مجموعه فاجعه به بار اوردن های من۲

شده تا به حال پشت سر هم بد شانسی بیاری؟

این سوالیه که من از خودم می پرسم و جوابش

بعلس ?

چهارم دبستان بود که من ساعتم از شانس خوبم خواب موند(دقت کردین همه ساعتا فقط شبا خوابشون میبره؟??)

از سرویس مدرسه جا مونده بودم

با یه وحشت خاص ساعت ۷:۳۰ از خواب پریدم(ساعت ۷:۲۰ به بعد توی دفترچه ای به نام دفترچه رابط مورد انضباطی میزدن نامردا)

مادرم رو بیدار کردم تا یکم به کارم سرعت ببخشه(مادر همیشه مرهم زخم آدمه)

آژانس گرفتم و به سمت مدرسه راه افتادم ، از شانس بسیار عالی ام یه پیرمرد هاف هافو پشت فرمون نشسته بود و آروم گاز میداد ، احساس می‌کردم که طرف با من لج داره??

خلاصه که ساعت ۷:۴۰ رسیدم مدرسه ، انقدر هولو ولا برم داشته بود که یادم رفت کیفم رو هم با خودم بیارم ?‍♂️?

حواسم نبود که کیفم همراهم نیست تا اینکه زنگ در مدرسه رو زدم ، چیزی تو مغزم جرقه خورد و متوجه شدم که بعله کیفم رو تو ماشین جا گذاشتم

ناظم نذاشت سر کلاس برم و نیم نمره خیلی مجلسی و شیک از نمره انضباطم کم کرد

با کلی اشک و گریه به خونه زنگ زدم تا یه فکری برای کیفم بکنن

ساعت ۸:۱۰ با چشمان سرخ و یه کیف روی دوشم دَرِ کلاس رو زدم و دَر رو باز کردم و برگه سفیدی که روش امضا ناظممون بود رو دادم دست معلم و روی نیمکت نشستم

همه چیز تا زنگ آخر اوکی بود ، زنگ آخر نقاشی داشتیم و معلم کلا با من سر لج بود (حق با منم بوده سر بحث هایی که با هم داشتیم)

خلاصه که برای تحقیر من گفت که پاشو بیا پای تخته و اینی رو که میگم بکش?‍♂️(حالا منم فقط چشم چشم دو ابرو بلد بودم)??

خلاصه رفتم پا تخته و گفت یه اسب بکش (فعالیت کلاسیم رو کم داد به خاطر بد کشیدن شکل اسب??)

خدایی نمیدونم چرا این همه بلا یه جا جمع شده بودن و حالا چرا سر من بیچاره خالی شدن?

دو حالت وجود داره

۱. خیلی شیطونم و دارم تاوان کارهایی رو که کردم پس میدم??

۲.بدشانسم???

بدرود?❤?