گاهی وقتی از تنش های جسم آزاد میشوم، اندیشه ام مجالی برای داستان پردازی ، سخنرانی و گفتگو می یابد.گاهی گفتن تنها جوابی است می توان به تپش های قلب داد تا آرام شود .
جلسات باخودی۱

این هفته دو تا جلسه پشت سر هم برگزار شد. خوشبختانه در هر دو مورد نکات مهم و مسایل کلیدی آموزش و پرورش حل و فصل شد. در واقع این جلسات نه تنها بیخودی نبودند بلکه خیلی هم به خودی بودند. براتون مصور کردم که نیاز نباشه توضیح بدم.
رییس بزرگ کلی صحبت کرد. مستدل و دقیق. فرمودند ما هم نکته برداری کردیم. حالا بریم ببینیم چی میشه.
روز اولی که اومدم مدرسه جدید تصور دیگهای داشتم. فکر کردم اینجا قرار هست کار مهم و خوبی رخ بده. اما الان کمی احساس یاس و خستگی دارم. بیش از حد درگیر امور روزمره شدم. حتما قبل از من هم مدیر و کادر تلاش میکردند که امور به بهترین شکل اداره بشه ولی با این حال وقتی دقیق نگاه میکنم درگیر سطحی ترین امور شدیم. در حد اینکه نیروی خدماتی باید کار خدماتی بکنه و اجازه بده جواب تلفن اولیاء رو مدیر مدرسه بده یا اینکه دانش آموز باید سر کلاسها شرکت کنه.
دانش آموزی که تو حاشیه ها زندگی میکنه و میاد مدرسه ولی درس نمیخونه رو درک میکنم. بدبخت جایی نداره، تازه امید داره دری به تخته بخوره دیپلمی بگیره بلکه فرجی بشه ولی اونی که پول تو جیبی ماهانش بیشتر از سرانهی سالانهی یک دبیرستان دولتی بزرگه دیگه برای چی میاد مدرسه ولی درس نمیخونه؟ اسکلی چیزی هستن ؟ خوب برو خونه پول ددی و مامی رو خرج کن دیگه. حالا رو مخ ما راه نری نمیشه ؟
امروز همکاران زمین گرفتن برای فوتبال. نیم ساعت بازی کردم. نیم ساعت طول کشید به هوش بیام. الانم قفسه سینهام درد میکنه. ریهام مثل سگ میسوزه. آخرین باری که بازی کردم فکر کنم سال ۹۴ بود. زانوی سمت راستم هم تا نمیخوره.
دختری داره کارتون آن شرلی رو برای بار دهم نگاه میکنه.
زندگی یک رشته از خداحافظیهاست» تو یک قسمت یک زوج قدیمی بعد از سالها به هم رسیدن. توماس لیند شوهر ریچل مرد. آن شرلی یک دوست جدید پیدا کرد. حالا مقایسه کن با کارتونهای جدید. انگار تنها تز کارتونهای جدید جیغ و داد اعصاب خورد کن هست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
یکروز قبل از مهر یا...
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان | تاریکی لحظهای معطل نکرد؛ من را بلعید
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه فاجعه به بار اوردن های من