‌های گواتمالایی تصمیم میگیرن که دیگه نه تنها که به کلیسا نرن، که حتی کمک‌های مالی به اونجا رو هم قطع کنن.


این در حالی بود که خرج زندگی کشیش کلیسا وابسته به همین کمک‌های مالی بود. هر چی هم از بالا دستور می‌دادند که آقای کشیش کوتاه بیا داداش، اصلا و ابدا گوش دوستمون بدهکار این حرف‌ها نبود. تا اینکه یه روز اونقدر کشیش مریض میشه که مجبورش می‌کنه برگرده به کشورش اسپانیا و چند وقت بعد همونجا تو اسپانیا از دنیا بره. پزشک معالجش هم توی ریپورت گزارشش نوشته که اون به خاطر مسمومیت غذایی بوده که مرده. اینجور که معلومه کشیش رو یا همکارهاش، یا یکی از زنان طرف دعوا مسموم کرده تا این دشمن شکلات رو از سر راه برداره. تا مردم دوباره به کلیسا برگردن و کلیسا به کمک‌های مالی‌ش برسه. اینجوری بود که شکلات بر کشیش منطقه برنده میشه. این شاید علت و دلیلی بر این باشه که زن‌ها اونقدر به شکلات اعتیاد پیدا کرده بودند که حاضر بودند لعنت ابدی رو به جون بخرن ولی از شکلات دست نکشن. توی آمریکای مرکزی نوشیدنی شکلات یه نوشیدنی زنونه بود.


زن‌ها نه تنها فقط می‌خوردن که توی سحر و جادو هم ازش استفاده می‌کردن. مثلا روش ورد میخوندن، یا توش چیز میز می‌ریختن میدادن به بخت برگشته‌ای که می‌خواستن طلسمش کنن. حتی اگه می‌خواستن کسی مسموم کنن توی نوشیدنی‌ش سم می‌ریختن. یه چیزی مثل قهوه قجری خودمون بود مثلا با شکلات شوهرهاشون رو طلسم می‌کردن تا غلام حلقه به گوششون بشه. براشون کارهاشون رو انجام بده، لباس‌هاشون رو بشوره، ظرف‌هاشون رو بشوره، از این کارها. کلا شکلات شده بود نماد زن بد و اغواگر. زنی که به وظیفه‌هاش نمیرسه، تنها کاری که می‌کنه با این که این لیوان نوشیدنی شکلات بخوره و شکلات گره خورده بود به شیطنت زنانه و تجملگرایی و تنبلی و خودشیفتگی و الی آخر. البته از دونه‌ی کاکائو توی قرون وسطی استفاده‌های دیگه‌ای هم میشد. مثلا اون زمان خوراکی‌هایی مثل توپ و حلیم و فرنی غذاهای مد روزی بودن.


دونه‌ی آسیاب شده کاکائو رو مثل بادوم مینداختن توی سوپ و چون بادوم مثل حجیم کننده عمل می‌کرد و شکم رو سیر می‌کرد، این‌ها هم فکر می‌کردن که کاکائو هم میتونه همین کار رو انجام بده. ولی کاکائو اون خاصیت حجم دهندگی رو نداشت. یا مثلا برای سفرهای طولانی توی قالب‌ها و قرص‌های بزرگ با خودشون حمل می‌کردند مثل همون زمان مایایی‌ها و در زمان سفر توی آب حل می‌کردن و می‌خوردن تا انرژی بگیرن. دیگه خود اسپانیایی‌ها هم یاد گرفته بودند که هر زمان و هر مکانی که می‌تونن شکلات بخورن. تا اینکه ناقوس کلیساهای واتیکان به صدا دراومدن و بحث‌های مذهبی بازارش درباره‌ی رابطه‌ی شکلات و روزه داغ شد. توی نوشته‌های آزتک‌ها ثابت شده بود که خوردن شکلات باعث میشه تو چند روز هم بدون غذا بتونی دووم بیاری و با خوردن چند تکه شکلات انرژی روزت رو تامین کنی.


برای همین خوردن این شکلات روزه گرفتن رو آسون‌تر می‌کرد اما بحث این بود که تو روزه می‌گیری که گرسنگی رو حس کنی. درد و عذاب به بدن‌ات وارد کنی. سختی به بدن‌ات وارد کنی و خوردن شکلات این امکان رو که درد رو مزه کنی، گرسنگی رو حس کنی از بدن می‌گرفت. پس روزه‌ای که با شکلات گرفته می‌شد قبول نبود. از طرفی میگفتن این چه ماده‌ایه که انقدر بدون غذا بدن رو با انرژی نگه می‌داره؟ حتما یه چیزی توش داره که برای بدن مضره. از اونور آزتک‌ها به خاصیت آفرودیتی شکلات اعتقاد داشتند که از نظر کلیسای کاتولیک، خوراکی‌های آفرودیتی خیلی بی‌شان و بی‌تربیت‌ان و نباید همچین خوراکی‌هایی که قوای جنسی رو زیاد میکنن خورد. تاریخ شکلات به صورت خیلی عجیبی به استعمار گره‌خورده. چون نه تنها شکلات، که یار همیشگی شکلات یعنی شکر هم دستاورد استعماره.


تاریخ تاریک شکر خودش اپیزود جداگانه لازم داره. فقط همین رو بگم که شکر تولید دست برده‌های آفریقایی بود. شکلات رو مردم فقیر تولید می‌کردند و مردم پولدار و مرفه مصرف می‌کردن. مکان تولیدشون هم جایی دورتر با فاصله‌ی صدها هزار کیلومتر اونورتر از جای مصرف بود. البته هنوز هم همینطوره. شکلات و شکر یک گره کور با تاریخ تاریک بردگی و تجارت اون خوردن. همونجور که قبلا هم گفتم، کاکائو اوایل درخت خودرو بود که نیازی به مزرعه نداشت و همه‌ی جنگل‌های استوایی آمریکا پر درخت کاکائو بودن. اما چیزی که برای استعمارگرها مهم بود این بود که بومی‌ها بهتر از اون‌ها جنگل رو بلد بودن و راه در رو زیاد داشت و نمی‌تونستن برده‌ها رو راحت کنترل کنن.


بیزینس شکلات هم مثل شکر و توتون و تنباکو یه بیزینس سودآور بود و برخلاف توتون و تنباکو، همه‌ی آدما از بچه‌ی پنج ساله تا پیرزن و پیر مرد لب گور می‌تونستن تو کار کشت و برداشت کاکائو باشن. برای همین براشون مهم بود که برده‌ها رو کنترل کنن. پس این تصمیم میگیرن که اونجاها مزرعه بزنن به جای اینکه از درخت‌های کاکوئوی جنگل‌ها استفاده کنن. شکلات هم از راه اسپانیا و توی قرن شونزدهم وارد اروپا شد. پس اول شکلات تو اسپانیا و بین صومعه نشینان و کاخ‌نشینان جا افتاد و یه نوشیدنی اشرافی بود. شاید اینکه یه شاه شکلات بخوره به نظر اوکی بیاد اما اینکه چرا راهب‌ها و راهبه‌ها و کشیش‌ها و شکلات میخوردن، شاید سوال به وجود بیاره. جواب اینه که کشیش‌ها برای تبلیغ دین به آمریکای لاتین و مکزیک استفاده می‌شدن. اون‌ها وقت برگشتن با خودشون تجربه‌های جدید و خوراکی‌های جدید رو به کشورشون می‌آوردن.


پس اون‌ها اولین کسانی بودن که شکلات رو تبلیغ کردن. حتی اسم شکلات از زبان آزتکی وارد زبان اسپانیایی و بعدش اروپا شد. شکلات از ترکیب دو کلمه‌ای ،که امیدوارم درست بگم، شکل و آتل میاد که به معنی نوشیدنی تلخه. شکلات اول توی اروپا ارزشی نداشت و صرفا از سر کنجکاوی و هیجان خورده میشد. یه ماده‌ای که در کنار پرهای رنگارنگ پرنده‌های استوایی و عودهای خوشبو با به اروپا میومد. اما دیگه تو صد سال بعد، یعنی قرن هفدهم مصرف شکلات به همون اندازه‌ای بود که توی آمریکای لاتین بود. کنار شکلات ادویه‌هایی که بهش اضافه می‌شد باشه اروپا اومد. این ادویه‌ها چیز‌هایی بودن مثل چیلی و وانیل و یه گل به اسم به اسم گوش‌گلو توی اسپانیا به تقلید از آزتک‌ها و مایا‌یی‌ها شکلات رو توی لیوان‌های سفالی می‌خوردن.


مثل شغل باریستایی و خوشگلی که با کافی میشه، بازی با کف شکلات و حجم کف و شگردی که باعث کف شکلات می‌شد از جذابیت‌های نوشیدنی شکلات بود. با وسیع شدن فرهنگ شکلات خوری توی ایتالیا اون‌ها شروع کردن به ترکیب و اختراع مزه‌های جدید. مثلا از عسل و شکر استفاده کردن، از دارچینی که از شرق آسیا میومد استفاده کردن، فلفل سیاه بهش زدن، بادوم زدنريال زرده‌ی تخم مرغ اضافه کردن و از همه مهمتر، شروع کردن بهش شیر اضافه کردن. همیشه هم که نه ولی اغلب این نوشیدنی رو داغ سرو می‌کردن. کم کم با همین ابداعات و اختراعات، ایتالیایی‌ها گوی رقابت رو از دست اسپانیایی‌ها دزدیدن و شدن تولیدکننده‌ی طعم‌های جدید شکلات.


از طعم گل یاسمن و شکر و وانیل گرفته تا اضافه کردن عنبر نهنگ به شکلات. این‌ها همه طعم‌های جدیدی بودند که ایتالیایی‌ها اختراع کردن. عنبر یه ماده‌ از روده و دستگاه گوارش نهنگه که از راه مقعدش یا دهانش خارج میشه و روی آب اقیانوس شناور می‌مونه و یه جنس مومی‌طور داره. تا مدت‌ها عنبر توی صنعت عصر سازی جزو عنصرهای اصلی عطر بود که باعث می‌شد روی عطر تثبیت بشه و موندگار بشه. حالا نمیدونم چرا همین عنبر رو به شکلات می‌زدن. شاید میخواستن بوی خوب شکلات رو تثبیت کنن. بیخود هم نیست که ایتالیایی‌ها توی تولید شکلات هنوز تو رتبه‌های اول‌ان.


دقیقا همون دوره‌ای که ایتالیا در حال اختراع مزه‌های جدید برای شکلات بود، توی بریتانیا توی دوره‌ی سلطنت چارلز اول، مردم انگلستان دچار جنگ داخلی شدن. گرفتار جنگ داخلی شده بودن. الیور کرامول یه سیاست‌مدار و جمهوری‌خواه بود که میخواست بساط سلطنت رو توی بریتانیا جمع کنه. البته برای چند سالی موفق میشه و چارلز اول گردن زده میشه اما پارلمان از جمهوری بریتانیا حمایت نمی‌کنه و خیلی زود بعد مرگ کرامول سلطنت به بریتانیا برمی‌گرده و حتی بعد مرگش سلطنت‌طلب‌ها جسدش رو از خاک میکشن بیرون و گردنش رو می‌زنن. اون موقع دیگه آخرین باری بود که کسی از جمهوری توی انگلستان حرف زد. با سرکار اومدن کرامول که یه پروتستان بود، بریز و بپاش و زندگی لوکس و پرخوری و عیاشی و شکم پرستی رو یه کار گناه‌آلود می‌دونست. مثلا پودینگ کریسمس رو که نماد مسیحیت بود رو ممنوع اعلام کرد.


تو همچین شرایطی که سبک غذا خوردن داشت عوض می‌شد و خیلی غذاها به عنوان مکروهات معرفی می‌شدن، یه خوراکی‌هایی باید جا می‌افتاد که انرژی لازم رو جبران کنه. همینطور هم بریتانیا کلی سرباز داشت که توی آماده باش جنگ داخلی بودن و انرژی لازم داشتن. برای همین کنار بارهای آب جو یه مغازه‌های کوچک نوشیدنی شکلات هم به وجود اومد که نیاز مردم رو جوابگو باشه .توی روزنامه‌های بریتانیایی شکلات رو اینجوری معرفی می‌کردند که این نوشیدنی که مال سرخ‌پوست‌ها ست و از دونه‌ی میوه به اسم کاکائو به دست میاد. به این مغازه‌ها چاکلت هاوس می‌گفتن و توی بساطشون بازی راه می‌انداختند که مردم رو جذب کنن که بیان توی مغازهاشون.


دیگه از خواص درمانی مفید شکلات میگفتن. میگفتن دندون‌ها رو تمیز می‌کنه، برای گوارش خوبه، قدرت باروری جنسی رو بالا می‌بره و از این داستان‌ها و این‌ها که همه رو مشتاق خوردن شکلات بکنن. ساموئل پیپس رو یادتونه؟ توی قسمت‌های قبلی که درباره‌ی پنیر بود درباره‌ش حرف زدم که یه روزمره نویس انگلیسی بود و توی دوران مهمی توی تاریخ بریتانیا توی لندن زندگی می‌کرد. تقریبا چهارصد سال پیش که مثلا آتش‌سوزی بزرگ لندن رو با چشم‌های خودش دیده بود. اون آدم درباره‌ی شکلات میگه که "صبح با یه سردردی از خواب پاشدم که نتیجه‌ی زیاده‌روی توی نوشیدنی دیشبه که بابتش حسابی پشیمونم. با آقای کرید برای صبحونه توی کافه وقت داشتیم که نوشیدنی همیشگی رو بخوریم.


اون کمی توی اون نوشیدنی برام شکلات ریخت و حسابی من رو سر حال آورد. از توی خاطرات همین پیپس میشه فهمید مثل قهوه شکلات خوری کار مردونه بود توی بریتانیا که دور هم توی قصر و عمارت یکی از دوک‌ها جمع می‌شدن یا توی باشگاه‌های مردونه وقتی داشتن بحث‌های مردونه و سیاسی می‌کردن نوشیدنی شکلات میخوردن و حسابی از این دورهمی‌ها این انگلیسی‌ها لذت می‌بردن. حتی توی کتاب‌های آشپزی انگلیسی از یه دستور جدید رونمایی کردند که آب و شیر رو با شکلات مخلوط می‌کردند و کمی لیکور بهش اضافه می‌کردن و کمی شکر می‌زدن تا طعم شیرین بگیره. آخر سر هم بهش زرده‌ی تخم‌مرغ می‌زدن تا حجیم بشه. خودم که این رسپی رو دیدم وسوسه شدم درستش کنم واقعیت‌ش.


احتمالا همین رسپی اولین نسل از هات‌چاکلت‎هایی هستش که ما الان می‌شناسیم. این در حالیه که همون ایتالیایی‌ها داشتن با شکلات سربت هم درست می‌کردن. سربت و داستانش و توی قسمت بستنی گفتم که نسل‌های اول بستنی توی دنیا بودن و انگار بستنی‌های شکلاتی رواولین بار خود ایتالیایی‌ها بودند که اختراع کردن. حتما به اون قسمت یه سر بزنین. داستان خوشمزه‌ای داره. خلاصه دیگه آشپزها وقتی دیدن که تلخی شکلات با شکر یه ترکیب جذاب درست می‌کنه، اون رو وارد دسر و صبحونه‌شون کردن. کیک شکلاتی، بستنی شکلاتی، موس شکلاتی، تارت شکلاتی، هزارتا مدل و مزه‌ی شکلاتی جذاب ازش استخراج کردن. ولی نوشیدنی شکلاتی توی فرهنگ فرانسوی و انگلیسی شد قسمت جدایی ناپذیر سفره‌های صبحونه‌شون. مثل قهوه و چای. این‌ها نوشیدنی شکلاتی می‌خوردن.


البته از ادبیات و رمان‌های نویسنده‌های انگلیسی مثل جین آستن میشه فهمید که شکلات با طبقه‌ی مرفه بی‌تفاوت به درد فقرا و لوکس گرایی گره خورده بود و مصرف شکلات زیادی چیزی بود که از دید فرهیخته‌های جامعه چیز خوبی نبود. نکوهش می‌شدن و نماد عیاشی بود. البته توی ادبیات فرانسه و انگلیس شکلات نماد اروتیک بوده. توی داستان‌هاشون حین شرح صحنه‌های سکسی و قبل و بعد مراسم سکس از مصرف شکلات با میوه و این چیزها صحبت میشه. به نظرم این تفکر برمی‌گرده به اعتقاد مایایی‌ها که شکلات توان باروری و جنسی رو بالا می‌بره. برای همین شکلات به نوعی با عیاشی گره خورده بود و برای همین خیلی سبک زندگی کسانی که شکلات مصرف می‌کردند رو نمی‌پسندیدند و اون‌ها رو مورد انتقاد قرار می‌دادند.


مارکی دوساد یه نویسنده و پورنوگرافه و سی سال از زندگی هفتاد و پنج ساله‌ش رو به جرم همجنس‌گرایی و انحراف جنسی و این مسائل توی زندان به سر برد و دو بار نزدیک بود به خاطر و اعتقادات‌ش و نوشته‌هاش سرش بره زیر گیوتین. این آدم توی شرح صحنه‌های اروتیک از شکلات زیاد استفاده می‌کرد و معروف‌ترین کتابش به اسم فلسفه‌ی اتاق خواب و نامه‌های زندان‌اش که حتی به همسرشه، پر از اسم شکلاته که به نظرم نشات گرفته از علاقه این آدم به شکلاته. توی نامه‌هاش دائما از زنش می‌خواد براش کیک اسفنجی بیاره که توش تیکه‌های شکلات مرغوب باشه. اگه شخصیت ماکی دوساد براتون جذاب حتما فیلم قلم‌های پر رو ببینید. من سال‌ها پیش این فیلم رو دیده بودم و حقیقتا تحت تاثیر ذهن بیمار این آقای ماکی دوساد قرار گرفتم.


اگه آمریکای جنوبی و اروپا رو دو سر زنجیره‌ی تولید شکلات بدونیم، هر دو طرف این زنجیره آخرهای قرن هیجدهم دچار بحران و جنگ و انقلاب و این داستان‌ها شدن. انقلاب‌های استقلال طلبی توی ونزوئلا و شمال قاره‌ای آمریکای لاتین باعث شد تا خیلی از برده‌هایی که توی زمین‌های کاکائو کار می‌کردن دیگه حاضر به کار سرزمین نشن و ترجیح می‌دادن تا عضو ارتش بشن. از طرفی هم ناپلئون به اسپانیا و پرتغال حمله کرد و باعث تضعیف اون‌ها شد. پس بدیهیه که برای مدتی کشت کاکائو از یک طرف، و تولید و مصرف شکلات از طرف دیگه توی اروپا کاهش پیدا کنه. همین کم شدن تولید شکلات اون رو تبدیل به یه ماده‌ی خوراکی خیلی گرون کرد.


تو همین گرونی شکلات بود که مردم به نوشیدنی‌های جایگزین مثل چای و قهوه‌ رو آوردن و به اون عادت کردن. تو همین گیرودار گرونی یه هلندی به اسم ون هوتن برای استفاده‌ی بهتر و بیشتر از شکلات یاد گرفت از دونه‌ی کاکائو روغن بگیره که ما الان به این میگیم کره کاکائو. همین کره‌کاکائو اولین قدم برای تولید شکلات‌هایی هستن که ما به شکل امروزی میشناسیمشون. ون‌هوتن هلندی یه روشی پیدا کرد به اسم داچیک که توش با یه سری فعل و انفعالات شیمیایی که صحبت دربارش خارج از حوصله‌ی ماست، به این شکلات با تلخی کمتر و رنگ تیره‌تر رسید. از طرفی برای اینکه از مقدار شکلات رو کم کنن به شیر داخل نوشیدنی‌ها اضافه کردن و چون تفکرات با کره کاکائو ترکیبش می‌کردن آخرسر، یه طعم خوشایندتری به خودش گرفت و مشتری‌های بیشتری به سمت خودش کشوند.


تا قرن نوزدهم خرد کردن دونه‌های کاکائو با کاری که مایایی‌ها می‌کردند زیاد فرقی نداشت. توی اروپا و با دست و هاون و سنگ اون رو خورد می‌کردند. اما کم‌کم به آسیاب‌های بادی توی هلند و آلمان و اتریش کارگاه‌هایی به وجود اومدن کاکائو رو کنار دونه‌های لوبیا و ذرت و گندم آرد می‌کرد. تا قرن نوزدهم شکلات فقط از یه جا به اروپا میومد. اون هم از کشورهای تحت استعمار پرتغال و اسپانیا توی آمریکای جنوبی و مرکزی بود. اما بعد همون انقلاب‌ها و استقلال طلبی هایی که توی آمریکای لاتین اتفاقات افتاد، دیگه شکلات فقط محدود به سرزمین مادری‌اش نبود و توی جاهای دیگه که آب و هوای مناسب برای کشت درخت کاکائو بود، کاکائو به ثمر نشست. از جنگل‌های آفریقایی گرفته تا مناطق استوایی و چمنزارهای آلپ همه دیگه توی تولید شکلات نقش داشتن.


دیگه نقش شکلات از یه خوراکی برای عیش و نوش تبدیل به یه ماده‌ی مغذی و انرژی بخش برای طبقه کارگر شد. اگر دو قرن آخر به طور خلاصه نگاه کنیم، از انقلاب فرانسه گرفته تا جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه و جنگ جهانی دوم، همه‌ی این اتفاق‌های مهم و سرنوشت‌ساز تو این دویست سال اتفاق افتادن و زندگی همه‌ی ما رو تحت تاثیر قرار دادن. این جنگ‌های طاقت‌فرسا و سخت بودن که این خوراکی رو محبوب کردن توی این جنگ‌ها سربازها به خاطر حفظ انرژیشون از شکلات استفاده می‌کردن و توی ارتش عضو جدایی‌ناپذیر جیره‌ی غذایی سربازها شده بود. وقتی جنگ تموم شد، این عادت از سر سربازها نیفتاد که و اون رو با خودشون به شهر و خانواده‌شون منتقل کردن. انقلاب صنعتی و تولید انواع شکلات نقطه‌ی عطف بزرگی توی تاریخ شکلاته.


هر کارخونه‌ی شکلات سازی توی دنیای خودش داستان‌ها و حرف‌های زیادی داره. دیگه با تولید انبود شکلات و وارد شدن اولین شکلات سازی‌های دنیا مثل کدبری و هرشی معنا و مفهوم شکلات از یه خوراکی انرژی‌زا که خواص درمانی داره، به یه خوراکی خوشمزه و مفرح تبدیل شد که دسر و تنقلات گرفت و بیشتر از گذشته پاش توی شیرینی پزی‌ها وا شد. اول هلندی‌ها بعدش هم بریتانیایی‌ها، سوییسی‌ها و بعدتر بلژیکی‌ها توی صنعت شکلات‌سازی پیشرو شدن. این اولین بار بریتانیایی‌ها بودند که شکلات‌های مکعبی اختراع کردند که همین که تو دهن می‌ذاشتی آب می‌شد و شکلات از شکل یه نوشیدنی به شکل یه خوردنی تغییر ماهیت داد. اما این سوییس‌ها بودن که تونستن با هزینه‌کمتر شکلات‌های خوشمزه‌تری درست کنن. توی همین دوره‌ها بود که تجارت‌های کوچک شکلات توی سوییس به غول‌های صنعتی بزرگی تبدیل شدند که هنوز که هنوزه اسمشون پابرجاست.


معروف‌ترین‌شون رو هم که ما می‌شناسیم چیه؟ آها همون که الان داری بهش فکر می‌کنی و دلت قیلی ویلی میره. شرکت نستله و در کنارش شرکت لینت. این‌ها شرکت‌هایی بودند که برای اولین بار از شیر خشک توی شکلات‌هاشون استفاده کردن و با مکانیزم و مزه‌های مختلف شک دادن به شکلات، مثل چاکلت بارها بزرگترین تحول توی مزه و سر و شکل شکلات ایجاد کردن. دیگه از آخر قرن نوزدهم تا الان درست کردن شکلات زیاد فرقی نکرده. همه‌ی مراحل مکانیکی انجام میشه. یعنی تمام مکانیکی. از تمیزکردن‌ دونه‌های کاکائو، تا پوست گرفتنشون گرفته، و خرد کردنشون، همه‌ی این‌ها مکانیزه انجام میشه. حالا با پودر کاکائو کره‌ی کاکائو و شیر خشک و چندین و چند مزه‌ی دیگه به شکلاتی می‌رسیم که این روزها ما می‌خوریم. شکلات سفید هم دقیقا از همین جا متولد شد.


برخلاف شکلات قهوه‌ای که ما می‌شناسیم، شکلات سفید پودر کاکائو نداره. فقط کره کاکائو داره. برای همین هم شیرین‌تره. چون تلخی شکلات رو نداره به خاطر اون در کاکائو. وگرنه فرق شکلات سفید و شکلات قهوه‌ای توی شیرش نیست. توی مصرف پودر کاکائو و کره کاکائوشه. دیگه خوردن شکلات اونقدر به صرفه شد که از گوشت هم ارزان‌تر بود و توی بلژیک خیلی‌ها جای غذا شکلات می‌خوردن تا سیر بمونن و صرفه جویی کنند و توی بریتانیا هم کارگری به عنوان یک خوراکی‌ای جای گوشت رو می‌گرفت و یک نوشیدنی انرژی‌زای مشهور شد که از گوشت هم ارزون‌تر بود و اون‌ها رو تا مدت‌ها با انرژی نگه می‌داشت. دیگه جوری شد که نیروی دریایی بریتانیا برای این جیره ملوان‌هاش از کارخونه‌های شکلات‌سازی با حجم بالا شکلات سفارش می‌داد. این کمپانی‌های شکلات سازی هم از این فرصت برای تبلیغاتشون حسابی استفاده‌ی لازم رو بردن و می‌گفتن که ما افتخار می‌کنیم که داریم به ارتش کشورمون خدمت می‌کنیم.


بعد جنگ جهانی هم که دیگه شکلات تبدیل شد به نماد تامین غذا و قدرت سربازها و به صورت نمادین یه سمبلی بود توی کشورهای اروپایی به عنوان هدیه دادن. مثلا سربازها میومدن به بچه‌ها و زن‌هاشون به نشونه‌ی عشق شکلات هدیه می‌دادن همین هدیه دادن باعث شد شکلات نماد محبت و حمایت و عشق رو به خودش بگیره. برای همین توی مارکتینگ برای حدود شکلات توی خونه‌ها، اون رو در حد شیر مادر تقدیس کردن و نشونه‌ی محبت بین مادر و فرزند شد. هر وقت می‌خواستن یه خونواده رو خوشحال نشون بدن، یه شکلات میزدن کنار خونه میگفتن ببین چه خوشحالن این‌ها. چون شکلات می‌خورن. توی راستای همین مارکتینگ به خوشگل‌کاری و بسته‌بندی شکلات هم بعد از اون دیگه بیشتر توجه شد و این بریتانیایی‌ها بودن که اولین بار شکلات‌های کوچیک در حد و اندازه‌ی یه تیکه‌ای که بشه گذاشت تو دهن راحت آب بشه رو بها ارائه دادن.


شرکت کدبری هم اولین شرکتی بود که این کار رو کرد و توی جعبه شکلات شروع کرد فروختن. کنارش یادداشتی، یه کارت پستال عاشقانه هم می‌ذاشت. این عشق و محبتی که در کنار شکلات نشون داده میشد، توی ذهن آدم‌ها شکلات رو تبدیل به یه لذتی می‌کرد که فقط این طعمش نبود که اون رو محبوب می‌کرد بلکه مفهوم و نمادی که همراهش بود، اون رو تبدیل به یک آیتم و ماده‌ی دوست داشتنی کرد. کم کم این جعبه‌های کاغذی جاشون رو به قوطی‌هایی دادن که به صرفه‌تر بود و عمر بیشتری می‌کردند. وقتی هم شکلات تموم شد، بقیه میتونستن مثلا چیزهای دیگه توش بزنن. ولی اون برند شکلات هنوز جلوچشم بود. کوالیتی استریت شکلات معروف بریتانیایی، اولین برندی بود که شکلات‌های رنگ و وارنگ‌ش رو برای کریسمس توی جعبه فلزی یا همون قوطی به بازار عرضه کرد.


هنوز که هنوزه کوالیتی استریت یه شکلات سمبلیک انگلیسیه که دورهمی‌های کریسمس رو برای انگلیسی‌ها یاداوری می‌کنه. خیلی از ما شکلات بنفش رو که توش فندق و کارامله رو دوست داریم. بعضی‌هامون اون شکلات‌های طلایی انگشتی شکل که توش تافی داره می‌پسندیم، بعضی‌هامون هم فقط شکلات خالص مثلثی شکلش رو که جلدش سبزه رو ترجیح میدیم. تا اینجا هر چی گفتم از خوشگل‌ها خوشمزگی‌های شکلات بود اما شکلات یه قسمت تاریک و تلخی داره که خیلی کم بهش کسی توجه کرده. اون هم ظلمی که در حق کسانی شده که صاحبان اصلی این درخت و محصولش بودن. توی سرزمین‌های آمریکای لاتین و بعدها مناطق استوایی آسیا مثل اندونزی و مناطق آفریقایی که همه‌ی این‌ها محل مناسبی برای کشت کاکائو هستن، مردمی زندگی می‌کردن که شده‌بودن برده‌ی کشورهای استعمارگری مثل پرتغال و اسپانیا و بریتانیا و فرانسه.


این مردم برای زنده موندن باید مفت و مسلم برای این کشورها کار می‌کردن و میوه‌ی سرزمین مادریشون رو می‌فرستادن به اروپا. کم کم کشت کاکائو از آمریکای لاتین به آفریقا و آسیای شرقی منتقل شد. دلیلش هم بیشتر به خاطر انقلاب‌ها و استقلال طلبی مردم آمریکای لاتین بود و بقیه‌ش هم به خاطر آفتی بود که درخت‌های جنگل آمازون افتاد که دیگه توش درخت کاکائو اونجور که باید رشد نمی‌کرد. برای همین از اون موقع تا الان بیشترین صادرات از آفریقا انجام میشه. جوری که الان کشورهای آفریقایی مثل قانا و نیجریه و بعدش هم اندونزی بیشترین تولید کاکائو رو توی دنیا دارن. البته اندونزی که توی آسیاست. دیگه آمریکای جنوبی نقش چندانی توی تولید کاکائو نداره ولی هنوز هم بهترین کاکائوها مال آمریکای لاتینه.


نمیدونم ایووری می‌خونن یا آیووری. دیگه خودتون ببخشید. یه کشوره تو آفریقا. یه کشور خیلی کوچیک که اصلا اقتصادش بر پایه تولید کاکائو هست. برای همین هست که می‌گم این تجارت با بردگی پیوند خورده. چون از آمریکای لاتین و آفریقا میان که اونجا اکثرشون برده‌های مردم اروپا بودن. مردم اروپایی‌اش که اون زمان نسبت به سیاه‌پوست‌ها یه دید رییسیستی داشتن. حتی اسم بعضی تولیدات شکلاتی رو هم چون همرنگ پوست برده‌ها بود به کنایه انتخاب می‌کردند. مثلا همین بستنی زمستونی که ما می‌خوریم رو بهش بلژیکی‌ها و آلمانی‌ها می‌گفتن نیگروکیس یا مورهد. مورها، بومی‌های شمال آفریقا بودن که اتفاقا مسلمان بودن. این محصولات مورهد و نیگروکیس هنوز هم تو کشورهای اروپایی به همین اسم شناخته میشن.


تا وقتی هم که قانون برده‌داری غیرقانونی نبود، مردم آفریقایی به صورت تمام وقت برای این استعمارگرها توی زمینه‌های کاکائو کار می‌کردند. از مرد و زن و پیر گرفته، تا بچه‌ی چند ساله. مثلا شش ساله، هفت ساله. حتی بعد اعلان ممنوعیت برده‌داری، خیلی از شرکت‌ها از جمله کدبری متهم به سواستفاده از کارگرهای آفریقایی شدن که میگن کم از برده‌داری نداشت. هرچند که شرکت کدبری اونقدر توی دادگاه نفوذ داشت که حکم رو به نفع خودش عوض کرد اما عموم مردم تو اون زمان نسبت به کدبری بدبین شدن و دیگه تمایلی به خرید محصولاتش نداشتن و سال‌ها طول کشید تا تونست دوباره بهش درسته و شکلات یک کدبری هنوز از بهترین برندهای شکلات توی دنیان. خلاصه اینکه شکلات از اینجا می‌اومد.


از جایی که مردم آفریقایی بابتش سختی می‌کشیدن و مجانی کار می‌کردن و توی اروپا تبدیل به یک نماد عشق توی جعبه می‌شد و به اون مردم عرضه می‌شد. توی اروپا یه عبارتی معروف شده بود که می‌گفتن با شکلات احساسات تلخ‌تون رو شیرین کنید. یه طنز تلخی توی شکلاته. اون مزه‌ی تلخ‌ش، اون رنگ قهوه‌ای، که انگاری تنها میزنه به رنگ پوست سیاه پوست‌ها انگار، و اون طعم شیرین و لذت بخشش که اروپایی‌ها می‌خورن، واقعا انگار خودش تو مزه‌‌اش داستان شکلات رو داره با خودش حمل می‌کنه که مردم آفریقایی بابتش سختی می‌کشیدن، زندگیشون ممکن بود بابتش تلخ باشه، ولی همینکه به دست مردم اروپا می‌رسید با طعم شیرین و لذیذ یه لذتی به مردم اروپا می‌داد و این مردم اروپا هستند که بیشتر از شکلات سود می‌برند تا مردم آفریقا و خود مردم آفریقا، با اینکه بیشترین تولید کننده‌ی دونه‌ی کاکائو هستند کمترین مصرف‌کننده‌اش تو کل دنیا هستن.


با شروع جنگ جهانی دوم تولید شکلات خیلی محدود شد و جوری شد که فقط شرکت‌های بزرگ توی این بیزینس دووم اوردن و الان فقط چهار تا شرکت توی دنیا هستن که نصف تولید کاکوئوی دنیا رو به دست گرفتن. مثل بری کالبد سوییسی از اروپا و کمپانی کارگیل و کمپانی آرکیل دنیلز میدلند از آمریکا غول‌های صنعت شکلات‌سازی هستن. مردم اکثرا این غول‌ها رو نمی‌شناسن ولی محصولاتی که از این شرکت‌ها تولید میشن رو خوب میشناسن. شکلات نمونه‌ی یه خوراکی فرا ملیتیه. حتی شرکت‌های تولیدکننده‌ش چندملیتی هستند. ممکنه ترکیبی از چند مجموعه سوییسی، فرانسوی و بلژیکی آمریکایی باشن. اون تو همه‌ی جهان شناخته شده‌است و تو خونه‌ی اکثر آدم‌ها هم پیدا میشه. البته مقدار مصرف‌اش توی دنیا فرق می‌کنه. همونجوری که گفتم تو آفریقا که الان مهمترین جا برای کشت کاکائوئه، کسی شکلات زیاد نمی‌خوره.


مردم عرب و آسیای شرقی هم ترجیح‌شون اینه که شیرینی‌های خودشون رو بخورن. البته ژاپن اینجا یه استثناست که مردمش به شکلات علاقه‌ی بیشتری دارن. اما توی اروپا مصرف شکلات بیداد می‌کنه و بیشترین شکلات خورهای دنیا اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها هستن. توی ایران هم یه ماده‌ی نسبتا جدیده که عمرش کمتر از صد ساله. تاریخ زیادی درباره‌ی شکلات توی ایران وجود نداره. فقط این که ظاهرا دو برادر روس میان ایران و یه کارخونه‌ی شکلات سازی میزنن و اولین شکلات سازی ایرانی‌اش که من شناختن و به نظرم قدیمی‌ترین شکلات‌سازی توی ایرانه، شرکت داداش برادره که ما با برند آیدین می‌شناسیم. که البته الان خودشون هم تبدیل به دو تا شرکت جداگونه شدن به اسم آیدین و شانیز و از اون‌ها قدیمی‌تر وجود نداره. توی ایران. که اون‌ها شروع کرده بودن تولید شکلات و تافی و ویفر و این‌ها.


اون زمان هم تنها رقیب خارجیشون هوی ترکیه بود که هر وقت امام بانوماتی به ما بدن خوشحالمون کنن، برامون هوی می‌خریدن اگه یادتون باشه. حتما یادتونه. البته منظورم رو به هم سن و سالای خودمه که دهه‌ی شصتی‌ هستیم. برگردیم دوباره به اروپا، که دیگه وقتی بود که جنگ جهانی دوم تموم شده بود، دیگه اروپا تبدیل شده بود و قسمت بلوک شرق و بلوک غرب که یه پرده‌ی نامرئی آهنین بین اون‌ها کشیده شده بود. مردم غرب اروپا خوب شکلات می‌خوردن اون دوره. اما بلوک شرق که با نظام کمونیستی اداره می‌شد، فقط یه کارخونه‌ی شکلات سازی توی مسکو داشت، اون هم یه شیرینی پزی آلمانی به اسم اکتبر سرخ بود که توی زمان جنگ تعطیل شده بود و چند سال بعد جنگ دوباره باز میشه.


این شرکت خوراکی محبوبی رو با تاکید به زندگی کارگری و کشاورزی که نشانه از تفکر کمونیستی داشت و تا مدت‌ها یکی از محبوب‌ترین شرکت‌های شوروی بود، یه شکلات به اسم آلیونکا تولید می‌کردند که عکس یه دختر بچه‌ی کوچیک چهار پنج ساله روش بود با یه روسری که شکل و شمایل روستایی داشت. این شکلات و روسیه هنوز خیلی نمادینه. این نمادین بودنش به خاطر اینه که بعد فروپاشی شوروی و برداشته شدن دیوار برلین و پرده‌ی آهنین و این داستان‌ها، سیلی از کالاها و برندهای غربی به سمت روسیه روانه میشه. این مردم با داشتن تک برند شکلات آلیونکا انگاری می‌خواستند هویت خودشون رو حفظ کنن و نسبت به شکلات آلیونکا یه حس نوستالژیک داشتند که خاطرات خوب کودکی رو براشون یاداوری می‌کنه.


یا یه حس وطن‌پرستی داشت براشون. خلاصه شکلات برای همه‌ی ما، نه فقط مردم روسیه توی خاطرات خوبمون جا داره. وقتی حالمون خوبه شکلات می‌خوریم. یا شکلات می‌خوریم که حالمون خوب بشه. خیلی از داستان‌هایی که توی بچگی هم برای ما تعریف کردن به شکلات گره خورده مثل داستان چارلی و کارخانه شکلات‌سازی، مثل داستان هنسل و گرتل. البته این داستان‌ها فقط مخصوص بچه‌ها نیست. کتاب‎ها و فیلم‌های خوبی برای آدم بزرگا با مضمون و محوریت شکلات نوشته شده و یا فیلمش ساخته شده. مثل کتاب مثل آب برای شکلات یا فیلم شکلات. یادمه خاله‌ام همیشه کادو برام از این سیریال‌های نسکوییک می‌آورد. دارم در مورد دهه‌ی نود حرف می‌زنم. که شکلاتی بودن توش جایزه داشت. نمیدونم بخاطر شکلات بود یا دوست داشتم که اون جایزه‌اش که شکل خرگوش داشت بهم برسه. هنوز هیجانی که از باز کردن بسته بهم دست میده رو یادمه.


اون سیریال، هنوز با اون طعم شکلاتی‌ مزه‌اش زیر زبونمه. الان هم که واسه پسرم همیشه میرم نسکوییک بخرم اون خرگوش رو که می‌بینم یاد دوران بچگی خودم میوفتم. همونجور که شراب و زیتون و روغن زیتون و نون و پنیر و آبجو تستر دارن تا کیفیت‌ها شون درجه‌بندی بشن، توی شکلات هم این قضیه وجود داره. این که بفهمیم شکلات خوبه یا بد، باید چند فاکتور رو درنظربگیریم. اولین و اصلی‌ترین و مهم‌ترین فاکتور اینه که بدونیم کاکائو از کدوم سرزمین اومده. مثلا اکوادور و ونزوئلا بهترین گونه‌های کاکائو رو تولید می‌کنن. البته ماداگاسکار و جاوای اندونزی کاکائو و با کیفیت تولید می‌کنن. طبیعتا شکلاتی که از این گونه‌ها درست میشن خیلی گرونتر از شکلات‌هایی هستند که کاکائوش از آفریقا میاد. فاکتور دوم هم که خیلی مهمه و مورد توجهه خلوص دونه‌ای کاکائوئه. منظور اینه که از نظر ژنتیکی یک نوع کاکائو با یه نوع کاکائویی ترکیب نشده باشه و ژنش خالص باشه. یه شکلات خوب، تلخ و تیره و شکننده‌ست.


این شیر و شکر و مواد دیگه‌ان که شکلات رو روشن و شیرین و نرم می‌کنه، با اینکه شکلات خوشمزه می‌کنه ولی لزوما به این معنی نیستش که ما داریم شکلات خوبی می‌خوریم. شکلات خوب حجمش کمه و گرونه. شکلات‌هایی که اصولا توی بازار ریخته‌ان و زیادن و ارزون‌ان، عموما شکلات‌های متوسط و متوسط رو به پایین‌ان. چون حجم کمی از شکلات با مقدار زیادی از آرد نشاسته و روغن و شیر و شیر خشک و این‌ها قاطی شده و خیلی خیلی ارزان‌تر از شکلات‌های درجه یک هستن. بلژیک اولین کشوریه که شکلات‌های دست‌ساز با کیفیت بالا تولید می‌کنه. سوییس با لیت معروفه و انگلیس هم با برند کدبری که همه میشناسنش. ایتالیایی‌ها به برند فریرو و نوتلا حسابی افتخار می‌کنن اینا همه شکلات‌های خوب و گرون‌تر از حد معمول بازار ممکنه باشن. پس دارک‌چاکلت بهترین نوع شکلاته و از نظر صاحب نظران شکلات، شکر شیطان درون شکلاته.


با اینکه خیلی‌ها با شکره که ترغیب به خوردن شکلات میشن و تمایل دارن که شکلات شیرینی بخورن اما اگه می‌خوایم که شکلات خوب بخوریم و از آنتی‌اکسیدان و مابقی خواص‌اش استفاده کنیم، حتما باید دارک‌چاکلت مصرف کنیم. پس باید شکلات تلخ خورد و به قیمت ارزون این شکلات شک‌کرد. البته هر شکلات گرونی خوب نیست. اما شکلات خوب هم ارزون نیست. شکلات خوب نه تنها چاق کننده نیست که انرژی زا هم هست و متابولیسم بدن رو هم تنظیم می‌کنه. توی این سال‌های آخر و دنیای مدرن توی تبلیغات همیشه زن و شکلات رو کنار هم نشون میدن. مثلا یه زن جوون خوشگل که بعد یه روز خسته کننده و کاری توی تنهایی‌ش روی یه مبل میده و شروع می‌کنه با لذت به شکلات گاز میزنه این‌ها پیام‌آور اینه که حتی شکلات لذتش بیشتر از همنشینی با یه مرد یا دوست‌هاشه. تنهایی و شکلات.


و اینکه می‌خوان نشون بدن که شکلات و زن و سکس، همه به یه اندازه اغواگران زندگی رو لذت‌بخش می‌کنن .البته واقعا دور از انصافه اگه بگیم نه، شکلات خوردن از لذت بخش‌ترین لحظات زندگیمون نبوده. بعید نمیدونم کسی با شکلات خوردن حالش خوب نشه و همین نمی‌دونم به خاطر تبلیغاتی که این ذهنیت تو ذهن ما به وجود آورده یا اینکه واقعا همینجوری هم هست. شاید برای همین هم هست که سارا بوینتون طنزنویس و ترانه سرای آمریکایی میگه شکسپیر بزرگترین تراژدی‌های بشر رو نوشت چون شکلات ندیده‌بود. اگه موزه تعریف مشخصی نداشت و می‌شد که کوچه مروی رو در رده‎ی موزه‌های دنیا قرار داد. این کوچه‌ی پر شکلات، کنار مهمترین مراکز شکلاتی دنیا قرار می‌گرفت. اما کوچه مروی جای کاسبیه و منظور من از موزه جایی مثل موزه‌ی اسرار شکلات فرانسه‌ست.


توی موزه‌ی اسرار شکلات اطلاعات مفصلی درباره انواع و اقسام شکلات‌ها به مراجعین داده میشه. این موزه یه سالن تئاتر و یک کافه هم داره و توی فروشگاه انواع نوشیدنی‌های شکلاتی و مجسمه‌های ساخته شده از شکلات فروخته میشه. کشور آلمان توی ساخت شکلات سابقه‌ی زیادی داره و موزه‌ی شهرکرن یکی از بهترین موزه‌های شکلات دنیاست. این موزه ی ساختمون سه طبقه است که کنار رود راینه. انواع و اقسام شکلات‌های قدیمی رو میشه اونجا پیدا کرد. از معروف‌ترین شکلات قرن نوزدهم رو هم داره. موزه‌ی داستان شکلات بلژیک هم یه موزه‌ی معروف دیگه‌ست که تو این موزه درباره‌ی همه‌ی شکلات‌ها تاریخ اون‌هاا کلی قصه و افسانه وجود داره. تو این موزه انواع شکلات‌های بلژیکی هم وجود داره و بعضی از شکلات‌هایی که فقط برای خانواده‌های سلطنتی توی تاریخ بلژیک ساخته می‌شدند رو هم میشه اونجا پیدا کرد. اما به نظرم هیجان‌انگیزترین موزه برمی‌گرده به موزه‌ی دنیای شگفت‌انگیز شکلات توی کانادا.


شاید وقتی که رولد دال چارلی و شکلات‌سازی می‌نوشت فکرش هم نمی‌کرد یه روزی توی کانادا موزه‌ای تاسیس بشه که با تخیلات‌ش این همه منطبق باشه. کسی که وارد موزه میشه انگار به دنیای چارلی پا گذاشته و فصل به فصل کتاب رو جلوی چشم‌هاش می‌بینه. موزه قصه‌ی شکلات توی کشور چک هم از موزه‌های جذاب شکلاته و مردم چک از شکلات خوردن مردم دنیا هستند این موزه با داشتن یه مجموعه‌ای کم‌نظیر از انواع کاغذهای بسته‌بندی شکلات و نقاشی‌های همه‌ی تولید شکلات، خاطره‌ی به یاد موندنی‌ای تو ذهن بازدید کننده‌ها به جا میذاره. بخوام از معروف‌ترین شکلات‌هایی که می‌شناسیم صحبت کنم، شکلات مارسه.


شکلات مارس توی دهه‌ی بیست میلادی توی آمریکا توسط فرانک مارس تولید شد ولی بسته‌بندی امروزیش برمی‌گرده به سال 1932 و به شعبه‌ای از کارخونه‌ی شکلات سازی مارس که توی انگلستان فعال بود. اما بعدها بزرگترین کارخونه‌ی شرکت مارس توی کشور هلند تاسیس میشه و الان یکی از بزرگترین تامین کننده‌های شکلات توی اروپاست. نگم از اسمارتیز براتون دیگه. چه کسی تصور می‌کرد که شکلاتی که شبیه قرصه کل دنیا رو بگیره. شاید به خاطر تنوع رنگی و شرکت بسته‌بندی اسمارتیز باشه، شاید به واسطه‌ی اون میل پنهانی انسان به زجر کشیدن. در هر صورت کمتر شکلاتی توی دنیاست که شانس اسمارتیز رو داشته باشه. این شکلات توی دوران معاصر و مدرنی که الان ما توش هستیم، توی انواع و اقسام بسته‌بندی‌ها فروخته میشه و از جمله معروف‌ترین و پرطرفدارترین شکلات‌های دم‌دستیه.


کیت کت هم که معرف حضور همه‌ی ما هست. اضافه کردن بادام‌زمینی به شکلات برمیگرده به سال 1923 و کمپانی نستله که کمپانی این نستله هم سازنده‌ی کیت‌کته. اولین کیت‌کت تو سال 1911 ساخته میشه. تقریبا صد سال پیش. اما به مرور زمان این شکلات شکلش فرق می‌کنه و توی این بیست سال بعدی، یعنی هشتاد سال گذشته، این کیت کتی که الان ما می‌شناسیم به وجود اومده. اسنیکرز و تویکس از مارس جدیدترن ولی مال همون کمپانی‌ان و به اندازه‌ی مارس توی اروپا و حتی دنیا محبوب‌ان. من خودم توبلرون رو زیاد دوست ندارم ولی اطرافیانم خیلی دوسش دارن. تئودور توبلور، شکلات توبلرون رو سال 1908 توی سوییس ساخت. خدای من خیلی قدیمیه. مال 112 سال پیشه گفته. میشه که شکل کوه‌های آلپ به تئودور این ایده رو داد که شکلات‌هاش رو مثلثی بسازه.


جدا از مشکلاتی که خوردن شکلات مثلثی داره، هم سفته‌ هم دونه‌های داخلش به دندون می‌چسبه ،به خاطر همینه که من دوست ندارم، طعم این شکلات از بهترین طعم‌های شکلاته و یه محصول سوییسی که کل دنیا می‌شناسنش. اما برای خوشمزگی شکلات یه خواص خوبی هم داره. البته در مورد شکلات خالص دارم حرف می‌زنم که می‌تونه توی زندگی ما این تغییرات اساسی رو به وجود بیاره. به همه‌ی این خواص هم نمیشه اعتماد کرد. مثلا تا سال‌ها می‌گفتن که شکلات برای دندون ضرر داره ولی تازگی‌ها میگن که شکلات دارک‌چاکلت یعنی شکلات سیاه برای سلامتی دندون خیلی مفیده. بهرحال بعضی از این خاصیت‌ها که میگن همین‌هاست که الان دارم براتون میگم.


خطر قلبی رو کم می‌کنه، اشتها رو کم می‌کنه، به پیشگیری از دیابت کمک می‌کنه، از سرطان جلوگیری میکنه، از پوست محافظت می‌کنه، جلوی سرفه رو می‌گیره، سرخوشی میاره، انرژی‌زاست، به بهبود جریان خون کمک می‌کنه، بینایی رو قوی می‌کنه، از دندون محافظت می‌کنه، هوش رو اضافه می‌کنه. اگه شکلات واقعا همچین خواصی داشته باشه دیگه نیازی نیست که برای پیدا کردن راز جاودانگی به خودمون زحمت بدیم و برای ابدی شدن کافیه که روزی چند تا شکلات مارس و تویکس و اسنیکرز بخوریم.


پس چی شد؟ این جذاب دوست داشتنی از کشور مایاها و آرتک‌ها توی آمریکای لاتین و جنگله‌ای آمازون پاشد و به کمک استعمار اسپانیا به اروپا اومد و بعدا هم به خاطر انقلاب‌های استقلال طلبی و برای کنترل برده‌ها از آب و هوای مناسب آفریقا هم برای کشت کاکائو استفاده کردن و آفریقا بعد آفتی که به جون درختی‌ها کاکائوی آمازون افتاد، شد اولین تولیدکننده‌ی میوه‌ی کاکائو. اما این اروپایی‌ها بودن که تولید شکلات رو توسعه دادن. شکلات اول یه نوشیدنی بود که با اختراع و ابداع انگلیسی‌ها و سوییسی‌ها و بعدش هم بلژیکی‌ها هلندی‌ها و ترکیبش با شیر تبدیل شد به یک خوردنی جذاب و هلندی‌ها بودند که از دونه‌ی کاکائو کره گرفتن و شکلات سفید رو به وجود آوردن. کمپانی‌هایی نستله و لینت و کدبری و فریرو بزرگ‌های این صنعت هستن که نصف تولید کاکائوی دنیا رو این‌ها استفاده می‌کنن. این شکلات جذاب بی‌بروبرگرد یکی از بهترین و پرطرفدارترین خوراکی‌های دنیاست.



بقیه قسمت‌های پادکست مزگو را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید:

https://castbox.fm/episode/قسمت-دوازدهم%3A-داستان-تلخ-و-شیرین-شکلات-id2674042-id388441917?utm_source=virgool&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA%20%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85%3A%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D9%84%D8%AE%20%D9%88%20%D8%B4%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%B4%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%AA-CastBox_FM