گاهی وقتی از تنش های جسم آزاد میشوم، اندیشه ام مجالی برای داستان پردازی ، سخنرانی و گفتگو می یابد.گاهی گفتن تنها جوابی است می توان به تپش های قلب داد تا آرام شود .
انتشارات مدرسه+من
مدرسه، همیشه جایی در زندگی ما وجود دارد. دوره ای نسبتا طولانی پشت نیمکتهای آن نشستهایم _یا هنوز میشینیم_ هزاران خاطره از آن داریم، گاهی دوستش داریم چون محلی است برای دیدن یک دوست، وقتی اما دلمان میخواهد آن را به آتش بکشیم، مدرسه میشود سکوی پرتاب بعضی ها، بعضی ها را ولی خاکستر میکند، روزی یکباره به خودت میآیی و دلت پر میکشد که فقط یکبار دیگر برگردی و حال و هوای آن را استشمام کنی اما وقتی تمام دعای روز و شبت اینست که یکروز از آن خلاص شوی ...
راه مدرسه اما به اندازه خودش پر ماجراست، راه مدرسه است و عشق و عاشقی، دوستیها و البته دعوا، تجربه کردنها و هزار خاطره ، از معلمها، مدیرها، بابای مدرسه، بوفه و ...
این وسط بعضی ها هم هیچ وقت از مدرسه بیرون نرفتند : معلمها.
جزو هرکدام که هستی، خاطرهای اگر داری، داستان خیالی حتی، ماجراهایت با درسها ، دوستانت و مدرسه، احساسات و دلنوشتهها، سوالات و انتقاداتت، خلاصه هر چه دل تنگت میخواهد در "مدرسه+من" بگو.
خوشحال میشم اول با دنبال کردن این انتشارات باعث اعتبارش بشید و بعد نوشتههای زیبا تون رو ساکن این گوشهی ویرگول بکنید.
_ اگر دوست داشتید تگ " مدرسه من " و یا فقط " مدرسه " رو به نوشته هاتون اضافه کنید.
_ لطفا اگر نوشتهای در این زمینه داشتید پایین این متن در قسمت نظر ها اعلام کنید.
به امید یک دنیا پر از چیزهای خوب
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان | تاریکی لحظهای معطل نکرد؛ من را بلعید
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه فاجعه به بار اوردن های من 7
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه فاجعه به بار اوردن های من